یوسف، ای گمشده در بی سر و سامانیها
این غزلخوانیها، معرکهگردانیها
سر بازار شلوغ است، تو تنها ماندی
همه جمعند، چه شهری چه بیابانی...ها!
چیزی از سوره یوسف به عزیزی نرسید
بسکه در حق تو کردند مسلمانیها
همه در دست ترنجی و از این میرنجی
که به نام تو گرفتند چه مهمانیها
پیرهنچاک و غزلخوان و صراحی در دست
خوش به حال تو و نیمهشب زندانیها
خواب دیدم که زلیخایم و عاشق شدهام
ای که تعبیر تو پایان پریشانیها
عشق را عاقبت کار پشیمانی نیست
این چه عشقی است که آورده پشیمانیها
این چه شمعی است که عالم همه پروانه اوست
این چه پروانه که کرده است پرافشانیها
یوسف گمشده دنباله ی این قصه کجاست
بشنو از نی که غریبند نیستانیها
مهدی جهاندار
منبع:سایت بانک اشعار مهدوی
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:44 صبح روز دوشنبه 91 تیر 19
![گل نرگس](http://entezar-aftabemehr.persiangig.com/entezar/entezar-05.jpg)
ای رونق گلزار کجایی گل نرگس
مردیم ز آزار کجایی گل نرگس
از بس که به زنگار نشستم ندیدیم
ای آینه رخسار کجایی گل نرگس
دیدم به سر شاخه گل بلبل سرمست
می خواند به گلزار کجایی گل نرگس
دانلود کنید :
(کیلوبایتgolenarges.wma (173.6
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 2:2 عصر روز چهارشنبه 91 تیر 14
چشم ها پرسش بی پاسخ حیرانی ها
دست ها تشنه ی تقسیم فراوانی ها
با گل زخم سر راه تو آذین بستیم
داغ های دل ما، جای چراغانی ها
حالیا دست کریم تو برای دل ما
سر پناهی است دراین بی سروسامانی ها
وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی
ای سر انگشت تو آغاز گل افشانی ها
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید
فصل تقسیم غرل ها و غزلخوانی ها
سایه ی امن کسای تو مرا بر سر بس
تا پناهم دهد از وحشت عریانی ها
چشم تو لایحه ی روشن آغاز بهار
طرح لبخند تو پایان پریشانی ها
قیصر امین پور
منبع:گروه جهادی منتظران خورشید
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 1:17 عصر روز چهارشنبه 91 تیر 14
ای بهترین دلیل تبسم ظهور کن
فصل کبود خنده ما را مرور کن
چرخی بزن به سمت نگاه غریب ما
از کوچه های بی کسی ما عبور کن
ما زائر تبسم بارانی تواییم
ما را به حق آینه ها خیس نور کن
ای راز سر به مهر اهورایی و شگفت
از ذهن ما،سوال درخشان ظهور کن
ما را به التهاب معمای خود ببر
در ناگهانِ جلوه خود، غرق، شور کن
ما را ببر به خلوت کشف و شهود خویش
ما را به راه سیر و سلوکت عبور کن
ما بیشکیب نور تو را آه میکشیم
یا جلوه کن و یا دل ما را صبور کن
روح زمین کبودشب و دشنه است وظلم
ما را برای چیدن ظلمت جسور کن
ای آخرین تبسم نور محمّدی*ص*
جان جهان، عدالت روشن، ظهور کن
رضا اسماعیلی
منبع:گروه جهادی منتظران خورشید
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:37 عصر روز جمعه 91 تیر 9
شب ،شب میلاد و جشن و شادی است باز اما اشک چشمم جاری است
آمدی تو عالمی مسرور شد یک جهان از پرتو ات پر نور شد
رفتی اما عمر گل کوتاه بود بر سر نیزه رخی چون ماه بود
کو دگر ابن علی مرتضی پیکری صد پاره در کرب و بلا
م.ر
پی نوشت: سلام دوستان، اعیاد شعبانیه رو حضور همگی تبریک عرض میکنم.
