«یا داوود ذکری للذاکرین و جنتی للمطیعین و حبی للمشتاقین و انا خاص للمحبین»
ای داوود هرکسی یاد و ذکر مرا میخواهد، ارزانیش میکنم و من نیز به یاد اویم و هرکه بهشتم را میخواهد عطایش میکنم و هرکه به محبتم مشتاق است از آن دریغ نمیکنم اما من تنها خاص محبینم هستم.
پی نوشت:خدایا یادت را می خواهم تا به مهرت برسم و مهرت را می خواهم تا عاشقت گردم.
مگر نه اینکه تو انسان را به گونه ای آفریده ای که از هر که محبت بیند مجذوبش می شود اما چرا عاشق تو که بیش از همه به او مهربانی میکنی نمی شود؟! شاید چون انقدر به محبت هایت عادت کرده که آن ها را نمی بیند مثل خودت که از بس هستی نمی بینیمت ،مثل روز که اگر شب نبود هیچوقت متوجه بودنش نمی شدیم.
خدایا
چشمی برمن ده که محبت هایت را ببیند.می دانم تو بهترینی این را به این دل نیز بفهمان.
خدایا
من از همه عالم عشقت را می خواهم این دل را لایقش کن.
من از تو روی نخواهم به دیگری آورد که زشت باشد هر روز قبله دگرم
بلای عشق تو بر من چنان اثر کردست که پند عالم و عابد نمیکند اثرم
قیامتم که به دیوان حشر پیش آرند میان آن همه تشویش در تو مینگرم
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:59 عصر روز یکشنبه 91 فروردین 6
مصطفی کارگر شاعر اهل شهر گراش در جنوب کشورمان شعری سروده و به مناسبت پایان سال تقدیم به امام زمان*عج* کرده است. این شعر که تقدیم به امام مهربانی*عج*شده به شرح زیر است:

امسال هم بدون تو مولا تمام شد شادی برای اهل تماشا تمام شد
تنها کنار سفره تحویل تا به کی؟ صبر و قرار و حوصله ما تمام شد
آهسته در تلاطم دنیا قدم بزن در انتظار، طاقت دنیا تمام شد
برگرد با طراوت لبخندهای شوق شور و نشاط در همه دلها تمام شد
برگرد پا به پای بهار یتیمها سهم بهار از گل زیبا تمام شد
مجنون به یاد حضرت لیلا نفس کشید تالحظهای که در دل صحرا تمام شد
هستم به روز وعده خوبان امیدوار روزی که «کاش» و «شاید» و «اما» تمام شد
سال جدید میرسد آقا تو هم بیا تاگفتوگو کنیم: تمنا تمام شد
سال جدید کاش بگوییم با همه
سال ظهور یوسف زهرا شروع شد
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 6:57 عصر روز دوشنبه 90 اسفند 29
تو را حتی توو رویامم ندیدم ولی یه عمر جات خالیه پیشم
ندیدمت چه احساس غریبیست ندیدم و برات دلتنگ میشم
فقط بگو کدام هفته، کدام روز کجا منتظر رسیدنت شم
می خوام کاری بدم دست خودم که خودم بهونه اومدنت شم
سپردی دست کی پیراهنت رو که یه عمره برامون نمیاره
چه بوی نرگسی می پیچه اینجا اگه این باد سرگردون بذاره
بیا تا کفترها دورت بگردن براشون هرقدم دونه بپاشی
چراغون می کنم پس کوچه ها را شاید قسمت بشه این جمعه باشی
فقط بگو کدام هفته کدام روز کجا منتظر رسیدنت شم
می خوام کاری بدم دست خودم که خودم بهونه اومدنت شم
سپردی دست کی پیراهنت رو که یه عمره برامون نمیاره
چه بوی نرگسی می پیچه اینجا اگه این باد سرگردون بذاره
قطعه زیبای عطر نرگس با صدای «علی لهراسبی» از سرور تبیان با حجم 5.18 مگابایت
دانلود کنید.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 9:59 صبح روز جمعه 90 اسفند 26
گاهی اگربا ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی
گاهی اگر در چاه ،مانند پدر،آه
اندوه مادر راحکایت کرده باشی
گاهی اگر زیردرختان مدینه
بعد از زیارت استراحت کرده باشی
گاهی اگر بعد از وضومکثی کنی تا
آیینه ای راغرق حیرت کرده باشی
حتی اگر بی آن که مشتاقان بدانند
گاهی نمازی را امامت کرده باشی
یا در میان کوچه های سرد و تاریک
نان وپنیر وعشق،قسمت کرده باشی
پس مردمک های نگاه ما عقیم اند
تو حاضری بی آن که غیبت کرده باشی!
