مولویهای سنی میگویند که حضرت علی ـ علیه السّلام ـ فاتح خیبر بود چگونه ممکن است حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ را بزنند و او هیچ واکنشی نشان ندهد؟ این دلیل شما با عقل جور در نمیآید. برای جواب تفصیلی و از منابع آنها دال بر اذیت حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ چه مدرک و سندی در دست است؟
پاسخ :
این سؤال به 2 بخش قابل تقسیم است: الف ـ چگونه حضرت علی ـ علیه السّلام ـ با آن شجاعتش که نمونة آن فتح خیبر است، اجازه داد همسرش را بزنند؟ ب ـ از منابع اهل سنت چه مدارکی دال بر اذیت حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ در دست است؟
جواب سوال اول: کسی در شجاعت و دلیری حضرت علی ـ علیه السّلام ـ شک نکرده است؛ در مورد وقایع حمله به خانة حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ قدر متقن و حداقل مورد قبول مورخان اهل سنت، هجوم به خانه حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ و «تهدید» به آتش زدن خانة آن حضرت است. قضیة تهدید را اکثر مورخان اهل سنت هم نقل و هم تلقی به قبول کردهاند (البته توجیه اقدام خلیفه) اما اقدامات بعد از آن (آتش زدن درِ خانه و کتک زدن حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ و ...) را هر چند در بعضی از منابع تاریخی اهل سنت آمده است، ولی مضمون آن توسطِ خودِ اهل سنت تلقی به قبول نشده است! (ما در ادامه مستندات هر دو قضیه را خواهیم آورد.)
حال که هر دو طرف سؤال (هم شجاعت علی و هم حداقل حمله و تهدیدِ خانة زهرا ـ سلام الله علیها ـ) مورد قبول اهل سنت است ما این سؤال را با مولویهای اهل سنت مطرح میکنیم: مطابق نقل و قبول مورخین به خانه علی(ع) حمله شد و حتی تهدید کردند که خانهاش را آتش خواهند زد، پس چرا هیچ یک از مورخان، روایتی از دفاعِ عملی علی از مورد هجوم واقع شدن خانهاش نقل نکردهاند؟ آیا علی شجاعتش را از دست داده بود؟ و یا از اساس این قضیه را منکر شویم؟ برای رسیدن به پاسخ به بررسی منابع میپردازیم:
دلایلِ سکوتِ علی را با توجه به سخنانِ خود او میتوان به ترتیب زیر دانست:
اول: علی ـ علیه السّلام ـ توانایی کافی برای دفاع از خود و احقاق حقش (خلافت) را نداشت. یعنی یارانِ همراه او به شدت در اقلیت بودند و هر گونه اقدامِ عملی سبب از بین رفتن خودِ علی و همان عده معدود میشد. علی ـ علیه السّلام ـ در اینباره در یکی از خطبههای نهج البلاغه میفرماید: «دیدم نه مرا یاری است نه مدافعی و نه مددکاری جز اهل بیتم، پس دریغم آمد که آنان را به کام مرگ کشانم، پس در حالی که خار غم در دیده داشتم، چشم پوشیدم.»[1] ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 7:33 عصر روز شنبه 91 اردیبهشت 2
ای برای «حضرت زهرا» کنیز مادر من- خواهر من- ای عزیز
شعر «عصمت» را سرودی بیت- بیت با «حجاب» خود برای «اهل بیت»
************
خواهرم! کاری خدایی می کنی با «حجاب»ات پارسایی می کنی
کوچه ها از چشم «نامحرم» پر است حافظ گل در خیابان «چادر» است
خواهرم! از دین «وقار» آموختی با «حجاب» خود «ثواب» اندوختی
************
هرشاخه ای که از باغ برون آردسر درمیوه آن طمع کند راهگذر
بی حجابی مانند شاخه ای است بیرون از حصارباغ که طمع هر رهگذری رابه خود جلب می کند.
*************
خواهرم! در «عصمت» و «عفت» بکوش بهترین گل می شوی «چادر» بپوش
«مقنعه» زیبنده بر روی همه ست «مقنعه»، «چادر» حجاب «فاطمه» ست
*************
آمریکا و اسرائیل از بدحجابیت خرسندند و علی و فاطمه تو را باحجاب می پسندند، در این میان تو کدام را می پسندی؟
حجاب کلید نزدیکی به فاطمه زهرا (س) است.
************
تو رمز خلقتی ای زن تو محبوب خداوندی دل مردان حریم اوست رها کن این خودآرائی
بدان بی پرده می گویم اگر گوشت خریدار است مرو از چادر عصمت اگر در راه زهرائی
************
حجاب یعنی به جای شخص، شخصیت را دیدن.
