چگونه ممکن است که می گویند کسی صدای زهرا (س) را نمی شنیده است اما گریه آن حضرت را در رحلت پیامبر همسایه ها می شنیدند؟
حضرت زهرا(س) با توجه به انتسابشان به نبی اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ دارای موقعیتی بس عظیم و حساس بوده اند که مورد مراجعه اقشار مختلف مردم قرار می گرفته اند لذا نمی توان تصور نمود که ایشان فردی محبوس و منزوی بوده اند به حدی که هیچ کس صدای ایشان را نشنیده باشد. اکنون مواردی را در این موضوع می آوریم.
1. آن حضرت در جنگ احد همراه با زنان مدینه به منطقه جنگی رفته و بعد از جنگ به مداوای رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ و حضرت علی ـ علیه السّلام ـ که جراحاتی برداشته بودند. پرداختند.
2. بعد از جنگ احد، آن حضرت به زیارت شهدای جنگ می رفت.
3. بعد از اینکه غوغای سقیفه به راه افتاد، عمر با عده ای به درخانه آن حضرت آمد و فریاد می کشید که بیرون بیائید حضرت زهرا به پشت در حجره آمدند و عمر را دیدند که آتش در دست دارد پس فرمود: عمر ـ مگر از خدا نمی ترسی چه شده است؟ عمر گفت: باید علی و بنی هاشم بیایند و با خلیفة رسول خدا بیعت کنند. و ایشان گفتند: خلیفه کیست؟ خلیفه رسول اکنون در کنار پیکر اوست عمر گفت: ابوبکر پیشوای مسلمین است مردم با او بیعت کرده اند شما نیز باید بیعت کنید و گرنه خانه را به آتش می کشم. حضرت فرمود: آیا خانه ما را به آتش می کشی و او گفت آری. ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:0 عصر روز یکشنبه 91 اردیبهشت 3
این مطلب که در زبان بعضی از مردم مشهور شده که آب مهریه حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ است منشأ روایی دارد که به چند نمونه از این روایات اشاره میشود:
امام باقر ـ علیه السلام ـ میفرمایند:
جُعِلَتْ لها فی الارض اربعة انهار: الفرات و نیل مصر و نهروان و نهر بلخ.
یعنی چهار نهر فرات، نیل، نهروان و بلخ در روی زمین برای حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ قرار داده شده است.[1]
و همچنین در حدیث دیگر آمده که: امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمودند: مهریه حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ در آسمان یک پنجم دنیا و ثلث بهشت و چهار رود از رودهای دنیا؛ فرات، نیل، نهروان و بلخ مقرر شده و در زمین هم مهر السنة یعنی پانصد درهم بوده است.[2]
بنابراین معنی «آب مهریه زهر است» ، عبارت از، آب رود هایی است که خداوند متعال آنها را به عنوان مهریه در روی زمین برای آن حضرت قرار داده و چون که این چهار رود آب های زیادی در ذخیره دارند، بدین لحاظ تعبیر به «آب مهریه زهر است» می کنند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. زندگانی حضرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ نوشته آقای رحمانی همدانی
2. زندگانی حضرت فاطمه(س) دکتر سیدجعفر شهیدی.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 43، ص 113، حدیث 34.
[2] . رسولی محلاتی، سید هاشم، زندگانی حضرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ دهم، 1381، ص49.