این چهار بیتو دو سال پیش درشب میلاد امام حسین*ع* گفته بودم .
راست می گویند که شعر را عشق و سوز دل است که جاری می کند.
خوشا بحال آنان که در تمام لحظات عمرشان برای غریبی مولا دلشان در سوز و گداز است.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 7:52 عصر روز شنبه 91 تیر 3
![شهدای گمنام](http://www.chatrbaz.ir/Posters/6/gomnam-wide-S.jpg)
امشب خبر از نشاط و عید آوردند یک دسته کبوتر سپید آوردند
در کوچه انتظار، از کعبه خون تابوت مطهر شـــــــــــهید آوردند
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 9:28 عصر روز جمعه 91 خرداد 26
![یا صاحب الزمان](http://1.aseo.net46.net/images/b3f44d905440.jpg)
فدا اولوم سنه ای غمنریوه باخمی یان هامی سنی سسلیپ سنه یارا ویران
![](http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/joda-konandeh/48.gif)
تا آخر عمرم من از این درد بسوزم
دردم به تو گفتم زتو دردی نشنیدم
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:30 عصر روز پنج شنبه 91 خرداد 25
چقدر ناز غزل را کشیده ام که سراید![مراغمی نیست](http://golenargesbia313.persiangig.com/image/kazemi/k/44189251071685273168872475510416915220247.jpg)
تمام سوز دلم را ز دور دست نگاهت
به کوچه های عبورت چقدر آب بپاشیم
یواشکی من و این چشم های مانده به راهت
هنوز می رسد از لا به لای این همه تقویم
صدای ندبه و زاری به جمعه های پگاهت
چه قصه ها که شنیدم ز کودکی ز ظهورت
نیامدی و شدم خود چه قصه گوی پر آهت
چقدر هلهله دارد طنین سبز طلوعت
چقدر همهمه دارد گدای این همه جاهت
چگونه جان بسپارم به پای سرخ ظهورت
به وقت خواندن این شعر یا رکاب سپاهت
شکسته بال عروجم به تیرهای معاصی
خداکند که نیوفتم ز دیدگان سیاهت
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:32 صبح روز جمعه 91 خرداد 19
با سنگ هر گناه پرم را شکسته ام
آه ای خـــدا ، خودم کمرم را شکسته ام
نه راه پیش مانده برایم نه راه پس
پلهای امن پشت سرم را شکسته ام
من دانه دانه اشک خودم را فروختم
نرخ طلایی گهرم را شکسته ام
دیگر مرا نشان خودم هم نمی دهند
آیینه های دور و برم را شکسته ام
دنیا شکست خورده تر از من ندیده است
حالا به سنگ خورده ، سرم را شکسته ام
آرام کن مرا و در آغوش خود بگیر
حالا که بغض شعله ورم را شکسته ام
راهم بده به باغهای شجرهای طیبه
من توبه کرده ام ، تبرم را شکسته ام
حالا ببین که به غیر از گدا شدن
در پیشگاه تو هــــنرم را شکسته ام
الــــــــهی العفـــــــو..الــــــــهی العفـــــــو
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:45 صبح روز پنج شنبه 91 خرداد 18
این هفته نیز جمعه ما بی شما گذشت
آقــا بپرس این که چه بر حال ما گذشت
این هفته هفت روز به ظاهر گذشتنی
بر من ولی عــــزیز دلم قرن ها گذشت
در خــــارزار حوصــــله هایــــــت دویــده ام
حالا ببین چه بر سر این دست و پا گذشت
هفتاد گوشه ناله زدم تا که جـــمعه شد
جانم به لب رسید ولی جمعه تا گذشت
گفتند جمعه بوی تو می آورد نسیم
اما نســیم آمد و سر در هوا گذشت
خورشـــید هم هوای مرا تازه تر نکرد
او هفت دفعه آمد و بی اعتنا گذشت
عمرم به سر رسید و از این دست جمعه ها
تکرار شد نـــــیامدی و عـــــــــمر ما گذشـــت...
ایوب پرند آور
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 8:19 عصر روز جمعه 91 خرداد 12