حفظ چادر حفظ دین و مذهب است شیوه زهرا و درس زینب است.
حجاب فریضه ای است که ترک آن فرصت قضا ندارد.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:36 عصر روز یکشنبه 91 فروردین 27
و روزی نوبت باغ فدک بود... به روی زخم ها دیدم نمک بود
تمام باغ را تقسیم کردند ولی سهمیه ی زهرا کتک بود
این جان ولی بود که از پا افتاد شرم ازلی بود که از پا افتاد
مردان مدینه ای ! بمیرید از شرم ناموس علی بود که از پا افتاد
در غربت کوچه نعره ی مست مزن سیلی به ستاره ی من ای پست مزن
برگرد به خانه ، نامسلمان! برگرد قرآن خداست، بی وضو دست مزن
ایوب پرند آور
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 8:19 عصر روز شنبه 91 فروردین 26
پس از رحلت پیامبراکرم (ص) بلال فقط دوبار دیگر اذان گفت:
1. در روزهائی که پیامبر اکرم*ص* فوت کرده بود، دختر گرامی پیامبر در هالهای از غم و مصیبت، قرار گرفته بود. روزی به بلال پیام فرستاد که برای تجدید خاطره پدر ارجمندش، در مأذنه مخصوص خود قرار گیرد، و به رسم زمان پیامبر، اذان بگوید، او به پاس پیام دخت پیامبر، برای نخستین بار مهر سکوت را شکست و اذان خود را شروع کرد، گریه و ناله مردم با شنیدن صدای بلال، بلند شد، مردان و زنان به یاد دوران حیات پیامبر (ص) افتادند، و بیش از همه دخت گرامی پیامبر به شدت گریست وقتی بلال دومین شهادت را با صدای مهیج و رسای خود گفت، صدیقه طاهره با شنیدن نام پدر از حال رفت، فوراُ به بلال خبر دادند که اذان خود را ناتمام بگذارد، و از مأذنه پائین بیاید. (الفقیه کتاب صلوة باب 16 حدیث 47)
2. فشار دستگاه خلافت نخستین مؤذن پیامبر (ص) را از سرزمین مدینه به سرزمین شام کشانید، و او به عنوان مرزبانی و حفظ حدود اراضی اسلامی، در شام سکنی گزید، شبی در عالم خواب پیامبر را دید که به او میفرماید: بر ما ستم کردی و از جوار و همسایگی ما رخت بربستی و از ما تجدید دیدار نمینمائی؟! بلال از خواب بیدار شد و تصمیم گرفت برای زیارت قبر پیامبر (ص) و تجدید دیدار از اهل بیت و بازماندگان حضرت، رهسپار مدینه شود، او وارد مدینه گردید و به زیارت قبر پیامبر شتافت، در کنار قبر مشغول گریه و زاری بود، ناگهان «حسنین» را دید، آنها را به سینة خود گرفت و صورت آنها را بوسید و غرق اشک و گریه گردید. فرزندان و نور دیدگان پیامبر از او در خواست نمودند که هنگام سحر اذان بگوید؛ او با این که تصمیم گرفته بود پس از مرگ پیامبر، هرگز اذان نگوید، بالای بام مسجد قرار گرفت و صدا را با گفتن تکبیر بلند کرد مدینه با شنیدن تکبیر بلال به خود لرزید، وقتی نخستین شهادت را بر زبان جاری ساخت، لرزه و اضطراب مردم دو برابر گردید، وقتی گفت: اشهد ان محمداُ رسول الله، زنان و مردان از خانه بیرون ریختند و صدای ناله و گریه و شیون مردم به آسمان رفت! (اسدالغابه /1/208)
بخوان بلال! که «یاس کبود» دل تنگ است اذان بگو! که اذان تو، آسمان رنگ است
اذان بگو! که بدانند بعد پیغمبر نصیب آینه های خدانما سنگ است
بگو که «اشهد ان علی- ولی الله» بگو که لحن مناجات من، غماهنگ است
تو از سیاه دلی های خلق شکوه مکن «به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است»
مرا ز گریه چرا منع می کنند، بپرس که این چه رسم مسلمانی؟ این چه فرهنگ است؟
بگو که فاطمه در حشر اگر که نازکند «کمیت جمله شفاعت کنندگان لنگ است»
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 9:35 عصر روز سه شنبه 91 فروردین 22
تا فاطمه است و جـگر سوخته او با داغ دل لاله کسی کار ندارد
از ناله پنـهان عـلی در دل شـبها پیداست که دل داردو دلدارندارد
افتاده به بستر گل گلزار پبمبر جز زینب افسرده پرستار ندارد
تاریخ گواه است به مظلومی مولا کس هیچ دراین واقعه انکار ندارد
بعد از تو علی راز دل خود به که گوید غیر از تو دگر محرم اسرار ندارد
زینب که به سجاده نظردوخته هرشب جزخون دل و چشم گهر بار ندارد
بر حاشیه برگ شفایق بنویسید گل تاب فشار در و دیوار ندارد
پیداست علی را که ز بی مهری امت یک شهرپراز دشمن ویک یار ندارد
بعد از تو علی ای گل پرپر شده دیگر میلی به گل و سبزه و گلزار ندارد
با خصم بد اندیش ستمکار بگویید بیمار دگر طاقت مسمار ندارد
گیرم که حدیث در و گل میخ نباشد گلگون شدن سینه که انکار ندارد
یا فاطمه محبوب به فردای قیامت غیر از تو دگر با احدی کار ندارد
مشجری کاشانی(محبوب)
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 6:9 عصر روز پنج شنبه 91 فروردین 17
فقلت قل لا اسئلکم علیه اجرا الاالموده فی القربی
پس فرمودی: بگو پاداشی برای رسالتم نمی خواهم
جز محبت خاندانم.