منبع : انجمن گفتگوی دینی
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:13 صبح روز یکشنبه 91 اردیبهشت 3
مولویهای سنی میگویند که حضرت علی ـ علیه السّلام ـ فاتح خیبر بود چگونه ممکن است حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ را بزنند و او هیچ واکنشی نشان ندهد؟ این دلیل شما با عقل جور در نمیآید. برای جواب تفصیلی و از منابع آنها دال بر اذیت حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ چه مدرک و سندی در دست است؟
پاسخ :
این سؤال به 2 بخش قابل تقسیم است: الف ـ چگونه حضرت علی ـ علیه السّلام ـ با آن شجاعتش که نمونة آن فتح خیبر است، اجازه داد همسرش را بزنند؟ ب ـ از منابع اهل سنت چه مدارکی دال بر اذیت حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ در دست است؟
جواب سوال اول: کسی در شجاعت و دلیری حضرت علی ـ علیه السّلام ـ شک نکرده است؛ در مورد وقایع حمله به خانة حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ قدر متقن و حداقل مورد قبول مورخان اهل سنت، هجوم به خانه حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ و «تهدید» به آتش زدن خانة آن حضرت است. قضیة تهدید را اکثر مورخان اهل سنت هم نقل و هم تلقی به قبول کردهاند (البته توجیه اقدام خلیفه) اما اقدامات بعد از آن (آتش زدن درِ خانه و کتک زدن حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ و ...) را هر چند در بعضی از منابع تاریخی اهل سنت آمده است، ولی مضمون آن توسطِ خودِ اهل سنت تلقی به قبول نشده است! (ما در ادامه مستندات هر دو قضیه را خواهیم آورد.)
حال که هر دو طرف سؤال (هم شجاعت علی و هم حداقل حمله و تهدیدِ خانة زهرا ـ سلام الله علیها ـ) مورد قبول اهل سنت است ما این سؤال را با مولویهای اهل سنت مطرح میکنیم: مطابق نقل و قبول مورخین به خانه علی(ع) حمله شد و حتی تهدید کردند که خانهاش را آتش خواهند زد، پس چرا هیچ یک از مورخان، روایتی از دفاعِ عملی علی از مورد هجوم واقع شدن خانهاش نقل نکردهاند؟ آیا علی شجاعتش را از دست داده بود؟ و یا از اساس این قضیه را منکر شویم؟ برای رسیدن به پاسخ به بررسی منابع میپردازیم:
دلایلِ سکوتِ علی را با توجه به سخنانِ خود او میتوان به ترتیب زیر دانست:
اول: علی ـ علیه السّلام ـ توانایی کافی برای دفاع از خود و احقاق حقش (خلافت) را نداشت. یعنی یارانِ همراه او به شدت در اقلیت بودند و هر گونه اقدامِ عملی سبب از بین رفتن خودِ علی و همان عده معدود میشد. علی ـ علیه السّلام ـ در اینباره در یکی از خطبههای نهج البلاغه میفرماید: «دیدم نه مرا یاری است نه مدافعی و نه مددکاری جز اهل بیتم، پس دریغم آمد که آنان را به کام مرگ کشانم، پس در حالی که خار غم در دیده داشتم، چشم پوشیدم.»[1] ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 7:33 عصر روز شنبه 91 اردیبهشت 2
سیلی زدن به حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ که آنرا بعضی از علما رد نموده اند و آنرا غیر حقیقی می دانند آیا این قضیه صحیح می باشد یا نه؟
در مورد سیلی خوردن حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ توسط عمر باید گفت:
اولاً: این مسئله با توجه به روحیه خشن عمر و مسئلهی تصاحب خلافت که به هر قیمتی طالب آن بودند و در این راه از اسائه ادب و اهانت به پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ إبا نداشتند. این روحیه عمر و اهانت او به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و اهل بیت او، هم در کتب اهل سنّت و هم در کتب شیعه به آن اشاره و تصریح شده است.
یکی از موارد اهانت به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ توسط عمر که در کتب معتبر اهل سنّت و شیعه به آن اشاره شده است؛ موقعی بود که: پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در آخرین روزهای حیاتشان برای جلوگیری از اختلاف و سوء استفادة بعضی از مهاجرین بعد از رحلت ایشان، قصد داشتند مطالبی را بنویسند و این بعنوان مدرک و سند باقی باشد و به این وسیله از اختلاف و سوء استفاده جلوگیری شود.
