من با لباس مشکی تان خو گرفته ام
از طینت پلید خودم رو گرفته ام
با قایق شکسته اشک دو دیده ام
بر ساحل عزای تو پهلو گرفته ام
بهر غبار روبی فرش عزایتان
در این دو ماه از مژه جارو گرفته ام
ازیمن روضه های پرازعطر سیب تان
شکر خدا حسین کمی بو گرفته ام
هر ساله مزد نوکریم آخر صفر
از دست سبز ضامن اهو گرفته ام
***
خداحافظ پیرهن سیاه ارباب
خداحافظ ای خیمه گاه ارباب
خداحافظ ای کاروان خسته
خداحافظ ای دست های بسته
خداحافظ شور و نوای ارباب
خداحافظ باغ و بهار زینب
خداحافظ دار و ندار زینب
محرم و صفر هم گذشت با تمام دلبستگی ای که به آن پیدا کرده بودیم.
دلم برایت برایت تنگ می شود برای تو که با آمدنت سخن عشق را بر زبان ها جاری کردی دل ها را به غمی زیبا سوزاندی و روح ظلم ستیزیمان را بیدار کردی.
از برکت تو خیلی چیزها بدست آوردیم هر چند قطره ای باشد از آن مقدار که باید؛
خدایا یاریمان کن آنها را تا ماه رجب و شروع یک فصل عاشقی دیگر حفظ کنیم.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 9:23 عصر روز سه شنبه 90 بهمن 4
روز رحلت رسول الله صلی الله و علیه و آله وسلم است روز رحلت حبیب الله.امروز را اهل آسمان ها هم حتما به سوگ تو نشسته اند.خدا می داند امروز را دخترت ،نور چشمت،فاطمه ات چگونه گذراند چه صبر عظیمی داشت و چه دل پرتوانی اما می گویند آرام نشد تا نگفتی اولین شخصی که به تو ملحق می شود خود اوست او هم به زودی چون تو می رود و علی می ماند یکه و تنها.
دلم برای کدامتان بسوزد،خودتان ،دخترتان یا پسر عم مظلومتان.چقدر برای آن مردم درجهل فرورفته زحمت کشیدی وآنها چه خوب مزد رسالتت را به تو دادند تویی که جز یک چیز از آنان نخواسته بودی ؛مودت اهل بیتت ؛نشان وفایشان روی درب سوخته هست ،از نوه گرامی ات که بپرسی ماجرای کوچه را برایت می گوید امروز روز شهادت او هم هست او که شبیه ترین مردم درخلق و خلق به تو بود.
کاش می شد مدینه را می دیدیم و درآن کوچه ها که عطر شماها را دارد قدم می زدیم.همیشه مدینه که می گویم یاد مدینه شهر پیغمبر حاج منصور می افتم:
سلام من به تو یا صاحب الزمان به فدایت
چه میشود شنوم در کنار کعبه صدایت
سلام من به تو ای روح حج حقیقت ایمان
عزیز گمشده ی دل یگانه مهدی دوران
سلام من به مدینه به آستان رفیعش
به مسجد نبوی و به لاله های بقیعش
سلام من به علی و به حلم و صبر عجیبش
سلام من به بقیع و چهار قبر غریبش
نشسته باز دلم پشت درب بسته ی آنجا
گرفته باز دلم بهر قبر مخفی زهرا
تو ای مسافر شهر مدینه در دل شبها
نبود هر چه که گشتم نشان ز مرقد زهرا
سلام من به تو ای بانو ای که مرد نبردی
ز غیر هر چه که دیدی به یار شکوه نکردی
سلام من به بازو وکبودی رویت
به سرخی اشک تو و سپیدی مویت
مدینه منزل قرآن مدینه محفل قرآن
درون دل خبر داری تو از درد دل قرآن
مدینه شهر پیغمبر مدینه شهر پیغمبر
خدا بر تو نظر دارد که هستی شهر پیغمبر
مدینه شهر گلهایی چه گلهایی همه پر پر
بود کعبه گرفتارت که هستی تربت زهرا
چرا با ما نمیگویی حدیث غربت زهرا
چرا خاموش و دلگیری مدینه شور و شینت کو
امام مجتبی یت کو حسینت کو حسینت کو...
