آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشه چشمی به ماکنند
دلتنگیم آقا کے می آیے ؟
اللهم ان حال بینی و بینه الموت الذی جعلته علی عبادک حتما مقضیا فاخرجنی من قبری موتزرا کفنی شاهرا سیفی مجردا قناتی ملبیا دعوة الداعی فی الحاضر والبادی
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشه چشمی به ماکنند
دلتنگیم آقا کے می آیے ؟
اللهم ان حال بینی و بینه الموت الذی جعلته علی عبادک حتما مقضیا فاخرجنی من قبری موتزرا کفنی شاهرا سیفی مجردا قناتی ملبیا دعوة الداعی فی الحاضر والبادی
کارنامهام
پر از تقلب و گناه
خط خطی سیاه
هیچ وقت درسخوان نبودهام ولی
در شب تولدت
مثل کاج
توی طاق نصرت محله کار کردهام
شاخههای خشک داربست را
بهار کردهام
*
راستی دو روز قبل
سرزده به خانهی دل امید - همکلاسیام - سر زدی
ولی چرا
به خانهی حقیر قلب من نیامدی؟
رد شدم، قبول
ولی به من بگو
کی به من اجازهی عبور میدهی؟
راستی اگر ببینمت
به من هر چه خواستم میدهی؟
کارنامهی مرا
دست راستم میدهی؟
نا امید نیستم ولی به خاطر خدا
از کنار نمرههای زیر ده عبور کن!
ای عصاره گل محمدی!
فصل امتحان سخت ما ظهور کن !
دلم به مستحبی خوش است که جوابش واجب است
*السـلام علیکـ یا صاحب الزمان(عج)*
اگر چه بی کس و تنها اگر چه غم زده ایم همیشه از تو فقط با دروغ دم زده ایم
تو گرم آمدنی ، بی خبر که ما بی تو قرار جمعه ی این هفته را بهم زده ایم
میان سیرت و صورت چقدر فاصله است فریب ما نخور آقا ، انار سم زده ایم
برای دین خدا نیست ، درد ما نان است اگر به سینه وسر زیر این علم زده ایم
گناه ماست که این راه بر شما بسته ست چه غربتی ست برای شما رقم زده ایم
چو شمر و حرمله با هر گناه کردنمان چه زخم ها به دل اهل این حرم زده ایم
خدا کند که شبیه نصوح توبه کنیم اگر خلاف شما حرف یا قلم زده ایم
اللهم عجل فی فرج حبیبنا اباصالح المهدی*عج *
حضرت امیرالمومنین (ع) در خطبه معروف به «خطبةالبیان» که در بصره ایراد فرمودند، در بیان علائم و نشانههای ظهور امام زمان (عج) و نیز وقایع هنگام و بعد از ظهور آن حضرت، مطالبی فرمود که در بخشی از آن آمده است:
پس از آنکه حضرت صاحبالزمان (عج) در ابتدای ظهور، یاران خاص خویش، یعنی همان 313نفر را مورد آزمایش قرار میدهد و آنان در طلب آن حضرت از مکه به مدینه، سه بار رفت و آمد میکنند، آن بزرگوار بین صفا و مروه بر آنان ظاهر میشود و خطاب به آنان میفرمایند: «انی لست قاصعاً امراً حتی تبایعونی علی ثلاثة خصلةٍ تلزمکم لا تغیّرون منها شیئاً و لکم علیّ ثمان خصالٍ فقالوا: سمعنا و اطعنا فاذکر لنا ما انت ذاکره، یا ابن رسول الله!»؛
«هیچ برنامه روشنی برای شما ارائه نمیدهم، مگر این که با من همپیمان شوید که سی خصلت را همواره مراعات کنید و هرگز هیچ یک از آنها را تغییر ندهید و رها نکنید، در برابر پیمانی که شما با من میبندید، من هم با شما پیمان میبندم، هشت خصلت را همواره مدنظر داشته باشم».
