با مرگ طلائی من
نه آفتاب خاموش خواهد شد
و نه آسمان سیاه خواهد بود
بلکه تمامی غروب ها سبز خواهند بود
چون من
دانه سبز نشده ای بودم
که در آسمان گل خواهم کرد ...
م.آرمان(مرحوم دکتر امیرمحمد رحمن پورکوچه)
که هفته گذشته 91/5/29در بازگشت از کمک رسانی به زلزله زدگان در سانحه تصادف دارفانی را وداع گفت.
چهار کتاب با عنوان های ، سرزمین تلخ (1378) ، آذربایجانا سلام (1380)، اشک های ملنیوم (1381) و آواز های یک مرد راه راه (1382) از آثار اشعار ایشان می باشد.
روحش شاد و یادش گرامی
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 4:42 عصر روز سه شنبه 91 شهریور 7
سلام.مث این که اشعار استاد عرب عامری طرفدارای زیادی پیداکرده .
میدونین وقتی از خودشون پرسیدن که کدوم شعرشون رو بیشتر دوست دارن چی خوندن؟
تو در مسیر طلوعی و من اسیر غروب چه اختلاف بزرگی، کجا به هم برسیم؟!
خدا کند همه عشق ها به هم برسند من و تو نیز در این لابه لا به هم برسیم
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:59 صبح روز یکشنبه 91 شهریور 5
این روزها چه قدر هواے تو می کنم حتی غروب، گریه براے تو می کنم
گاهی کنار پنجره ام می نشینم و چشمی میان کوچه، رهاے تو می کنم
خیره به کوچه می شوم اما تو نیستی یاد تو، یاد مهر و وفاے تو می کنم
خود نامه ای برای خودم می نویسم و آن را همیشه پست به جاے تو می کنم
وقتی که نامه می رسد از سوی من به من می خوانم و دوباره هواے تو می کنم
فرامرز عرب عامری
روزه ی هجر تو از پاے بینداخت مرا
کے شود با رطب وصل تو افطار کنم
اللهم عجل لولیک الفرج
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 8:6 عصر روز یکشنبه 91 مرداد 22
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:31 صبح روز چهارشنبه 91 مرداد 18
خدایا
من دل به کسی جز تو به آسان ندهم چیزی که گران خریدم ارزان ندهم
صد جان بدهم در آرزوی دل خویش و آن دل که تو را خواست به صد جان ندهم
****اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم****
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:34 عصر روز چهارشنبه 91 مرداد 11
مینویسم از دلــــــــم شایـــــــد که دل شادان کند یاد رویت مرهمی بــــــر آن غـــــــم هجران کند
مینویسم تا کـــــــــه جمله هـر کـــدام از عاشقان بشنوند و خوانــدن آن چشمشان گـــــــــریان کند
هـــــــــر زمان امید دارم بــــــر وصالت میرسم غافل از آنـــــــــم فراقت این دلـــــــــم نالان کند
ترسم این عمــــر از غمت روزی به پایانش رسد آرزوی وصل تـــــــو چشم مرا حیـــــــران کند
من که عمـــری عشق را بیهوده می انـــــگاشتم فاش گویم کاین تــــــــــــواند درد من درمان کند
ماهروی خوب من در دل غــــــــم عشق تو بود شاید آن روزی کــــه بیند دیــــــــده ام تابان کند
گــــــرچه میدانم به مشتاقی رویت مانـــــــده ام می رسد موعود دیـــــــــــدارت سرم سامان کند
کاش میشد زنــــــــــدگی اینقدر تلخی ها نداشت تا تواند دل غــــــــــم هجر تــــــــو را پنهان کند
حسرت دیــــــــــدار رویت روز تا شب طی شود هر سحر ساعی بــــــــــدان جان در بر جانان کند
شاعر:مسعود مسجدی(ساعی)
پی نوشت : الذی لیس کمثله شی...
...
و اما بعد،
هیچ کس
برای من
"تو"
نمی شود!
