تو را حتی توو رویامم ندیدم ولی یه عمر جات خالیه پیشم
ندیدمت چه احساس غریبیست ندیدم و برات دلتنگ میشم
فقط بگو کدام هفته، کدام روز کجا منتظر رسیدنت شم
می خوام کاری بدم دست خودم که خودم بهونه اومدنت شم
سپردی دست کی پیراهنت رو که یه عمره برامون نمیاره
چه بوی نرگسی می پیچه اینجا اگه این باد سرگردون بذاره
بیا تا کفترها دورت بگردن براشون هرقدم دونه بپاشی
چراغون می کنم پس کوچه ها را شاید قسمت بشه این جمعه باشی
فقط بگو کدام هفته کدام روز کجا منتظر رسیدنت شم
می خوام کاری بدم دست خودم که خودم بهونه اومدنت شم
سپردی دست کی پیراهنت رو که یه عمره برامون نمیاره
چه بوی نرگسی می پیچه اینجا اگه این باد سرگردون بذاره
قطعه زیبای عطر نرگس با صدای «علی لهراسبی» از سرور تبیان با حجم 5.18 مگابایت
دانلود کنید.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 9:59 صبح روز جمعه 90 اسفند 26
امروز روز بزرگی است. روزی است که اسماعیل به مسلخ عشق رفت.نادری می دانی من امروز باید در قزوین باشم، آخه تعزیه داریم. به پدرم گفته بودم نقش کوچکی هم برای من در نظر بگیرد.
صبح روز پانزدهم مرداد سال 1366 مصادف با عید سعید قربان، تیمسار بابایی به همراه سرهنگ خلبان "بختیاری " با یک فروند هواپیمای اف 5 دو نفره، در پایگاه هوایی تبریز به زمین نشست. به محض این که هواپیما به زمین می نشیند، سرهنگ خلبان "علی محمد نادری " و تعدادی دیگر از خلبانان به استقبال می آیند. بعد از این که وارد ساختمان فرماندهی می شوند، سرهنگ بختیاری می گوید:
- تیمسار اگر اجازه بدهید من کمی خسته هستم یه کم استراحت کنم موقع پرواز بیدارم کنید.
و بابایی به او می گوید: "برو برو تو استراحت کن. "
سرهنگ بختیاری به گوشه ای از سالن می رود و دراز می کشد که بعد از چند دقیقه به خواب فرو می رود.
بابایی به همراه سرهنگ نادری، وارد گردان عملیات می شود. بابایی ماموریت پروازی را در دفتر مخصوص می نویسد و زیر آن را امضاء می کند. سرهنگ نادری به او می گوید:
- تیمسار شما خسته هستید بهتر است استراحت کنید.
که بابایی به سرهنگ نادری می گوید:
- نه آقای نادری خسته نیستم ... ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:40 صبح روز شنبه 90 بهمن 29
شهید احمد کاظمی در سال 1337 در نجف آباد اصفهان دیده به جهان گشود و همچون سایر جوانان، سرگرم تحصیل گردید. با پیدایش جرقه های انقلاب اسلامی دوشادوش ملت به مبارزه علیه رژیم ستم شاهی پرداخت و در بیست و سومین بهار زندگی خود، در اوایل سال 59 به کردستان رفت تا با رزمی بی امان، دشمنان داخلی انقلاب را منکوب نماید.
با شروع جنگ تحمیلی ، با یک گروه 50نفره در جبهههای آبادان حضور یافت و مبارزه را با دشمن متجاوز آغاز کرد. وی، از همان اول فرماندهی یکی از جبهههای آبادان را برعهده گرفت و در عملیات حصر آبادان و در یکی از محورهای عملیات مسئولیت مهمی برعهده داشت .
در پایان جنگ تحمیلی همان گروه 50 نفره روز اول جنگ را تبدیل به یکی از لشکرهای قوی و مهم سپاه کرد و لشکر را با سلاحهای به غنیمت گرفته شده از عراقیها به یک لشکر زرهی با صدها تانک و نفربر و توپخانه و ماشین آلات ، تحویل نظام داد. وی در راهاندازی و شکلگیری نیروی زمینی سپاه به عنوان معاون عملیاتی نیروی زمینی سپاه خدمات شایانی داشت .
