مایکل راننده اتوبوس شهری، مثل همیشه اول صبح اتوبوسش را روشن کرد و در مسیر همیشگی شروع به کار کرد. در چند ایستگاه اول همه چیز مثل معمول بود و تعدادی مسافر پیاده می شدند و چند نفر هم سوار می شدند.
در ایستگاه بعدی، یک مرد با هیکل بزرگ، قیافه ای خشن و رفتاری عجیب سوار شد.
او درحالی که به مایکل زل زده بود گفت: "تام هیکل پول نمیده" و رفت و نشست.
مایکل که تقریبا ریز جثه بود و اساسا آدم ملایمی بود چیزی نگفت، اما راضی هم نبود.
روز بعد هم دوباره همین اتفاق افتاد و مرد هیکلی سوار شد و با گفتن همان جمله، رفت و روی صندلی نشست و روز بعد و روز بعد...
این اتفاق که به کابوسی برای مایکل تبدیل شده بود خیلی او را آزار می داد. بعد از مدتی مایکل دیگر نمی توانست این موضوع را تحمل کند و باید با او برخورد می کرد. اما چطوری از پس آن هیکل بر می آمد؟
بنابراین در چند کلاس بدنسازی، کاراته، جودو و غیره ثبت نام کرد.
در پایان تابستان، مایکل به اندازه کافی آماده شده بود و اعتماد به نفس لازم را هم پیدا کرده بود.
بنابراین روز بعدی که مرد هیکلی سوار اتوبوس شد و گفت: "تام هیکل پول نمیده!"
مایکل ایستاد، به او زل زد و فریاد زد: "برای چی؟" مرد هیکلی با چهره متعصب و ترسان گفت: "تام هیکل کارت استفاده رایگان داره."
نتیجه:
پیش از اتخاذ هر اقدام و تلاشی برای حل مسائل ، ابتدا مطمئن شوید که آیا اصلا مسأله ای وجود دارد یا خیر!
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:54 صبح روز یکشنبه 91 تیر 25
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:37 عصر روز شنبه 91 تیر 24
امروز 24 تیرماه ، سالروز میلاد حضرت امام خامنه اے ، رهبر انقلاب است (البته خود آقا فرمودن که تولدشون در تیرماه نبوده ولی شناسنامه شون چنینه)
برای سلامتی حضرت آقا صلوات
زندگینامه ایشان به نقل از سایت www.khamenei.ir به این شرح است:
رهبر عالیقدر حضرت آیت الله سید على خامنه اى فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید جواد حسینى خامنهاى، در 1318 شمسی برابر 1358 قمرى در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. ایشان دومین پسر خانواده هستند. زندگى سید جواد خامنه اى مانند بیشتر روحانیون و مدرسّان علوم دینى، بسیار ساده بود. همسر و فرزندانش نیز معناى عمیق قناعت و ساده زیستى را از او یاد گرفته بودند و با آن خو داشتند.