آنان عرض میکنند: ما گوش به فرمان و مطیع هستیم، ای پسر پیامبر خدا! هر شرطی که میخواهی مطرح فرما، پس از آن که یاران اعلان آمادگی کردند، حضرت صاحب الزمان (عج)، به طرف کوه صفا حرکت میکند و آنان نیز همراه آن حضرت حرکت میکنند، در آنجا امام زمان (عج) خطاب به آنان میفرماید: «اما آن سی نکتهای که باید منشور همپیمانی شما با من باشد، مواردی است که در ذیل میآید:
1- هرگز از اطاعت من سرپیچی نکنید و از هیچ یک از اصول توافقات عقب نشینی نکنید. ادامه مطلب...
خالی شد از نبودن تو زیر پای من قحط امید آمده بین صدای من
ترس همیشگیم همین است،یک نفر در خدمت نگاه تو باشد به جای من
پژمردگی نرفته هنوز از قنوت هام شاید قرار نیست بگیرد دعای من
شیرین هم از شنیدنشان ترش می کند وقتی که نیست شور تو در شعرهای من
باید برای بال و پرم آسمان شوی یا بالهای تازه بسازی برای من
نه می شود که زودتر از این پرنده شد امضا شود اگر سفر کربلای من
آنجا شنیدنی است دم نوحه های تو غرق حسین می شود «آقا بیا» ی من
هم ناله با حسین شوم در لب فرات سقای من ! برادر من ! با وفای من
منبع:بانک اشعار روضه
پی نوشت: دلم عجیب هوای کربلا کرده،کی شود قسمت ماهم بکنی یارب........
این هفته نیز جمعه ما بی شما گذشت آقا بپرس این که چه بر حال ما گذشت
این هفته هفت روز به ظاهر گذشتنی بر من ولی عزیز دلم قرن ها گذشت
در خارزار حوصله هایت دویده ام حالا ببین چه بر سر این دست و پا گذشت
هفتاد گوشه ناله زدم تا که جمعه شد جانم به لب رسید ولی جمعه تا گذشت
گفتند جمعه بوی تو می آورد نسیم اما نسیم آمد و سر در هوا گذشت
خورشید هم هوای مرا تازه تر نکرد او هفت دفعه آمد و بی اعتنا گذشت
عمرم به سر رسید و از این دست جمعه ها تکرار شد نیامدی و عمر ما گذشت...
ایوب پرند آور
در زندگی نه گُل باش که اسیر خاک شوی
نه باران باش که بر خاک بیفتی
خاکــــــ باش که گل از تو بروید و باران بر تو ببارد
گل نرگس آبروی دو عالم خیالت کی می رود زخیالم جمالت جلوه الله
بیا جانا طی کنیم شب هجران بیا مهدی با ترنم باران سحاب رحمت الله
نگاهم کن من فدای نگاهت صدایم کن من فدای صدایت
حلالم کن ای چکیده ی احمد سلاله ی عصمت تک سوار غریب(2)
تورا جان قامت خم زهرا تو را جان اشک چون یم مولا مرانی از درت مارا
ابا صالح ای امام غریبم تمامی دردم تو هستی طبیبم تو را جان مادرت زهرا
نگاهم کن من فدای نگاهت صدایم کن من فدای صدایت
حلالم کن ای چکیده ی احمد سلاله ی عصمت تک سوار غریب(2)
باخار جمعه گون لری یولا گوزلر گزر دیللر ده گلایه لی سوزلر(2)
بویور مولا هانسی جمعه گلرسن که مهدی دیلده هامی سنی گوزلر(2)
نگاهم کن من فدای نگاهت صدایم کن من فدای صدایت
حلالم کن ای چکیده ی احمد سلاله ی عصمت تک سوار غریب(2)
پسر مهزیار نقل میکند که پس از توسلات عدیدهای در یک سفر در جستجوی آن وجود مقدس به مکه مشرف میشود، شبی در مسجدالحرام مقابل درب کعبه شخص وارستهای را میبیند که پس از سلام و معرفی خود، به اینکه از سوی حضرت مأمور بردن پسر مهزیار به جهت پابوسی حضرت بقیه الله -عجل الله تعالی فرجه الشریف- است، از پسر مهزیار میپرسد: چه چیزی را طلب میکنی ای ابالحسن؟
گفتم: امامی که محجوب و مخفی از عالم است.