وقتی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: قلم و دوات و صفحه ای بیاورید، تا چیزی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید.[1]
عمر بن خطاب در پاسخ گفت: این مرد هذیان می گوید و متوجه نیست که چه می گوید. ولی همین عمر وقتی ابوبکر در اواخر عمر و در آن مریضی سخت که حتی بعضی مواقع بیهوش می شد، قلم و دوات خواست تا خلیفه بعد از خود را تعیین کند، نگفت این مرد هذیان می گوید چرا که می دانست ابوبکر قصد دارد او را بعنوان وصی و خلیفه بعد از خود قرار دهد.[2] و در راستای بدست آوردن حکومت تا آنجا پیش رفتند که در شب عقبه، نقشه قتل پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ را کشیدند ولی موفق به اجرای آن نشدند. ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 1:47 عصر روز شنبه 91 اردیبهشت 2
فدک نام دهکدهای است که در 60 کیلومتری شهر مدینة النبی واقع شده، این منطقه سرسبز و پر از درخت یکی از مناطق خیبر است و یهودیان مدینه در آن سکنی داشتند و به زراعت و باغداری میپرداختند و از این منطقه حاصلخیز درآمدهای خوبی به دست میآوردند. بعد از این که قلعه خیبر به دست امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ فتح شد، یهودیان فدک اقدام به صلح با پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ کردند که بخشی از این زمینها را در اختیار آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ گذاشتند و حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ در آن جا درختان نخلی با دست مبارک خویش کاشت و آن جا را به حکم آیه قرآن به زهرا ـ سلام الله علیها ـ داد.[1]
بعد از رحلت پیامبر، خلیفه اول، آن را تصرف و خدمتکاران آن را اخراج کرد و زهرا ـ سلام الله علیها ـ نتوانست حق خویش را از او بگیرد، خلیفه دوم آن را به یهودیان بازگرداند و بخشی از آن را از یهودیان خرید. خلیفه سوم آن را به مروان و دیگران بخشید و تا زمان عمر بن عبدالعزیز از دست فرزندان زهرا خارج بود. با شروع حکومت عمر بن عبدالعزیز وی فدک را به فرزندان حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ بازگرداند، ولی یزید بن عبدالملک مجدداً از آنها باز پس گرفت. سفاح خلیفه عباسی به عبدالله محض بازگرداند، ولی منصور دوانیقی مجدداً فدک را غصب کرد، مهدی عباسی دوباره به فرزندان فاطمه برگرداند، ولی موسی بن مهدی آن را پس گرفت. مأمون آن را طی حکمی کتبی به فرزندان زهرا ـ سلام الله علیها ـ بازگرداند. ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 7:43 عصر روز جمعه 91 اردیبهشت 1
و روزی نوبت باغ فدک بود... به روی زخم ها دیدم نمک بود
تمام باغ را تقسیم کردند ولی سهمیه ی زهرا کتک بود
این جان ولی بود که از پا افتاد شرم ازلی بود که از پا افتاد
مردان مدینه ای ! بمیرید از شرم ناموس علی بود که از پا افتاد
در غربت کوچه نعره ی مست مزن سیلی به ستاره ی من ای پست مزن
برگرد به خانه ، نامسلمان! برگرد قرآن خداست، بی وضو دست مزن
ایوب پرند آور
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 8:19 عصر روز شنبه 91 فروردین 26
پس از رحلت پیامبراکرم (ص) بلال فقط دوبار دیگر اذان گفت:
1. در روزهائی که پیامبر اکرم*ص* فوت کرده بود، دختر گرامی پیامبر در هالهای از غم و مصیبت، قرار گرفته بود. روزی به بلال پیام فرستاد که برای تجدید خاطره پدر ارجمندش، در مأذنه مخصوص خود قرار گیرد، و به رسم زمان پیامبر، اذان بگوید، او به پاس پیام دخت پیامبر، برای نخستین بار مهر سکوت را شکست و اذان خود را شروع کرد، گریه و ناله مردم با شنیدن صدای بلال، بلند شد، مردان و زنان به یاد دوران حیات پیامبر (ص) افتادند، و بیش از همه دخت گرامی پیامبر به شدت گریست وقتی بلال دومین شهادت را با صدای مهیج و رسای خود گفت، صدیقه طاهره با شنیدن نام پدر از حال رفت، فوراُ به بلال خبر دادند که اذان خود را ناتمام بگذارد، و از مأذنه پائین بیاید. (الفقیه کتاب صلوة باب 16 حدیث 47)
2. فشار دستگاه خلافت نخستین مؤذن پیامبر (ص) را از سرزمین مدینه به سرزمین شام کشانید، و او به عنوان مرزبانی و حفظ حدود اراضی اسلامی، در شام سکنی گزید، شبی در عالم خواب پیامبر را دید که به او میفرماید: بر ما ستم کردی و از جوار و همسایگی ما رخت بربستی و از ما تجدید دیدار نمینمائی؟! بلال از خواب بیدار شد و تصمیم گرفت برای زیارت قبر پیامبر (ص) و تجدید دیدار از اهل بیت و بازماندگان حضرت، رهسپار مدینه شود، او وارد مدینه گردید و به زیارت قبر پیامبر شتافت، در کنار قبر مشغول گریه و زاری بود، ناگهان «حسنین» را دید، آنها را به سینة خود گرفت و صورت آنها را بوسید و غرق اشک و گریه گردید. فرزندان و نور دیدگان پیامبر از او در خواست نمودند که هنگام سحر اذان بگوید؛ او با این که تصمیم گرفته بود پس از مرگ پیامبر، هرگز اذان نگوید، بالای بام مسجد قرار گرفت و صدا را با گفتن تکبیر بلند کرد مدینه با شنیدن تکبیر بلال به خود لرزید، وقتی نخستین شهادت را بر زبان جاری ساخت، لرزه و اضطراب مردم دو برابر گردید، وقتی گفت: اشهد ان محمداُ رسول الله، زنان و مردان از خانه بیرون ریختند و صدای ناله و گریه و شیون مردم به آسمان رفت! (اسدالغابه /1/208)
بخوان بلال! که «یاس کبود» دل تنگ است اذان بگو! که اذان تو، آسمان رنگ است
اذان بگو! که بدانند بعد پیغمبر نصیب آینه های خدانما سنگ است
بگو که «اشهد ان علی- ولی الله» بگو که لحن مناجات من، غماهنگ است
تو از سیاه دلی های خلق شکوه مکن «به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است»
مرا ز گریه چرا منع می کنند، بپرس که این چه رسم مسلمانی؟ این چه فرهنگ است؟
بگو که فاطمه در حشر اگر که نازکند «کمیت جمله شفاعت کنندگان لنگ است»
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 9:35 عصر روز سه شنبه 91 فروردین 22
تا فاطمه است و جـگر سوخته او با داغ دل لاله کسی کار ندارد
از ناله پنـهان عـلی در دل شـبها پیداست که دل داردو دلدارندارد
افتاده به بستر گل گلزار پبمبر جز زینب افسرده پرستار ندارد
تاریخ گواه است به مظلومی مولا کس هیچ دراین واقعه انکار ندارد
بعد از تو علی راز دل خود به که گوید غیر از تو دگر محرم اسرار ندارد
زینب که به سجاده نظردوخته هرشب جزخون دل و چشم گهر بار ندارد
بر حاشیه برگ شفایق بنویسید گل تاب فشار در و دیوار ندارد
پیداست علی را که ز بی مهری امت یک شهرپراز دشمن ویک یار ندارد
بعد از تو علی ای گل پرپر شده دیگر میلی به گل و سبزه و گلزار ندارد
با خصم بد اندیش ستمکار بگویید بیمار دگر طاقت مسمار ندارد
گیرم که حدیث در و گل میخ نباشد گلگون شدن سینه که انکار ندارد
یا فاطمه محبوب به فردای قیامت غیر از تو دگر با احدی کار ندارد
مشجری کاشانی(محبوب)
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 6:9 عصر روز پنج شنبه 91 فروردین 17
فقلت قل لا اسئلکم علیه اجرا الاالموده فی القربی
پس فرمودی: بگو پاداشی برای رسالتم نمی خواهم
جز محبت خاندانم.