پ.ن: یا حبیب الله
در چنین روزی پاداش رسالتت را دادند
این فاطمه توست
محبوبه توست
که در میان در و دیوار به خون غلتانده اند.
و قلت ما سئلتکم من اجر فهو لکم
و فرمودی آن چه پاداش از شما درخواست کردم آن به نفع شماست.
پ.ن: مگر چیزی هست که بتواند جای خالی نبودنتان را برایمان پر کند.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 5:27 عصر روز چهارشنبه 91 فروردین 16
در برابر معبود:
ادب عبادى حضرت زهرا (س) ایجاب می کرد که در محراب عبادت با همه وجود در پیشگاه معبود خویش بایستد و غرق درعظمت او گردد و از خود بى خود شود، چنان که رسولخدا (ص) بر این حال دختر خویش گواهى داده است.
در بعد کمّى نیز ادب بندگى ایجاب می کرد شب و روز زهرا (س) صرف عبادت گردد و چنان براى نماز بر پاى خود بایستد که پاهاى مبارکش به رنج و درد افتد.
در برابر رسول الله (ص):
در چشم و دل زهرا (س) هیچ کس به اندازه رسول اللَّه (ص) جا نداشت. بدین جهت رفتار وى در برابر پدر رفتارى ویژه و بسیار مؤدّبانه بود. آن گاه که رسول اللَّه (ص) پیش فاطمه (س) می آمد، تمام قد می ایستاد و مشتاقانه به استقبال پدر می شتافت و بر دست او بوسه می زد و عبا از دوشش گرفته، نعلین او را به کنار می گذاشت و آن گاه آن حضرت را در جاى خویش می نشاند و خود، مؤدب پیش رویش می نشست وهرگاه پدر او را صدا می کرد، ندایش را با «لبیک، لبیک» پاسخ می داد. (1)
او همیشه رسول خدا (ص) را «یا ابه» (پدر جان) می خواند، تا آیه «لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً» (2)
نازل شد. از آن پس فاطمه (س) پدر را «یا رسول اللَّه» خطاب می کرد. چندین بار که او را با این لقب خواند، پیامبر (ص) جواب نگفت و رو برگرداند؛ سپس فرمود:
«فاطمه جان! این آیه درباره تو و فرزندانت نازل نشده است، تو از منى و من از تو هستم ....
دخترکم مرا همان پدرجان صدا کن که این گونه، محبوب من و مرضّى خدا است.» (3)
در برابر همسر:
زهرا (س) براى همسرش احترامى خاصّ قائل بود و با وى در همه زمینه ها برخوردى مؤدّبانه و مهربانانه داشت. او از على (ع) با کنیه «ابوالحسن» یاد می کرد و خطاب به او می گفت:
رُوحى لِروحِکَ الْفِداء وَ نَفسى لِنَفْسِکَ الْفِداء یا ابَالْحَسَنِ
روح و جانم فداى تو باد اى ابوالحسن! (4) ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 7:33 عصر روز شنبه 91 فروردین 12
الی متی احارُ فیک یا مولای....
تا بکی
حیران و سرگردان تو بمانم
ای مولای من....
................................................................................................