نغمه مستشارنظامی
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:47 عصر روز پنج شنبه 90 اسفند 25
خطاب خداوند متعال به حضرت داوود :
زمینیان را بگو ، چرا با من دوستی نمی کنید؟ که سزاوار دوستی منم.
من خدایی هستم که با داناییم جهل نیست ، با صبرم ناتوانی نیست ، در صفتم تغییر نیست ، در گفته ام تبدیل نیست ، رحمتم فراگیر است ، از فضل و کرم برنگردم ، در ازل بر خود رحمت نوشتم ، دل بندگانم به نور معرفت افروختم ، من دوست آنم که با من دوست است ، رفیق آنم که مرا رفیق است ، همنشین آنم که در خلوت ذکر با من است ، مونس آنم که به یاد من انس دارد.
ای داوود !!! هرکه مرا جوید ، مرا یابد و آنکه مرا یابد سزاوار است که مرا نبازد ، نعمت از ماست ، شکر دیگری می کنند !! دفع بلا از ماست ، از دیگری می بینند!! پناهگاهشان پیش ماست ، به دیگران پناه می برند!! می گریزند ولی ، عاقبت باز می گردند.
یکى از پیامبران بزرگى که علاوه بر قدرت معنوى و نبوت، داراى حکومت ظاهرى وسیع نیز بود، حضرت داوود علیه السلام است که نام مبارکش شانزده بار در قرآن آمده است.
حضرت داوود علیه السلام در سرزمینى بین مصر و شام دیده به جهان گشود، او از نواده هاى حضرت یعقوب است و به نُه واسطه به یکى از فررزندان حضرت یعقوب می رسد، پدرش ایشا نام داشت.
او صد سال عمر کرد، که چهل سال از آن را حکومت نمود.ماجراى شهرت داوود علیه السلام آن هنگام شروع شد که به عنوان یکى از سربازان طالوت، به جنگ جالوت و لشگرش رفت و با سنگى که در فلاخن خود نهاده بود، جالوت جبار را کشت .ایشا ده پسر داشت، داوود علیه السلام کوچکترین آنها بود.
ادامه را از لینک مقابل بخوانید : داستان زندگی حضرت داوود علیه السلام
منبع: کتاب محجه البیضاء ج 8 ص 58
کتاب شرح دعای کمیل استاد انصاریان ج 1 ص 44
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 5:29 عصر روز شنبه 90 اسفند 20
این هفته هم گذشت تو اما نیامدی
خورشید خانواده ی زهرا نیامدی
از جاده ی همیشه ی چشم انتظارها
ای آخرین مسافردنیا نیامدی
صبحی کنار جاده تو را منتظر شدیم
"آمد غروب،رفت وتو آقا نیامدی"
امروزمان که رفت چه خاکی به سر کنیم؟
آقای من ! اگر زد وفردا نیامدی
غیبت بهانه ای است که پاکیزه تر شویم
تا روبرویمان نشدی ، تا نیامدی!