منبع : وبلاگ حسینیه دل
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 1:6 عصر روز پنج شنبه 91 مرداد 5
درختـــــ دیوار می شود
ماه دیوار
سکوتــــ دیوار
و من بر همه دیوار ها
نام تو را خواهم نوشتـــــ
عبدالرحیم سعیدی راد
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 3:23 عصر روز دوشنبه 91 تیر 26
اشعار حمید مصدق رو خیلی دوس دارم یادمه یه بار دنبال کتابش می گشتم که بخرم از هر کی می پرسیدم می گف مگه اون شاعره (فکرش می رف پیش حمید مصدف نخست وزیر) متاسفانه زیاد شناخته نشدن؛
دیدم او را آه بعد از بیست سال گفتم این خود اوست ؟ یا نه دیگری ست
چیزکی از او در او بود و نبود گفتم این زن اوست ؟ یعنی آن پری ست ؟
هر دو تن دزدیده و حیران نگاه سوی هم کردیم وحیرانتر شدیم
هر دو شاید با گذشت روزگار در کف باد خزان پر پر شدیم
ازفروشنده کتابی را خرید بعد از آن آهنگ رفتن ساز کرد
خواست تا بیرون رود بی اعتنا دست من در را برایش باز کرد
عمرمن بود او که از پیشم گذشت رفت و در انبوه مردم گم شد او
بازهم مضمون شعری تازه گشت بازهم افسانه مردم شد او
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:43 عصر روز پنج شنبه 91 تیر 22
خانم طاهری از شاعران جوانیست که در چند سال اخیر در مسابقات و جشنواره های کشوری خوش درخشیده اند او عضو خانه ی شاعران جوان ایران است که انجمن ادبی آذرشهر افتخار همراهی با ایشان را دارد یعنی در حال حاضر نایب رییس انجمن ادبی است .
تازگی ها برگزیده ی جشنواره ی آیینه ی نبی شیراز و و گل سرخ قمصر کاشان شده است پارسال نفر اول شعر علوی ساری بود و در جشنواره ی انتظار بیجار کردستان مقام برگزیده شناخته شده بود. ا و به دو زبان فارسی و ترکی شعر می نویسد غزلی را که می خوانید در وصف پیامبر اکرم (ص)است.
بهشت را به که می بخشند ، حرا قشنگ تر از آن است در این حریم رها در باد ، چقدر پر زدن آسان است
تو در مدینه نمے گنجی ، اگرچه بی تو منور نیست و کوچه هاے مه آلودش ، تمام عمر هراسان است
اگرچه بعثت چشمانت ، گریست مثل محرم ها رجب بهانه ی شیرینے ، برای نیمه ی شعبان است
نشسته بر نفست اندوه ، گرفته بغض گلویت را و در نگاه تو تنهایی ، به وسعت غم انسان است
همه به عشق تو می میرند ، همه به داغ تو می سوزند در این جهنم سرسنگین ، قیامت همه یکسان است
تو رحمتی و چنان منزل ، که آبشار نیاسر نیست ای آرزوی کویرے ها ، هوای چشم تو گیلان است
تو خنده هاے شکر ریزت ، شکوفه های گل سرخند و قطره قطره ے این شیرین ، گلاب قمصر کاشان است
رباب طاهری - آذرشهر
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 1:42 عصر روز پنج شنبه 91 تیر 22
نَمی ز دیده نمی جوشد اگر چه باز دلم تنگ است گناه دیده ی مسکین نیست، کُمیْت عاطفه ها لنگ است
کجاستی که نمی آیی؟ الا تمام بزرگی ها! پرنده بی تو چه کم صحبت، بهار بی تو چه بی رنگ است
نمانده هیچ مرا دیگر، نه هیچ، بلکه کمی کمتر جز این قدر که دلی دارم که بخش اعظم آن سنگ است
بیا که بی تو در این صحرا میان ما و شکفتن ها همین سه چار قدم راه است و هر قدم دو سه فرسنگ است
دعاگران همه البته مجرّب است دعاهاشان ولی حقیر یقین دارم که انتظار، همان جنگ است
محمدکاظم کاظمی
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:28 صبح روز پنج شنبه 91 تیر 22