رزمندگان و ایثارگران بسیاری، خاطراتی شیرین و به یادماندنی از رشادت ها و شجاعت های این دلاور زمان بیاد دارند. حضور مستقیم در خط مقدم جبهه و ارتباط صمیمانه با پاسداران و رزمندگان بسیجی تا بدانجا بود که از ناحیه پا، دست، و کمر بارها مجروح گردید و یک بار نیز انگشتش قطع شد.
دانلود مستند خندیدورفت ویژه شهید کاظمی پخش شده از شبکه 2، دهم بهمن ماه؛
حجم 74 مگابایت دانلود کنید. ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:50 صبح روز شنبه 90 بهمن 15
جنگ از طرف دوست دل آزار نباشد
یاری که تحمل نکند یار نباشد
گر بانگ برآید که سری در قدمی رفت
بسیار مگویید که بسیار نباشد
آن بار که گردون نکشد یار سبکروح
گر بر دل عشاق نهد بار نباشد
تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی
تا شب نرود صبح پدیدار نباشد
آهنگ دراز شب رنجوری مشتاق
با آن نتوان گفت که بیدار نباشد
از دیده من پرس که خواب شب مستی
چون خاستن و خفتن بیمار نباشد
گر دست به شمشیر بری عشق همانست
کان جا که ارادت بود انکار نباشد
از من مشنو دوستی گل مگر آن گاه
کم پای برهنه خبر از خار نباشد
مرغان قفس را المی باشد و شوقی
کان مرغ نداند که گرفتار نباشد
دل آینه صورت غیبست ولیکن
شرطست که بر آینه زنگار نباشد
سعدی حیوان را که سر از خواب گران شد
دربند نسیم خوش اسحار نباشد
آن را که بصارت نبود یوسف صدیق
جایی بفروشد که خریدار نباشد دانلود کتاب غزلیات سعدی به صورت Pdf
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:47 عصر روز یکشنبه 90 بهمن 9
روز رحلت رسول الله صلی الله و علیه و آله وسلم است روز رحلت حبیب الله.امروز را اهل آسمان ها هم حتما به سوگ تو نشسته اند.خدا می داند امروز را دخترت ،نور چشمت،فاطمه ات چگونه گذراند چه صبر عظیمی داشت و چه دل پرتوانی اما می گویند آرام نشد تا نگفتی اولین شخصی که به تو ملحق می شود خود اوست او هم به زودی چون تو می رود و علی می ماند یکه و تنها.
دلم برای کدامتان بسوزد،خودتان ،دخترتان یا پسر عم مظلومتان.چقدر برای آن مردم درجهل فرورفته زحمت کشیدی وآنها چه خوب مزد رسالتت را به تو دادند تویی که جز یک چیز از آنان نخواسته بودی ؛مودت اهل بیتت ؛نشان وفایشان روی درب سوخته هست ،از نوه گرامی ات که بپرسی ماجرای کوچه را برایت می گوید امروز روز شهادت او هم هست او که شبیه ترین مردم درخلق و خلق به تو بود.
کاش می شد مدینه را می دیدیم و درآن کوچه ها که عطر شماها را دارد قدم می زدیم.همیشه مدینه که می گویم یاد مدینه شهر پیغمبر حاج منصور می افتم:
سلام من به تو یا صاحب الزمان به فدایت
چه میشود شنوم در کنار کعبه صدایت
سلام من به تو ای روح حج حقیقت ایمان
عزیز گمشده ی دل یگانه مهدی دوران
سلام من به مدینه به آستان رفیعش
به مسجد نبوی و به لاله های بقیعش
سلام من به علی و به حلم و صبر عجیبش
سلام من به بقیع و چهار قبر غریبش
نشسته باز دلم پشت درب بسته ی آنجا
گرفته باز دلم بهر قبر مخفی زهرا
تو ای مسافر شهر مدینه در دل شبها
نبود هر چه که گشتم نشان ز مرقد زهرا
سلام من به تو ای بانو ای که مرد نبردی
ز غیر هر چه که دیدی به یار شکوه نکردی
سلام من به بازو وکبودی رویت
به سرخی اشک تو و سپیدی مویت
مدینه منزل قرآن مدینه محفل قرآن
درون دل خبر داری تو از درد دل قرآن
مدینه شهر پیغمبر مدینه شهر پیغمبر
خدا بر تو نظر دارد که هستی شهر پیغمبر
مدینه شهر گلهایی چه گلهایی همه پر پر
بود کعبه گرفتارت که هستی تربت زهرا
چرا با ما نمیگویی حدیث غربت زهرا
چرا خاموش و دلگیری مدینه شور و شینت کو
امام مجتبی یت کو حسینت کو حسینت کو...
