ای بهترین دلیل تبسم ظهور کن
فصل کبود خنده ما را مرور کن
چرخی بزن به سمت نگاه غریب ما
از کوچه های بی کسی ما عبور کن
ما زائر تبسم بارانی تواییم
ما را به حق آینه ها خیس نور کن
ای راز سر به مهر اهورایی و شگفت
از ذهن ما،سوال درخشان ظهور کن
ما را به التهاب معمای خود ببر
در ناگهانِ جلوه خود، غرق، شور کن
ما را ببر به خلوت کشف و شهود خویش
ما را به راه سیر و سلوکت عبور کن
ما بیشکیب نور تو را آه میکشیم
یا جلوه کن و یا دل ما را صبور کن
روح زمین کبودشب و دشنه است وظلم
ما را برای چیدن ظلمت جسور کن
ای آخرین تبسم نور محمّدی*ص*
جان جهان، عدالت روشن، ظهور کن
رضا اسماعیلی
منبع:گروه جهادی منتظران خورشید
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:37 عصر روز جمعه 91 تیر 9
نمونهای از تواضع احمد این بود که در مراسمهای مختلف مثلا در هفته جنگ که فرماندهان را دعوت میکنند یا یک روز ستاد کل دعوت میکند. به جلسهای، ترتیب چیدن صندلیها به نسبت درجه و رتبه و جایگاه است و هر کس جای مشخصی دارد.
یکی از علتهایی که من امتناع داشتم از شرکت در مراسم ها به خاطر اخلاق و برخورد متواضعانهی احمد بود، یک معرکهای داشتیم در جایگاه، احمد همه را به هم میریخت و جابه جا میکرد تا خودش آخر بایستند، امکان نداشت که این جوری نباشد.
یک روز به آقا رحیم گفتم که شما فکر میکنید که ما به احمد خط میدهیم؟ احمد را ما نمیشناسیم؟ احمدی که در جنگ وقتی تصمیم میگرفت که بگوید نه، همه میگفتند حریف احمد نمیشویم آن وقت این ادب احمد است؛
مسافرت میخواستیم برویم اگر سه تا ماشین بودیم، اینقدر میایستاد تا ماشینها جلو بروند و او آخرین ماشین باشد. حتی در تردد، ادب او فوقالعاده بود، شما بگردید در بین دوستان احمد، کسی را پیدا نمیکنید که احمد بدگویی او را بگوید و غیبت کسی را بکند.اگر مخالفت داشت کوتاه یک چیزی میگفت و زیاد به این موضوع نمیپرداخت. همه را بر خودش ترجیح میداد.
سردار سرلشگر قاسم سلیمانی
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:8 عصر روز چهارشنبه 91 تیر 7
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 7:28 عصر روز دوشنبه 91 تیر 5
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:20 عصر روز دوشنبه 91 تیر 5
شب ،شب میلاد و جشن و شادی است باز اما اشک چشمم جاری است
آمدی تو عالمی مسرور شد یک جهان از پرتو ات پر نور شد
رفتی اما عمر گل کوتاه بود بر سر نیزه رخی چون ماه بود
کو دگر ابن علی مرتضی پیکری صد پاره در کرب و بلا
م.ر
پی نوشت: سلام دوستان، اعیاد شعبانیه رو حضور همگی تبریک عرض میکنم.
این چهار بیتو دو سال پیش درشب میلاد امام حسین*ع* گفته بودم .
راست می گویند که شعر را عشق و سوز دل است که جاری می کند.
خوشا بحال آنان که در تمام لحظات عمرشان برای غریبی مولا دلشان در سوز و گداز است.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 7:52 عصر روز شنبه 91 تیر 3
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 7:23 عصر روز شنبه 91 تیر 3
سرمای شدیدی خورده بود . احساس می کردم به زور روی پاهایش ایستاده است .من مسؤول تدارکات بودم . با خودم گفتم :خوبه یک سوپ برای حاجی درست کنم تا بخوره حالش بهتر بشه . همین کار را هم کردم .با چیز هایی که توی آشپز خانه داشتیم،یک سوپ ساده و مختصر درست کردم...
از حالت نگاهش معلوم بود خیلی ناراحت شده است .گفت چرا برای من سوپ درست کردی ؟گفتم حاجی آخه شما مریضی ،نا سلامتی فرمانده ی لشکرم هستی ،شما که سر حال باشی ، یعنی لشکر سر حاله ! گفت :این حرفها چیه می زنی فاضل؟من سؤالم اینه که چرا بین من و بقیه ی نیرو هام فرق گذاشتی؟ توی این لشکر ،هر کسی مریض بشه ،تو براش سوپ درست می کنی ؟ گفتم :خوب نه حاجی ! گفت : پس این سوپ رو بردار ببر ،من همون غذایی رو می خورم که بقیه ی نیرو ها خوردن .
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 1:44 عصر روز پنج شنبه 91 تیر 1
صبورانه در انتظار زمان بمان ،هر چیز در زمان خودش رخ می دهد.
باغبان حتی اگر باغش را غرق آب هم کند ؛ درختان خارج از فصل خود میوه نمی دهند.
هرگاه خداوند تو را به لبه پرتگاه برد باز به او اعتماد کن چون یا تو را از پشت خواهد گرفت یا پرواز را به تو خواهد آموخت.
آدم ها را بدون اینکه به وجودشان نیاز داشته باشی؛
دوست بدار؛
کاری که خدا با تو می کند ...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 1:12 عصر روز پنج شنبه 91 تیر 1
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 5:47 عصر روز چهارشنبه 91 خرداد 31
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 1:9 عصر روز سه شنبه 91 خرداد 30