مینویسم از دلــــــــم شایـــــــد که دل شادان کند یاد رویت مرهمی بــــــر آن غـــــــم هجران کند
مینویسم تا کـــــــــه جمله هـر کـــدام از عاشقان بشنوند و خوانــدن آن چشمشان گـــــــــریان کند
هـــــــــر زمان امید دارم بــــــر وصالت میرسم غافل از آنـــــــــم فراقت این دلـــــــــم نالان کند
ترسم این عمــــر از غمت روزی به پایانش رسد آرزوی وصل تـــــــو چشم مرا حیـــــــران کند
من که عمـــری عشق را بیهوده می انـــــگاشتم فاش گویم کاین تــــــــــــواند درد من درمان کند
ماهروی خوب من در دل غــــــــم عشق تو بود شاید آن روزی کــــه بیند دیــــــــده ام تابان کند
گــــــرچه میدانم به مشتاقی رویت مانـــــــده ام می رسد موعود دیـــــــــــدارت سرم سامان کند
کاش میشد زنــــــــــدگی اینقدر تلخی ها نداشت تا تواند دل غــــــــــم هجر تــــــــو را پنهان کند
حسرت دیــــــــــدار رویت روز تا شب طی شود هر سحر ساعی بــــــــــدان جان در بر جانان کند
شاعر:مسعود مسجدی(ساعی)
پی نوشت : الذی لیس کمثله شی...
...
و اما بعد،
هیچ کس
برای من
"تو"
نمی شود!
منبع : وبلاگ حسینیه دل
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 1:6 عصر روز پنج شنبه 91 مرداد 5
باور کن دوست داشتن تو و انتظار بـــــــــهار آمدنت به تمام رنجهای عالم میارزد!
شاید اگر خودخواهی نبود، برایت مینوشتم که خداوند تـــــــــو را برای دل من آفریده است.
برای لحظههای آسمانی من ...
اما چقدر دور؟ ... چقدر فاصله؟ ... چقدر انتظار ... انتظار ... انتظار ...
عبدالرحیم سعیدی راد
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 6:2 عصر روز جمعه 91 تیر 30
ابو حمزه ثمالى مى گوید:
از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) پرسیدم: اى فرزند رسول خدا! مگر شما ائمه، همه قائم به حق نیستید؟
فرمود: بلى!
عرض کردم: پس چرا فقط امام زمان (علیه السلام) قائم نامیده شده است؟
حضرت فرمود: هنگامى که جدم حسین بن على (علیه السلام) به شهادت رسید، فرشتگان آسمان به درگاه خداوند متعال نالیدند و گریستند و عرض کردند: پروردگارا! آیا کسى را که برگزیده ترین خلق تو را به قتل رسانده است به حال خود وا مى گذارى؟
خداوند متعال به آنها وحى فرستاد: آرام گیرید! به عزت و جلالم سوگند! از آنها انتقام خواهد کشید، هر چند بعد از گذشت زمانى باشد.
آنگاه پرده حجاب را کنار زده و فرزندان حسین (علیه السلام) را که وارثان امامت بودند، به آنها نشان داد. ملائکه از دیدن این صحنه بسیار مسرور شدند.
یکى از آنها در حال قیام نماز مى خواند. حق تعالى فرمود: به وسیله این قائم از آنها انتقام خواهم گرفت.
منبع : نرم افزار داستانهای امام زمان*عج* <== دانلـــــود کنید
برگرفته از اسک دین
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 9:54 صبح روز پنج شنبه 91 تیر 29
ما در رعایتــــــــ حال شما کوتاهے نمی کنیم
و یاد شما را از خاطر نبرده ایم ،
که اگر جز این بود
گرفتارے ها به شما روے می آورد
و دشمنان شما را ریشه کن می کردند
پس از خدا بترسید
و ما را پشتیبانے کنید .
*************
سجده شکر
از لازم ترین و واجب ترین
مستحبات است .
امام زمان*عج*
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 8:43 عصر روز سه شنبه 91 تیر 27
درختـــــ دیوار می شود
ماه دیوار
سکوتــــ دیوار
و من بر همه دیوار ها
نام تو را خواهم نوشتـــــ
عبدالرحیم سعیدی راد
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 3:23 عصر روز دوشنبه 91 تیر 26
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 5:48 عصر روز یکشنبه 91 تیر 25
اى سفرکرده زدیده، چه کنم آقایم؟
چه کنم تا که تو را دریابم؟
چه کنم آقایم ،تا قیامم به نماز ،با نماز تو قیامت گردد؟
چه کنم تا که نیفتد پلکم ،که روم در خوابى ،و نباشم بیدار
یا نباشم هوشیار؟
چه کنم آقایم که زغفلت نرود، یاد زهرا و حسین از یادم؟
چه کنم آقایم تا تو را دریابم؟با تو گردم شیدا، با نگاهت آقا، کوله بارم بندم
کوله بارى ازعشق، تو کنى در بندم ،چه کنم آقایم، تا تو را دریابم؟
به روایت لینک:
آخرین جمعه ماه شعبان
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:48 صبح روز جمعه 91 تیر 23
نَمی ز دیده نمی جوشد اگر چه باز دلم تنگ است گناه دیده ی مسکین نیست، کُمیْت عاطفه ها لنگ است
کجاستی که نمی آیی؟ الا تمام بزرگی ها! پرنده بی تو چه کم صحبت، بهار بی تو چه بی رنگ است
نمانده هیچ مرا دیگر، نه هیچ، بلکه کمی کمتر جز این قدر که دلی دارم که بخش اعظم آن سنگ است
بیا که بی تو در این صحرا میان ما و شکفتن ها همین سه چار قدم راه است و هر قدم دو سه فرسنگ است
دعاگران همه البته مجرّب است دعاهاشان ولی حقیر یقین دارم که انتظار، همان جنگ است
محمدکاظم کاظمی
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:28 صبح روز پنج شنبه 91 تیر 22
یوسف، ای گمشده در بی سر و سامانیها
این غزلخوانیها، معرکهگردانیها
سر بازار شلوغ است، تو تنها ماندی
همه جمعند، چه شهری چه بیابانی...ها!