دانلود فایل ویدئویی با فرمت 3gp برای موبایل، حجم 6 مگابایت
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:10 صبح روز یکشنبه 90 بهمن 2
تیمم دو فایده و فلسفه مهم دارد:
1. فایده بهداشتى
خاک به جهت داشتن باکترىهاى فراوان، مىتواند آلودگىها را از بین ببرد. این باکترىها معمولاً در سطح زمین - که از هوا و نور آفتاب بهتر مىتوانند استفاده کنند فراوان هستند و از این نظر مىتواند تا حدودى جانشین آب شود. با این تفاوت که آب حلاّل است؛ یعنى، میکروبها را حل کرده و با خود مىبرد؛ ولى خاک میکروبکش است و خاکى این اثر بخشى را دارد که کاملا پاک باشد. از این رو قرآن از آن به «صعیداً طیباً» (سطح زمین پاک) تعبیر کرده است.
2. فایده اخلاقى
تیمم یکى از عبادات است؛ زیرا انسان پیشانى خود را که شریفترین عضو بدن او است با دستى که بر خاک زده، لمس مىکند تا فروتنى و تواضع خود را در پیشگاه او آشکار سازد و به دنبال این کار، متوجه نماز و یا سایر عباداتى مىشود که در آن وضو و غسل شرط است. به این ترتیب تیمم در پرورش روح تواضع و عبودیت و شکر گزارى در بندگان اثر مىگذارد.
تفسیر نمونه، ج 3، ص 443.
با دل تنگت بگو دلدار می آید ز راه *** این حقیقت را من از گل های نرگس خوانده ام.
*** اللهم عجل لولیک الفرج ***
پی نوشت:
دانلود داستانی درس آموز از زندگی عقاب به صورت پاورپوینت کلیک کنید.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 4:31 عصر روز جمعه 90 آذر 25
حسین بن على ع فرموده است :« مَوتٌ فى عِزٍّ خَیرٌ مِن حَیاةٍ فى ذُلٍّ »مرگ با عزت بهتر از زندگى با ذلّت است.
درس آزادى به دنیا داد رفتار حسین
بذر همت در جهان افشاند افکار حسین
با قیام خویش بر اهل جهان معلوم کرد
تابع اهل ستم گشتن بود عار حسین
مرگ با عزّت ، زعیش در مذلت بهتر است
نغمه اى مى باشد از لعل دُرَر بار حسین
×××××
سنی زیبا یارادان داوره عشق اولسون حسین
ذات پاکونده اولان گوهره عشق اولسون حسین
سنی عرشه آپاران شهپره عشق اولسون حسین
یا حسین ذکرائلین دیللره عشق اولسون حسین
آنداولا قیزلاریوین دیلده کی نیسگیل لرینه
زینبین کرب و بلاده داغیلان ائلرینه
اکبرین گوزلرینه قاسمیون تل لرینه
اوجا بوی قارداشیوین مشک دوتان اللرینه
دینی سن حفظ ائلدین یکسره عشق اولسون حسین
دانلود باصدای حاج مهدی خادم آذریان
×××××
علیرضا قزوه : حج من
کجاست کعبه اگر مسجدالحرام تویی تو
قسم به کرببلا حج من تمام تویی تو
همه نمازی و نیت ، قیام توست قیامت
شهید ظهر تشهد تویی ، سلام تویی تو
سر بریده و آیات بینات ؟ چه حالی !
یقین که رکن یمانی تویی ، مقام تویی تو
به سعی سجده به گودال قتلگاه تو رفتم
نه سر برآورم از سجده تا امام تویی تو
تو بیت اولی و کربلاست اول بیتم
تو بیت آخری و آخر کلام تویی تو
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 5:45 عصر روز سه شنبه 90 آذر 15
چند داستان کوتاه از زندگی امام :
امام هر روز می آمد مسجد پیغمبر . اول به پیغمبر سلام می کرد و بعد می رفت خانه ی مادرش زهرا.
کفش هایش را در می آورد و نماز می خواند . عده ای تصمیم گرفتند خاک کفش هایش را بردارند برای تبرک.
ظهر که آمد، سوار بود .
چند روز صبر کردند . دیدند هر روز سواره می آید .
فهمیدند که راضی نیست.
منصرف شدند.
از فردا دوباره پیاده آمد.