دانلود فایل ویدئویی با فرمت 3gp برای موبایل، حجم 6 مگابایت
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:10 صبح روز یکشنبه 90 بهمن 2
اصطلاحات عرفانی در مصیبت نامه عطار:
عشق چیست؟ از قطره دریا ساختن عقل، نعل کفش سودا ساختن
فکر چیست؟ اسرار کلّی حل شدن کوه کندن در دل و خردل شدن
شکر چیست؟ از خار گل پنداشتن جزو را نادیده کل پنداشتن
قرب چیست؟ اندر برِ آتش شدن یا چو پروانه شدن تا خوش شدن
بُعد چیست؟ از جسم و جان انگاشتن قعرِ دوزخ آسمان انگاشتن
عمر چیست؟ از مرگ بیرون زیستن مرگ از پس کردن اکنون زیستن
راه چیست؟ از جان پناهی یافتن گنج را در دیده راهی یافتن
حبّ چیست؟ از پیش جان برخاستن پیش جانان جان فشان برخاستن
اُنس چیست؟ از خود رهائی یافتن در سویدا آشنائی یافتن
توبه چیست؟ این جمله را بر هم زدن خیمه زین عالم بدان عالم زدن
کبر چیست؟ آبی به هاون کوفتن وزمنی بر دوست و دشمن کوفتن
کینه چیست؟ از سینه زندان کردن است اژدها در حقّه پنهان کردن است
بخل چیست؟ از تشنگی جان دادن است هم چو بوتیمار بر افتادن است
حرص چیست؟ از جهل گرد آوردن است چون شود کوهی به زیرش مردن است
شکر چیست؟ انعام دائم دیدن است پس در آن انعام منعم دیدن است
قبله چیست؟ آیات کبرا دیدن است ذرّه ذرّه روی مولا دیدن است
پی نوشت:
نمیدانم چرا هر وقت چیزی از خدا میخواهم و نمیدهد مخصوصا چیزی که خیلی برایم مهم است دوست دارم در آن حال دل گرفتگی دو رکعت نماز شکر بخوانم نماز را که می خوانم آرام می گیرم احمقانه است اما دلم می خواهد مثل وقتی که از آدم ها دلگیری و برای اینکه این دلگیری را نشانش دهی اخم می کنی،از او دوری می کنی و...،به خدا هم بگویم که از او دلگیرم اما نمیدانم چرا نمیتوانم .
وقتی دلم می گوید هر چه بدهی وندهی؛ بگیری و نگیری؛ دوستت دارم زبانم نمی چرخد چیز دیگری بگویم.
چه جای شکایت وقتی دوست نداری ناراحتم کنی اما گاهی وقت ها صبر من کم است یا صلاح من در آن...
چه جای شکوه وقتی در ناراحتی هایم پناهم می شوی...
بلد نیستم از تو دلگیر شوم شاید چون میدانم حتی بنده های گنهگارت را هم عاشقانه دوست داری...
یاشایدهم چون که خیلی دوستت دارم...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 2:2 صبح روز سه شنبه 90 دی 27
گاهی دلت می گیرد اما دلیلش را نمیدانی. وقتی این حس را داری و هوا هم بارانی است ناخودآگاه تو هم شاعر می شوی.دیشب این جا باران می بارید که بعد هم شد برف سپید.
هروقت باران می بارد یاد این شعر مرحوم مصدق می افتم:
باران...
شیشه پنجره را باران شست...
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟!!
آسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دل تنگ...
و با خود زمزمه اش می کنم این بار ادامه اش دادم،امیدوارم زیاد خرابش نکرده باشم:
باران...
شیشه پنجره را باران شست...
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟!!
ترسم این است که هرگز نروی از یادم
سال ها می گذرد
و هنوز
تویی آن کس که به او دل دادم
گرچه از روزنه چشم نبینم نگهت
نشنوم از تو صدایی و ندارم خبرت
آه اما این دل
همچنان روز نخست
پی تو عاشق سرگشته هنوز
تو نمی آیی و او منتظر است
گرچه خود می داند
که به هیچ
که به پوچ
دل خوش کرده هنوز...
م.ر
پی نوشت:
:"نم نم باران است که زیباست.مثل نم نم باران باش" آرام و بی صدا ببار و مثل قطراتش آهسته فرود آی.
استفاده از این مطلب باذکر منبع بلامانع است.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 2:18 عصر روز پنج شنبه 90 دی 22
کی شود بینم رخ ماه دل آرای ترا
تا کشم بر دیدگان خاک کف پای ترا
سر به بالین با امید دیدن رویت نهم
تا مگر در خواب بینم روی زیبای ترا
گاهگاهی گر شوم بیدار اندر نیمه شب
از خدا پیوسته بنمایم تمنای ترا
زخم ها دارم به دل از داغ هجران رخت
کی شود شامل شوم لطف و تسلای ترا
از خدا خواهم فزون گرداند از لطف و کرم
بر دل مسکین من مهرو و تولای ترا
با دلی سوزان براهت منتظر بنشسته ام
تا خدا قسمت کند روزی تماشای ترا
هرگز گمان مبر زخیال تو غافلم ،
گرمانده ام خموش ،
خدا داند ودلم....