رهبر بزرگوار در ضمن بیان نخستین خاطره هاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانواده شان چنین مىگویند:
«پدرم روحانى معروفى بود، امّا خیلى پارسا و گوشه گیر... زندگى ما به سختى مى گذشت. من یادم هست شب هایى اتفاق مى افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهیّه مى کرد و... آن شام هم نان و کشمش بود.» ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:19 عصر روز شنبه 91 تیر 24
اى سفرکرده زدیده، چه کنم آقایم؟
چه کنم تا که تو را دریابم؟
چه کنم آقایم ،تا قیامم به نماز ،با نماز تو قیامت گردد؟
چه کنم تا که نیفتد پلکم ،که روم در خوابى ،و نباشم بیدار
یا نباشم هوشیار؟
چه کنم آقایم که زغفلت نرود، یاد زهرا و حسین از یادم؟
چه کنم آقایم تا تو را دریابم؟با تو گردم شیدا، با نگاهت آقا، کوله بارم بندم
کوله بارى ازعشق، تو کنى در بندم ،چه کنم آقایم، تا تو را دریابم؟
به روایت لینک:
آخرین جمعه ماه شعبان
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:48 صبح روز جمعه 91 تیر 23
اشعار حمید مصدق رو خیلی دوس دارم یادمه یه بار دنبال کتابش می گشتم که بخرم از هر کی می پرسیدم می گف مگه اون شاعره (فکرش می رف پیش حمید مصدف نخست وزیر) متاسفانه زیاد شناخته نشدن؛
دیدم او را آه بعد از بیست سال گفتم این خود اوست ؟ یا نه دیگری ست
چیزکی از او در او بود و نبود گفتم این زن اوست ؟ یعنی آن پری ست ؟
هر دو تن دزدیده و حیران نگاه سوی هم کردیم وحیرانتر شدیم
هر دو شاید با گذشت روزگار در کف باد خزان پر پر شدیم
ازفروشنده کتابی را خرید بعد از آن آهنگ رفتن ساز کرد
خواست تا بیرون رود بی اعتنا دست من در را برایش باز کرد
عمرمن بود او که از پیشم گذشت رفت و در انبوه مردم گم شد او
بازهم مضمون شعری تازه گشت بازهم افسانه مردم شد او
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:43 عصر روز پنج شنبه 91 تیر 22
سخنرانی آیت ا...سید رحیم توکل درهمایش بصیرت و اخلاق امروز خیلی زیبا بود، متاسفانه کم به علت گرمی مکان؛ اما مفید.یه نکته هایی از اونو برداشتم که تو این پست برا دوستایی که نتونستن برن و ندیدن میذارم:
اولین ایست بازرسی ای که بعد از مرگ قراراست از آن رد شویم طبق روایات امانـــت و رحـــم است و دومی نماز و سومی حق الناس ،بحث ایشون در مورد امانت الهی بود. این که اصلا امانت چیست و امانتدار کیست و برعهده که گذاشته شده است.
انسان فقیر محض است هر آن چه ما داریم از حیات گرفته تا آن چه که در دست داریم عنایت خداوند است به ما پس اموال و دارایی ما چون مال ما نیست و مالک آن خداوند است پس در دست ما به امانت گذاشته شده و همه ی ما در این امانات الهی یا امین هستیم نسبت به آن ها و یا خائن.
خداوند در کنار اماناتی که به ما داده قید و شرطی را برای ما گذاشته که اگر در استفاده از آن امانات به آن ها عمل کنیم امین هستیم و گرنه خائن.
مثلا او به ما چشم داده که کجا را ببینیم اگر تنها آن را ببینیم که او اجازه داده در امانت چشم امین بوده ایم. برخورد ما با افراد امین و خائن یکسان نیست برخورد خداوند هم یکسان نخواهد بود.
القلب حرم ا... . جان و روح ما ، دل ما حریم الهی است. فلا تسکن حرم ا... غیرا... .اگر در دل خدا و آن چه خداوند فرموده را جای دهیم امین بوده ایم جمع خدا و غیر او هم امکان ندارد چراکه جمع نور و ظلمت امکان پذیر نیست ممکن نیست جایی هم ظلمت باشد و هم نور.دل تنها یک صاحب می خواهد اگرخدا در این دل وارد شد ؛می شود عرش الهی القلب المؤمن عرش الرحمن .
نگفته قلب انسان یا قلب مسلمان حریم الهی است گفته قلب مومن.حال ببینیم اثر این عرش الهی شدن چیست؟ اینکه اگر دستی به سوی خداوند بلند کندخالی بر نمی گردد و خواسته اش اجابت می شود.(اشاره به خاطره جوان زیر بیست سالی در جبهه که بخاطر محدود شدن دید دشمن در عملیاتی از خداوند درخواست ابر می کند و اجابت می شود. این جوان با خدا در این چند سال به سن بلوغ رسیدنش چه کرده که خداوند چنین خواسته اش را می پذیرد؟)
جواب این است خدا می گوید آن چه من به او گفتم گفت چشم پس آن چه او به من بگوید می گویم چشم. یادمان باشد گناه به کسی رحم نمی کند گناه مثل دندان درد نیست که تااندکی به دندانمان آسیب زد درد کند و متوجه خرابی اش شویم.
ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَآئُواْ السُّوأَى أَن کَذَّبُواْ بَِایَاتِ اللَّهِ وَ کَانُواْ بِهَا یَسْتَهْزِءُونَ روم 10
(سپس عاقبت کسانى که کارهاى بد مرتکب شدند، این شد که آیات خدا را تکذیب کردند و همواره آن را به مسخره مى گرفتند.
پیامها:
1- تکذیب کنندگان و مسخره کنندگان، هیچ بهره اى از کارشان جز عذاب سوء ندارند. «ثمّ کان عاقبة الّذین اساؤُ السُّوآى - کذّبوا - یستهزؤُن»
2- سقوط انسان، مراحلى دارد: ابتدا گناه، «اساؤُ السُّوآى» سپس تکذیب، «کذّبوا» و آنگاه استهزا. «یستهزؤون»)
در امنیتی که با خون جوانانمان بدست آمده آیا انصاف است گناه کنیم؛ بی حجاب باشیم؛ چه سری در این چادر سیاه نهفته که دشمن از آن وحشت دارد.
إنا عرضنا الأمانة على السماوات والأرض والجبال فأبین أن یحملنها وأشفقن منها وحملها الإنسان إنه کان ظلوما جهولا .احزاب 72
ما امانت (ولایت الهى تکلیف تعهد) را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم ولى آنها از حمل آن خوددارى کردند و از آن هراس داشتند اما انسان این بار را بر دوش کشید او بسیار ظالم و جاهل بود (قدر این مقام عظیم را نشاخت و به خود ستم کرد).
این چه امانتے بود که انسان آن را پذیرفت و آسمانها از پذیرفتنش سرباز زدند؟ امیرالمومنین علے علیه السلام موقع نماز مثل مار گزیده به خود می پیچید علتش را پرسیدند فرمود: زمان ادای امانت الهی فرارسیده است.قرآن، رهبر و انقلاب، شهدا همه ی این ها امانت الهی اند. همسر امانت الهی است در دست تو و خداوند ایمان زن و فرزند را بدست شوهر داده که باید از ان مراقبت کنند.
ایشون در انتهای سخنانشون آذرشهر رو دارالمومنین آذربایجان خواندند و گفتند که حتما در چنین شهری نباید سفره کفر(ماهواره) بر خانه ها پهن باشد.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:0 عصر روز پنج شنبه 91 تیر 22
خانم طاهری از شاعران جوانیست که در چند سال اخیر در مسابقات و جشنواره های کشوری خوش درخشیده اند او عضو خانه ی شاعران جوان ایران است که انجمن ادبی آذرشهر افتخار همراهی با ایشان را دارد یعنی در حال حاضر نایب رییس انجمن ادبی است .
تازگی ها برگزیده ی جشنواره ی آیینه ی نبی شیراز و و گل سرخ قمصر کاشان شده است پارسال نفر اول شعر علوی ساری بود و در جشنواره ی انتظار بیجار کردستان مقام برگزیده شناخته شده بود. ا و به دو زبان فارسی و ترکی شعر می نویسد غزلی را که می خوانید در وصف پیامبر اکرم (ص)است.