علی اکبر لطیفیان
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 6:30 عصر روز جمعه 90 اسفند 19

منبع : تلخندک
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 8:21 عصر روز دوشنبه 90 اسفند 8

چنان در قید مهرت پای بندم که گویی آهوی سر در کمندم
گهی بر درد بی درمان بگریم گهی برحال بی سامان بخندم
مرا هوشی نماند از عشق وگوشی که پند هوشمندان کار بندم
مجال صبر تنگ آمد به یک بار حدیث عشق بر صحرا فکندم
نه مجنونم که دل بردارم ازدوست مده گر عاقلی بیهوده پندم
چنین صورت نبندد هیچ نقاش معاذالله من این صورت نبندم
چه جانها در غمت فرسود وتنها نه تنها من اسیر و مستمندم
تو هم بازآمدی ناچار و ناکام اگر بازآمدی بخت بلندم
گر آوازم دهی من خفته درگور برآساید روان دردمندم
سری دارم فدای خاک پایت گر آسایش رسانی ور گزندم
و گر در رنج سعدی راحت توست من این بیداد بر خود میپسندم
پی نوشت: داشتم غزلیات سعدی میخوندم که به این شعر برخوردم تیتراژ پایانی سریال از یاد رفته اس که متنشو خیلی دوس داشتم البته اونجا همه ی شعرو نمیخوند.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 8:17 عصر روز دوشنبه 90 اسفند 8
دیری است که دعاهایمان "ندبه" شده است و هر صبح جمعه مشعل چشم های ما با زلال اشک روشن می شود.
و من در کوچه های سرگردان غیبت، تو را می جویم، شاید مرا به میهمانی نگاهت بخوانی...
کویر وجودم در انتظار باران ظهور توست و برکه ی کوچک هستی ام به نظاره دریای حضورت.
پیکر خسته ی به خاک نشسته ام را تنها
تو و یاد تو به دیار قرار می رساند
آه، ای حضور! ای دریای نور!
دلم در کوچه پس کوچه های انتظار گرفتار است،
به دنبال روزنه ای، نسیمی، آوایی، نمی دانم، در پی کسی هستم.
کسی که سبد بلورین دعایم را پر از استجابت کند؛
و در طاقچه خاکستری وجودم برگ سبزی، گل سرخی
و شاید هم چکاوک خوشخوان و زیبایی به یادگار گذارد.
تو را در کوچه باغ های امید می جویم و در سجاده های بی ریا می بینم.
نام تو را و عکس آسمانی ات را در ماه جستجو می کنم و در لبهای نیایش و اشک های ندبه می بینم. ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 8:16 عصر روز پنج شنبه 90 اسفند 4
شب فراق که داند که تا سحر چند است مگر کسی که به زندان عشق دربند است
بگفتم از غم دل راه بوستان گیرم کدام سرو به بالای دوست مانند است
پیام من که رساند به یار مهرگسل که برشکستی و ما را هنوز پیوند است
قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است

که با شکستن پیمان و برگرفتن دل هنوز دیده به دیدارت آرزومند است
بیا که بر سر کویت بساط چهره ماست به جای خاک که در زیر پایت افکندهست
خیال روی تو بیخ امید بنشاندست بلای عشق تو بنیاد صبر برکند است
عجب در آن که تو مجموع و گر قیاس کنی به زیر هر خم مویت دلی پراکند است
اگر برهنه نباشی که شخص بنمایی گمان برند که پیراهنت گل آکند است
ز دست رفته نه تنها منم در این سودا چه دستها که ز دست تو بر خداوند است
فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست بیا و بر دل من بین که کوه الوند است
ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق گمان برند که سعدی ز دوست خرسند است
پی نوشت : سلام دوستان این آهنگ استاد شجریانو هر کدوم دارین بیزحمت بفرستین جیمیلم(golenargesbia313) یا اگه قطع بود با همین آی دی تو یاهو ؛ خیلی هواشو کردم اما هرچی میگردم توهاردم پیداش نمیکنم .بیزحمت تو نظرات بذارین که برم بردارم.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 5:59 عصر روز یکشنبه 90 بهمن 30