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:45 صبح روز شنبه 90 دی 17
گزیده ای از نیایش دکتر شریعتی:
ای خداوند!
به علمای ما مسئولیت ... و به عوام ما علم
و به مومنان ما روشنایی و به روشنفکران ما ایمان
و به متعصبین ما فهم و به فهمیدگان ما تعصب
و به زنان ما شعور و به مردان ما شرف
و به پیران ما آگاهی و به جوانان ما اصالت
و به اساتید ما عقیده و به دانشجویان ما نیز عقیده
و به خفتگان ما بیداری و به دینداران ما دین
و به نویسندگان ما تعهد و به هنرمندان ما درد
و به شاعران ما شعور و به محققان ما هدف
و به نومیدان ما امید و به ضعیفان ما نیرو
و به محافظه کاران ما گستاخی و به نشستگان ما قیام و به راکدان ما تکان
و به مردگان ما حیات و به کوران ما نگاه
و به خاموشان ما فریاد
و به مسلمانان ما قرآن و به شیعیان ما علی(ع) و به فرقه های ما وحدت
و به حسودان ما شفا و به خودبینان ما انصاف و به فحاشان ما ادب
و به مجاهدان ما صبر و به مردم ما خودآگاهی
و به همه ملت ما همت، تصمیم و استعداد فداکاری و شایستگی نجات و عزت
ببخش.
پی نوشت بی ربط:
دلم اگرچو پرنده
در این زمین قفس بود
به خاک از ملکوتت
گشود بال و پرش را
یاامام رئوف
پاهایم مجبور به برگشتن بودند و دلم!!! دل از حریمت نمی کند.کی شود دوباره دعوتمان کنی؟! اصلا دعوتم کرده بودی؟
اذن دخول را که میخواندم و پا به حرمت میگذاشتم هر بار از خودم می پرسیدم.من اجازه خواستم اما آیا تو اجازه دادی که داخل شوم؟
همیشه برایم وداع آخر سخت بوده،مبادا دیگر...
دوستان سفر ماهم تمام شدو برگشتم.شاید تو پست های بعدیم از خاطرات سفر یه چیزایی نوشتم.
از حضورتون ممنونم ومنتظر پیشنهاد،مخصوصا انتقادتون هستم.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 1:17 صبح روز دوشنبه 90 دی 12
سلام بر تو ای عصمت هشتم!
کوچههای توس، هنوز بوی عطرآگین تو را میدهد و آوای غریب ملایک هنوز در طواف حریم کبریایی ات به گوش میرسند.
نسیمی که از سمت ضریح تو میآید، زخم های ما را التیام میبخشد و جوانههای شکفته در زمین را نوازش میکند.
مولا! موج دریای مهر تو، ما را به اوج میبرد و ما را در دریای دوستی تو به این سو و آن سو میکشد.
ای رضای حق و حقیقت، گل بوستان توحید، روح بیداری در تن زمین!
طنین صدای تو بود که پژواک توحید و رستگاری را در کمال رسایی، بر دل دشتها و کوهها نوشت و شرط ایمان و معنا را به همه گوشزد کرد.
نام تو، برکت جای جای زمین است.
از نگاهت، بوی عشق میتراود و خورشید، با بوسه بر بارگاهت، روز را آغاز میکند و نور و گرما به جهانیان میبخشد.
مولا! اینک این روح ماست که در صحن و سرای نگاه تو، از سقاخانه لطفت سیراب میشود.
این شکوه آینه های حرم توست که ما را به سمت نور هدایت میکند.
ای امام رئوف، ای امام غریب! ما را از قرب خویش مران و از باران رحمت مدام خویش بی نصیب مگردان.
گلدسته ات
کهکشانی است
که سیاهی شهر را تکذیب میکند
پیرامون تو
همه چیز بوی ملکوت میدهد
کاشیهای ایوانت
و این سئوال همیشه
که چگونه میتوان آسمانها را در مربعی کوچک خلاصه کرد
پنجرهی فولاد
التماسهای گره خورده
و بغضهایی که پیش پای تو باز میشوند
شاعری
حنجرهاش را در باد تکان میدهد
و کلمات اوج میگیرند
تا از دست تو دانه برچینند
تازه می فهمم
کبوتر بودن چه نعمتی است
آرش شفاعی کتاب سپیده هشتم
پی نوشت:
سلام دوستان
ایشا... نائب الزیاره همتون دارم میرم پابوس آقا و تا نه روز دیگه نیستم.