چیزی از سوره یوسف به عزیزی نرسید
بسکه در حق تو کردند مسلمانیها
همه در دست ترنجی و از این میرنجی
که به نام تو گرفتند چه مهمانیها
پیرهنچاک و غزلخوان و صراحی در دست
خوش به حال تو و نیمهشب زندانیها
خواب دیدم که زلیخایم و عاشق شدهام
ای که تعبیر تو پایان پریشانیها
عشق را عاقبت کار پشیمانی نیست
این چه عشقی است که آورده پشیمانیها
این چه شمعی است که عالم همه پروانه اوست
این چه پروانه که کرده است پرافشانیها
یوسف گمشده دنباله ی این قصه کجاست
بشنو از نی که غریبند نیستانیها
مهدی جهاندار
منبع:سایت بانک اشعار مهدوی
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:44 صبح روز دوشنبه 91 تیر 19
حجتالاسلام والمسلمین محسن قرائتی در برنامه درسهایی از قرآن که شب گذشته (14 تیرماه) از شبکه اول سیما پخش شد، به بیان خاطرهای از نیمه شعبان در مدینةالنبی پرداخت که مشروح آن در پی میآید:
امام زمان(عج) ما را دوست دارد، چون امام رضا فرمود: «وَ أَشْفَقَ عَلَیْهِمْ مِنْ آبَائِهِمْ وَ أُمَّهَاتِهِم» (فقیه/ج4/ص418) یعنی امام زمان از پدر و مادر به مردم مهربانتر است. اینکه امام زمان میآید همه را قلع و قمع میکند، یک تصویر وحشتناک درست میکنند، این غلط است.
یک حدیث از امام زمان(عج) داریم که میفرماید: من هرگز شما را فراموش نمیکنم. والله من شما را فراموش نمیکنم!
نمیدانم این را در یکی از سخنرانیهایم گفتم. باز نمیدانم در تلویزیون هم گفتم یا نه؟ چون میانگین من هفتهای دو سفر میروم. یعنی سالی صد سفر. هر سفری هم چند سخنرانی، بالاخره نمیدانم چه چیزی را کجا گفتهام. ولی حالا چیز قشنگی است.
یک چنین شبی یعنی نیمه شعبانی من مدینه بودم برای عمره. فندق الدخیل، سمت راست قبرستان بقیع، پایینش مغازه است. رویش غذاخوری است. از طبقه دوم به بالا هم مسافرها! چندین کاروان جا دارد. پانزده ـ شانزده طبقه است. رفتم طبقه دوم روی پاساژ غذا بخورم، یک مرتبه متوجه شدم نیمه شعبان مگر برای امام زمان(عج) نیست؟
پیش خودم گفتم: قرائتی یک کاری کن! چه کنم؟ برو همین مغازه پایین، چند تا پیراهن، زیر پیراهنی بخر. برو پیش آشپزها، بگو: شما آشپز هستید. در هوای مدینه داغ پای دیگ داغ، یک عیدی به شما بدهم. نفری یک پیراهن به این آشپزها بده!
خوب که طراحی کردم خواستم بلند شوم، متوجه شدم که پول ندارم. پولم تمام شده بود. حال من گرفته شد که چرا من پول ندارم نیمه شعبان یک کاری برای آقا بکنم؟ غذا خوردم.
چند دقیقهای، بیست دقیقه شد یا نشد نمیدانم. یک کسی آمد کنار من نشست گفت: حاج آقا، آشپزها میآیند از شما تشکر کنند، هیچی نگو. نگاهشان کن.
گفتم: آشپزها از من برای چه تشکر کنند؟ گفت: من آن طرف نشسته بودم غذا میخوردم، به دلم برات شد که بروم مغازههای پایین، چند تا پیراهن و زیر پیراهنی بخرم و نزد آشپزها بروم و بگویم: عیدی نیمه شعبان است. منتهی اگر بگویم من عیدی دادم، کسی لذت نمیبرد. بگویم قرائتی داده اینها بیشتر خوشحال میشوند. من به نیت تو این کار را کردم که اینها بیشتر خوشحال شوند. من به قصد تو این کار را کردم. حالا میآیند و میگویند: تشکر. نگو: چه پیراهنی، چه زیر پیراهنی، من خیط میشوم.
من ماندم گفتم: یا حجت بن الحسن، تو چه کسی هستی؟!
منبع: فارس
غربت کده ای که بوی دریا دارد صدخاطره ازغربت زهرا دارد
برگرد علی چشم به راه هست هنوز اسراردلش دردل چاه است هنوز
آن چاه پرازستاره راپیدا کن آن سینه پاره پاره راپیداکن
برگرد که بر بهارمان می خندند یک عده به انتظارمان می خندند
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 4:58 عصر روز پنج شنبه 91 تیر 15