گفت: او از شما پوشیده و مخفی نیست و لکن اعمال بد شما او را از شما پوشانده و مخفی ساخته است.
وقتی آن شخص پس از مقدماتی، عتی بن مهزیار را خدمت حضرت صاحب الامر -عجل الله تعالی فرجه الشریف- میبرد حضرت در قسمتی از سخنانشان خطاب به او میفرماید: ای ابوالحسن شب و روز توقع و انتظار آمدن تو را داشتم، چه چیز آمدنت را نزد ما تأخیر انداخت؟
پسر مهزیار در جواب میگوید: ای آقای من تا الان کسی را نیافته بودم که مرا راهنمایی کند.
حضرت فرمودند: کسی را نیافتی که راهنمائیت کند؟!
آنگاه با انگشتان مبارکشان بر روی زمین فشار دادند و سپس فرمودند: و لکن شما اموالتان را زیاد نمودید، ضعفاء مؤمنین را دچار حیرت ساختید و بین خود قطع رحم نمودید پس الان برای شما چه عذری مانده است؟
سند:دلائل الامامه، ص 296 محمد بن جریر طبری. به نقل از سایت اندیشه قم
حجة الاسلام و المسلمین آقای قرائتی می گوید:
درهمدان به دیدن یکی از محترمین آن شهر که پدر 3 شهید بود رفتم و از انجا به همراه پدر شهید و چند نفر دیگر به زیارت آیة الله آخوند ملا علی معصومی همدانی رفتیم{ایشان سال 1357 رحلت فرمودند }ساعتی که در خدمت ایشان بودیم می دیدیم مرتب خادم آقا می آید و اظهار میکند فقیری در خانه است و پول میخواهد.
آقا هم مرتب دست می کرد و از زیر تشک که رویش نشسته بود یک اسکناس پنج تومانی بیرون آورد و به خادم داد.تا اینکه آخوند از جای خود حرکت کرد و بیرون رفت.یکی از همراهان میخواست بداند که در زیر تشک چقدر پول است وقتی که تشک را بلند کرد دید چیزی نیست.فکر کردیم که پول تماام شده است.آیة الله آخوند تشریف آورد و دوباره روی آن تشک نشست،مجددا خادم آمد و برای فقرا پول خواست.آخوند دست برد و از زیر تشک پنج تومانی بیرون آورد و به خادم داد و این کا را چند مرتبه تکرار کرد.
بالاخره آن رفیق ما،طاقت نیاورد و سرّ این مطلب را از آخوند خواست و اظهار کرد که من دیدم زیر تشک پولی نبودو ما متحیریم که این پولهای فراوان ازکجا بدست شما می رسد که به چشم ما دیده نمیشود؟!
آخوند فکری کرد و بعد فرمود:من دستورالعملی را انجام دادم که هر کس آن را چهل روز انجام دهد روز چهلم به خدمت امام زمان عج شرفیاب میشود و من مشغول انجام ان عمل شدم ولی نتوانستم کامل انجام بدهم.
شبِ روز چهلم در عالم رویا دیدم مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری در یکی از خیابانهای شهر راه میرفت و فقرای زیادی به دنبال ایشان راه افتاده و از حاج شیخ پول می گرفتند در این میان ،حاج شیخ چشمش به من افتاد و فرمود:من از طرف حضرت بقیة الله امام زمان عج دستور میدهم که به فقرا توجه نموده و انها را دست خالی برمگردانی.
از آن وقت من مطمئنم که امام زمان عج خودشان مسئول این بودجه هستند و این از برکت وجود آن حضرت است.
تو اسم اعظم پروردگاری تو یکتا خاتم هشت و چهاری
تو سرّ خاص رب العالمینی به تو کرده تجلی ذات باری