ممنون از حضورتون وعلی یارتون
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 8:55 صبح روز جمعه 90 دی 2
در حدیث می خوانیم: شیطان که سوگند خورد از چهار طرف(پیش رو ، پشت سر،چپ و راست)در کمین انسان باشد تا او را منحرف یا متوقف کند، فرشتگان از روی دلسوزی گفتند: پروردگارا این انسان چگونه رها خواهد شد؟خداوند فرمود: دو راه از بالای سر و پایین باز است و هرگاه انسان دستی به دعا بردارد یا صورت بر خاک نهد گناهان هفتاد ساله اش را می آمرزم.
تفسیر نور،ج4،ص31
شعر استاد شهریار در وصف قنوت آقا:
در رکوع و سجــودِ خامنـــهای
من هم از دور ســرنگون دلـــم
خاصه وقتِ قنـوت او کز غیب
دستها میشــود ستــون دلــم
او به یک دست و من هزاران دست
بــا وی افشانــم از بطــون دلـم
عرشیان میکشند صف به نمـــاز
از درون دل و بــــرون دلــــم
من برونی نیم، خـــدا دانــــد
کاین صـلا خیزد از درون دلم
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 1:6 صبح روز چهارشنبه 90 آذر 23
ساحل چشم من از شوق به دریا زده است چشم بسته به سرش،موج تماشا زده است
جمعه را سرمه کشیدیم ،مگر برگردی با همان سیصد و فرسنگ نفر برگردی
زندگی نیست ،ممات است تو را کم دارد دیدنت ارزش آواره شدن هم دارد
از دل تنگ من ،آیا خبری هم داری؟ آشنا،پشت سرت مختصری هم داری؟
منتی بر سر ما هم بگذاری ، بد نیست آه ،کم چشم به راهم بگذاری ،بد نیست
نکند منتظر مردن مایی ،آقا؟ منتظرهات بمیرند،میایی آقا؟
بنظر میرسد این فاصله ها کم شدنیست غیر ممکنتر از این خواسته ها هم شدنیست
دارد از جاده صدای جرسی می آید مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
منجی ما به خداوند قسم آمدنی ست یوسف گم شده، ای اهل حرم! آمدنی ست
صابر خراسانی
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 3:4 عصر روز پنج شنبه 90 آذر 17
حسین بن على ع فرموده است :« مَوتٌ فى عِزٍّ خَیرٌ مِن حَیاةٍ فى ذُلٍّ »مرگ با عزت بهتر از زندگى با ذلّت است.
درس آزادى به دنیا داد رفتار حسین
بذر همت در جهان افشاند افکار حسین
با قیام خویش بر اهل جهان معلوم کرد
تابع اهل ستم گشتن بود عار حسین
مرگ با عزّت ، زعیش در مذلت بهتر است
نغمه اى مى باشد از لعل دُرَر بار حسین
×××××
سنی زیبا یارادان داوره عشق اولسون حسین
ذات پاکونده اولان گوهره عشق اولسون حسین
سنی عرشه آپاران شهپره عشق اولسون حسین
یا حسین ذکرائلین دیللره عشق اولسون حسین
آنداولا قیزلاریوین دیلده کی نیسگیل لرینه
زینبین کرب و بلاده داغیلان ائلرینه
اکبرین گوزلرینه قاسمیون تل لرینه
اوجا بوی قارداشیوین مشک دوتان اللرینه
دینی سن حفظ ائلدین یکسره عشق اولسون حسین
دانلود باصدای حاج مهدی خادم آذریان
×××××
علیرضا قزوه : حج من
کجاست کعبه اگر مسجدالحرام تویی تو
قسم به کرببلا حج من تمام تویی تو
همه نمازی و نیت ، قیام توست قیامت
شهید ظهر تشهد تویی ، سلام تویی تو
سر بریده و آیات بینات ؟ چه حالی !
یقین که رکن یمانی تویی ، مقام تویی تو
به سعی سجده به گودال قتلگاه تو رفتم
نه سر برآورم از سجده تا امام تویی تو
تو بیت اولی و کربلاست اول بیتم
تو بیت آخری و آخر کلام تویی تو
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 5:45 عصر روز سه شنبه 90 آذر 15