فرازی از دعای ندبه
طـاقت ز کف دلــم پریده
دل هـم شـده مرغ سـر بـریده
ما را نبود دگر صبوری
دور از نظرم بس است دوری
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 9:1 عصر روز جمعه 91 فروردین 11
هر شب یتیم توست دل جمکرانی ام جانم به لب رسیده بیا یار جانی ام
از باد ها نشانی تان را گرفته ام عمری است عاجزانه پی آن نشانی ام
طی شد جوانی من و رؤیت نشد رخت " شرمنده جوانی از این زندگانیم"
با من بگو که خیمه کجا می کنی به پا آخر چرا به خاک سیه می نشانی ام
در این دهه اگر چه صدایت گرفته است یک شب بخوان به صوت خوش آسمانی ام
در روضه احتمال حضورت قوی تر است شاید به عشق نام عمویت بخوانی ام
هم پیر قد خمیدگی زینب توام هم داغدار آن دو لب خیزرانی ام
این روزها که حال مرا درک می کنی بگذار دست بر دل آتشفشانی ام
در به دری برای غلام تو خوب نیست تأیید کن که نوکر صاحب زمانی ام
عباس احمدی
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:13 صبح روز جمعه 91 فروردین 11
عالمةٌ غیرَ مُعلمةٍ : داناى نیاموخته
فهمةٌ غیرَ مُفهِّمةٍ : فهمیده بى آموزگار
کَعبةُ الرَزایا : قبله رنجها.
نائبةُ الزهراء : جانشین حضرت زهرا سلام الله علیها
نائبةُ الحسین : جانشین حضرت حسین علیه السلام
مَلیکةُ الدنیا : شهبانوى گیتى .
عَقیلةُ النِساء : خردمند بانوان .
عَدیلةُ الخامس مِن اهل الکِساء : همتاى پنجمین نفر از اهل کساء.
شریکة الشهید : انباز شهید.
کَفیلة السجاد : سرپرست حضرت سجاد.
ناموسُ رَواقِ العَظمةِ : ناموس حریم عظمت و کبریایى .
سیدة العَقائِل : بانوى بانوان خردمند.
سِرُّ اَبیها : راز پدرش على علیه السلام
سُلالةُ الوِلایة : فشرده و خلاصه و چکیده ولایت .
وَلیدةُ الفَصاحة : زاده شیوا سخنى .
شَقیقةُ الحَسن : دلسوز و غمخوار حضرت حسن علیه السلام.
عَقیلةُ خِدر الرسالة : خردمند پرده نشینان رسالت .
رَضیعة ثَدىِ الولایة : کسى که از پستان ولایت شیر خورده .
بلیغة : سخنور رسا.
فصیحة : سخنور
صدیقة الصغرى : راستگوى کوچک (در مقابل صدیقه کبرى سلام الله علیها)
المُوثَّقة : بانوى مورد اطمینان .
عقیلة الطالبین : بانوى خردمند از خاندان حضرت ابوطالب (و در بین طالبیان)
الفاضلة : بانوى با فضیلت .
الکاملة : بانوى تام و کامل .
عابدة آل على : پارساى خاندان على علیهم السلام
عقلیة الوحى : بانوى خردمند وحى
شمسةُ قَلادَةِ الجَلالةِ : خورشید منظومه بزرگوارى و شکوه .
نَجمةُ سَماءِ النَبالَة : ستاره آسمان شرف و کرامت .
المعصومة الصغرى : پاک و مطهره کوچک .
قرینة النَوائِب : همدم و همراه ناگوارى ها.
محبوبة المصطفى : مورد محبت و محبوب حضرت رسول صلی الله علیه و آله.
قرة عین المرتضى : نور چشم حضرت على علیه السلام.
صابرة محتسبة : پایدارى کننده به حساب خداوند براى خداوند.
عقیلة النبوة : بانوى خردمند پیامبرى .
رَبَةُ خِدرِ القُدس : پرورنده پرده نشینان پاکى و تقدیس .
قبلة البَرایا : کعبه آفریده شدگان .
رَضیعَة الوحى : کسى که از پستان وحى شیر مکیده است .
بابُ حِطَةِ الخَطایا : دروازه آمرزش گناهان .
حَفَرَةُ علىٍ و فاطمةٍ : مرکز جمع آورى دوستى و محبت على (علیه السلام ) و فاطمه (سلام الله علیها)
رَبیعَةُ الفضل : پیش زاده فضیلت و برترى .
بطلة کربلاء : قهرمان کربلا.
عظیمةٌ بلواها : بانویى که امتحانش بس بزرگ بود.
عقلیة القریش : بانوى خردمند از قریش .
الباکیة : بانوى گریان . پیوند به :فرشتهای که برای زینب گریست.
سلیلة الزهراء : چکیده و خلاصه حضرت زهرا سلام الله علیها. داغی که اشک بر گونهی مهدی نشاند.
امنیة الله : امانت دار الهى .
آیةٌ مِن آیات الله : نشانى از نشانه هاى خداوند.
مظلومةٌ وحیدة : ستمدیده بى کس.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 6:14 عصر روز چهارشنبه 91 فروردین 9