سلام بر تو ای عصمت هشتم!
کوچههای توس، هنوز بوی عطرآگین تو را میدهد و آوای غریب ملایک هنوز در طواف حریم کبریایی ات به گوش میرسند.
نسیمی که از سمت ضریح تو میآید، زخم های ما را التیام میبخشد و جوانههای شکفته در زمین را نوازش میکند.
مولا! موج دریای مهر تو، ما را به اوج میبرد و ما را در دریای دوستی تو به این سو و آن سو میکشد.
ای رضای حق و حقیقت، گل بوستان توحید، روح بیداری در تن زمین!
طنین صدای تو بود که پژواک توحید و رستگاری را در کمال رسایی، بر دل دشتها و کوهها نوشت و شرط ایمان و معنا را به همه گوشزد کرد.
نام تو، برکت جای جای زمین است.
از نگاهت، بوی عشق میتراود و خورشید، با بوسه بر بارگاهت، روز را آغاز میکند و نور و گرما به جهانیان میبخشد.
مولا! اینک این روح ماست که در صحن و سرای نگاه تو، از سقاخانه لطفت سیراب میشود.
این شکوه آینه های حرم توست که ما را به سمت نور هدایت میکند.
ای امام رئوف، ای امام غریب! ما را از قرب خویش مران و از باران رحمت مدام خویش بی نصیب مگردان.
گلدسته ات
کهکشانی است
که سیاهی شهر را تکذیب میکند
پیرامون تو
همه چیز بوی ملکوت میدهد
کاشیهای ایوانت
و این سئوال همیشه
که چگونه میتوان آسمانها را در مربعی کوچک خلاصه کرد
پنجرهی فولاد
التماسهای گره خورده
و بغضهایی که پیش پای تو باز میشوند
شاعری
حنجرهاش را در باد تکان میدهد
و کلمات اوج میگیرند
تا از دست تو دانه برچینند
تازه می فهمم
کبوتر بودن چه نعمتی است
آرش شفاعی کتاب سپیده هشتم
پی نوشت:
سلام دوستان
ایشا... نائب الزیاره همتون دارم میرم پابوس آقا و تا نه روز دیگه نیستم.
ممنون از حضورتون وعلی یارتون