×××
معتصم مرد خواننده ای را آورده بود تا امام را مسخره کند .امام نگاهی به ریش بلندش کرد و گفت :"از خدا بترس ریش دراز ."
دیگر تارهای عود نمی لرزید ، نهیب امام بود که تار و پود را می لرزاند.
-از خدا بترس!!!
هم مضراب از دستش افتاد،هم عود.تا زنده بود آن دست برایش دست نشد.
×××
معتصم ظرف پر از انگور را داد به ام فضل(همسرامام).قرار بود او کار را یکسره کند. ام فضل از قصر بیرون آمد و به خانه رفت . ظرف را گذاشت جلوی امام.
تعارف کرد . امام نگاهی به همسرش انداخت.خوشه ای انگور برداشت وشروع به خوردن کرد.امام از درد به خودش می پیچید.انگور مسموم اثر خودش را گذاشت.
ام فضل ترسیده بود.ایستاده بود گوشه اتاق و او را نگاه میکرد.امام گفت:"سزای کارت را می بینی.به خدا قسم! به بلایی مبتلا می شوی که درمانی ندارد."از نفرین امام عصبانی شد.در را به رویش بست تا کسی نتواتد به او کمک کند.
امام با لب تشنه شهید شد.
سه روز بوی عطر کوچه های بغداد را پر کرده بود.
مردم هر روز یک دسته پرنده ی سفید را می دیدند که بالای خانه ی امام پرواز می کنند وبال های خود را باز می کنند و روی بام سایه می اندازند .
خانه ی امام که رفتند روی بام جسدش را پیدا کردند.
از غـربــت آن غریــب کــن یاد امشب
مسموم شد از زهر، جواد بن رضا
در حجره ی در بسته ی بغداد امشب
برگرفته از کتاب « وسعت آفتاب » از مجموعه کتب 14 خورشید و یک آفتاب
روزی مأمون به قصد شکار از بغداد خارج شد ، اثنای راه به جمعی از کودکان رسید که در میان راه ایستاده بودند و حضرت جواد (علیه السلام ) نیز آنجا ایستاده بود چون کودکان کوکبه مأمون را مشاهده کردند پراکنده شدند جز آن حضرت که از جای خود حرکت نفرمودند و با نهایت تمکین و وقار در جای خود ثابت ماندند.
مأمون به نزدیک ایشان رسید و از مشاهده انوار امامت و جلالت و ملاحضه آثار قداست آنحضرت متعجب شده و پرسید که ای کودک چرا مانند کودکان دیگر از سر راه دور نشدی و از جای خود حرکت ننمودی؟ حضرت فرمودند : راه تنگ نبود که بر تو گشاده گردانم،جرم و خطایی نداشتم که از تو بگریزم و گمان ندارم که تو کسی را بی جرم در معرض عقوبت درآوری!از شنیدن این سخنان تعجب مأمون زیاد گردید پس پرسید که ای کودک چه نام داری؟فرمود نامم محمد است،گفت پسر کیستی؟فرمود پسر علی بن موسی الرضا(علیه السلام ) ،از علوم چه میدانى؟فرمود: اخبار آسمانها را از من بپرس.
مأمون در این هنگام، در حالى که یک بازِ ابلق «سفید و سیاه» براى شکار در دست داشت از امام جدا شد و رفت. چون از امام دور شد، باز، به جنبش افتاد، مأمون به این سوى و آن سوى نگریست، شکارى ندید، ولى باز همچنان درصدد درآمدن از دست او بود، پس مأمون آن را رها ساخت. باز به طرف آسمان پرید تا آن که ساعتى از دیدگان پنهان شد و سپس در حالى که مارى شکار کرده بود بازگشت، مأمون آن مار را در جعبه مخصوص قرار داد، و رو به اطرافیانش گفت: امروز مرگ این کودک به دست من فرا رسیده است.
سپس بازگشت و ابن الرّضا (علیه السلام) را در میان کودکان دید، به او گفت: از اخبار آسمانها چه میدانى؟
امام فرمود: پدرم از پدرانش از پیغمبر (صلّى الله علیه و آله) و او از جبرئیل و جبرئیل از خداى جهانیان، مرا حدیث کرد که بین آسمان و فضا، دریائى است خروشان با امواج متلاطم، در آن دریا مارهایى هست که شکمشان سبز رنگ و پشتشان، خالدار است. پادشاهان با بازهاى ابلق آنها را شکار می کنند و علما را بدان می آزمایند.