بهشت را به که می بخشند ، حرا قشنگ تر از آن است در این حریم رها در باد ، چقدر پر زدن آسان است
تو در مدینه نمے گنجی ، اگرچه بی تو منور نیست و کوچه هاے مه آلودش ، تمام عمر هراسان است
اگرچه بعثت چشمانت ، گریست مثل محرم ها رجب بهانه ی شیرینے ، برای نیمه ی شعبان است
نشسته بر نفست اندوه ، گرفته بغض گلویت را و در نگاه تو تنهایی ، به وسعت غم انسان است
همه به عشق تو می میرند ، همه به داغ تو می سوزند در این جهنم سرسنگین ، قیامت همه یکسان است
تو رحمتی و چنان منزل ، که آبشار نیاسر نیست ای آرزوی کویرے ها ، هوای چشم تو گیلان است
تو خنده هاے شکر ریزت ، شکوفه های گل سرخند و قطره قطره ے این شیرین ، گلاب قمصر کاشان است
رباب طاهری - آذرشهر
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 1:42 عصر روز پنج شنبه 91 تیر 22
نَمی ز دیده نمی جوشد اگر چه باز دلم تنگ است گناه دیده ی مسکین نیست، کُمیْت عاطفه ها لنگ است
کجاستی که نمی آیی؟ الا تمام بزرگی ها! پرنده بی تو چه کم صحبت، بهار بی تو چه بی رنگ است
نمانده هیچ مرا دیگر، نه هیچ، بلکه کمی کمتر جز این قدر که دلی دارم که بخش اعظم آن سنگ است
بیا که بی تو در این صحرا میان ما و شکفتن ها همین سه چار قدم راه است و هر قدم دو سه فرسنگ است
دعاگران همه البته مجرّب است دعاهاشان ولی حقیر یقین دارم که انتظار، همان جنگ است
محمدکاظم کاظمی
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:28 صبح روز پنج شنبه 91 تیر 22
دین - مهر نوشت:یک محقق با بیان اینکه چادر مناسب ترین وسیله برای حجاب که امروز در ایران معمول است، گفت: نظیر چادر که در البسه ایرانی به کار می رود و مصرف دارد در سرزمین های دیگر نمی بینیم و اگر هست در واقع تقلیدی است از نوع پوشش که ریشه ایرانی دارد.
دکتر محمد بقایی(ماکان) محقق و نویسنده کشورمان در مورد سابقه تاریخی حجاب در ایران قبل از اسلام گفت: براساس تحقیقات به عمل آمده در مورد تاریخ حجاب در میان زنان ایرانی، مورخان بر این عقیده اند در ایران باستان زمانی که زنان همراه مردانشان در کاروان ها سفر می کردند برای آنکه مورد تعرض راهزنان قرار نگیرند در کاروان ها که به طور طبیعی برای محفوظ بودن از طوفان و گرد و خاک های حاصل از آن بر روی پوشش هایی می انداختند. ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:3 عصر روز چهارشنبه 91 تیر 21
سلام.
از روی عنوان شاید یه چیزایی مشخص باشه.
اما ماجرا چیه و چی باعث شد تا پست بنویسم؟
تازه تو خونه جدید مستقر شدیم که باید میرفتم دنبال خط تلفن و اینترنت پر سرعت و .....
به همراه همراه همیشه گیم ریحانه جان پیاده راه افتادیم تا هم شهرک جدید رو بلد شیم و هم بریم ثبت نام خط تلفن.
اداره مخابرات و برخورد بد خانوم مسئول اونجا به کنار که خودش یه پسته!!
تو راه برگشت بودیم و منتظر اتوبوس شرکت واحد که سوار شیم و ناهار برسیم خونه ....بیست دقیقه با ریحانه جان منتظر بودیم که بالاخره اتوبوس اومد و ایستگاه قبل مسافران رو پیاده کرد و به من و ریحانه جان که رسید نگه نداشت و با پوزخندی گاز رو گرفت و رفت...من بودم و ناباوری ....!!
هنوز تو شوک رفتار راننده بودم که پرایدی جلو پام نگه داشت و گفت:سوار شو میرسونمت بش....
راننده پراید جلوی اتوبوس ترمز زد و چند بوق ممتد به معنای اعتراض به جناب راننده....
قبل از سوار شدن به اتوبوس از راننده پرسیدم چرا نگه نداشتی با وجود اینکه دیدی من بچه بغل هستم و منتظر اتوبوس؟
جوابی نداشت بده.
تو اتوبوس خانومی چادری همانند من گفت:این با چادری ها مشکل داره!!
تازه دوزاریم جا افتاد که پوز خند راننده عمدی بود و به یاد قانون کشف حجاب فرانسه افتادم که مگه ممکنه آدم به این رذالت هم پیدا بشه که دیدم بعضی از همین هم وطن مآب های ما هزاران برابر بدتر از .......افرادین که میبینیم و هی استغفار میکنیم....!!
من چادر حجاب
من موندم و هزاران تاسف برای اینکه آیا این همه خون شهید برای عفت و حجاب بیهوده بوده؟؟....
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا....
منبع: وبلاگ شیدایی
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 7:43 عصر روز چهارشنبه 91 تیر 21