مأمون گفت: «راست گفتى تو و پدرت و جدّت و خدایت راست گفتند.
منتهی الآمال
پنج نکته اخلاقی از امام جواد علیه السلام:
«تَوَسَّدِ الصَّبْرَ؛صبر را بالش خود قرار بده.» این تشبیه از آن رو است که چون آرامش و قرار جسمی انسان، با تکیه بر بالش است، مؤمن در رسیدن به آرامش روحی نیز، نیازمند به تکیه گاهی چون صبر است.
«اعْتَنِقِ الْفَقْرَ؛ [ای مؤمن!] فقر را در آغوش بگیر.»
به بیان دیگر اگر فقر و تنگدستی، تحمّل شود؛ اولاً، عزّت مندی مؤمن را به همراه دارد و ثانیاً، مانع رشد اخلاقی و تکامل سالک نمی شود.
«ارْفَضِ الشَّهَوَاتِ؛ شهوات را به دور انداز و رها کن.» یعنی محور و اساس فعالیت های مؤمن، خواسته های الهی است، نه امیال نفسانی.
«خَالِفِ الْهَوَى؛ با هوای نفس مخالفت کن.»
«اِعْلَمْ أَنَّکَ لَنْ تَخْلُوَ مِنْ عَینِ اللَّهِ فَانْظُرْ کَیفَ تَکُونُ؛ بدان که در برابر دیده خدایی و متوجه باش که چگونه ای.»
بحارالانوار، علامه محمد باقر مجلسی ج 75، ص358.
این طرف دردو غم و آه و فغان/ آن طرف هم دخترانی کف زنان
کس نباشد بین حجره یاورم/ من جوانمرگم شبیه مادرم
دانلودکتاب موبایل دانستنیهای امام جوادعلیه السلام
شهادت آن امام بزرگوار را حضور امام عصرعج ،نائب برحق ایشان
و شیعیان آن حضرت تسلیت عرض میکنم.
التماس دعا
پی نوشت:
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:40 صبح روز چهارشنبه 90 آبان 4
گرچه از دست وپا فتادستم
عهد و پیمان خویش نشکستم
گرچه عضوی نمانده دربدنم
عضوی از عاشقانتان هستم
برلبت چون "خم می نی" است مدام
از شمیم حضورتو مستم
حسرتی هست دردلم که چرا
به شهیدان حق نپیوستم
خواب دیدم که در رهت آقا
باز سربند یا علی بستم
با همان شور روزهای نبرد
از سر خاکریز می جستم
امر کردی به پیش می رفتم
دشمنت را به تیر می بستم
تاکه برپا بود ولایت عشق
اینچنین روی چرخ بنشستم
گرچه رنجور وخسته ام اما
تا نفس هست با شما هستم
پی نوشت:
دانلود کلیپ موبایل قرار دل از سفر امام خامنه ای به کرمانشاه
دانلود فیلم دیدار امام خامنه ای با خانواده شهدا درکرمانشاه بافرمت3gp برای موبایل
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 8:5 عصر روز دوشنبه 90 مهر 25
فردا که بشود فقط چهل روز دیگر میماند تا محرم. دلم برایت تنگ است برای اشکهایی که با تو جاری میشد، برای دلی که با تو صفا می گرفت، چقدر با تو مانوس شده بودم با سلام هایت جان میگرفتم و با لعن هایت عقده ی دل خالی میکردم.تو صحنه عاشورا را مقابل چشمانم می آوردی و من همراه زینب س و رقیه ،همراه ام کلثوم اشک می ریختم.بااین حال و هوا وقتی قرآن هم میخواندم یاد آن شب عاشورا و زمزمه های یاران اباعبدالله علیه السلام می افتادم.
خدایا کی میشود این زیارت را بین الحرمین زمزمه کنیم. افسوس که امسال قرارمان یادم رفت، 72 شب مانده به محرم را (72 شب مانده کمر خم بشود/72 عاشق ز زمین کم بشود/72میدان بلا در راه است/72شب مانده محرم بشود)هر شب زیارت عاشورا خواندن و هدیه کردن به یکی از یاران امام حسین را فراموش کردم.
بار الــــها ! اجلــــــــــم را تو به تاخیـــــــــــــــر انداز
چند روزیـــــست دلم تنــــــگ مُحـــــرم شده است.
از دوستایی که فراموش نکردن، التماس دعا .
پی نوشت:
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 1:3 عصر روز یکشنبه 90 مهر 24