پ.ن: یا حبیب الله
در چنین روزی پاداش رسالتت را دادند
این فاطمه توست
محبوبه توست
که در میان در و دیوار به خون غلتانده اند.
و قلت ما سئلتکم من اجر فهو لکم
و فرمودی آن چه پاداش از شما درخواست کردم آن به نفع شماست.
پ.ن: مگر چیزی هست که بتواند جای خالی نبودنتان را برایمان پر کند.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 5:27 عصر روز چهارشنبه 91 فروردین 16
عمر بن خطاب برای معاویه طی نامه ای این چنین می نویسد :
وقتی خواستم از علی*ع* بیعت بگیرم به درب خانه علی رفتم چند نفر از جمله قنفذ همراه من بودند. در را کوبیدم. فضه که کنیز خانه ی علی است بیرون آمد به او گفتم علی را صدا کن تا بیرون بیاید و با ابوبکر بیعت نماید چراکه همه مردم با او بیعت کرده اند.
فضه در حواب گفت: علی*ع* در خانه مشغول است.
به او گفتم : به او بگو بیاید بیرون و گرنه داخل خانه اش می شویم.
در این هنگام فاطمه دختر رسول خدا آمد و پشت در ایستاد و گفت : از ما چه می خواهید ای گمراهان دروغگو ؟
گفتم : چرا علی تو را فرستاده و خود در خانه نشسته است ؟فاطمه به من چنین گفت : طغیانک یا عمر اخرجنی و الزمک الحجه و کل ضال غوی.طغیان تو مرا به بیرون خانه آورده و بر تو تمام کرد حجت را و کامل شد برهر گمراه منحرف حجت.
گفتم : این حرف های بیهوده و زنانه را کنار بگذار علی را بگو بیرون بیاید.
فاطمه در جواب گفت : دوستی لایق تو نیست تو مرا می ترسانی از حزب و گروه شیطان. بدانکه حزب شیطان ناتوان است.
گفتم : اگر علی از خانه خارج نشود هیزم بسیار بیاورم و خانه و اهلش را خواهم سوزاند و یا اینکه علی را به طرف مسجد برای بیعت خواهم برد.و ناگهان تازیانه قنفذ را گرفتم و با او به فاطمه زدم و به خالد بن ولید اشاره کردم که هیزم بیاورید و با خشم به فاطمه گفتم : خانه را به آتش می کشم.
او درجواب گفت: ای دشمن خدا و رسول خدا و امیرالمومنین. و در آن موقع دو دستش را از در بیرون آورد که از ورود من به خانه جلوگیری کند ، با تازیانه به دست های او زدم و او را درو نمودم و با تمام قدرت در را فشار دادم تا آنرا را رها کند. او از شدت درد ناله ای کرد و به گریه افتاد. ناله و گریه ی فاطمه آنقدر جانسوز بو که نزدیک بود دلم نرم شود و منصرف شوم ولی به یاد کشته های بدر و اُحد که به دست علی کشته شده بودند افتادم و با پای خودم بر در لگد زدم ولی فاطمه در را همچنان محکم گرفته بود تا باز نشود.
وقتی که با لگد به در زدم صدای ناله فاطمه را شنیدم که خیال کردم شهر مدینه با این ناله زیر و رو شد و در آن موقع فاطمه این جنین گفت : یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ اللهِ هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ ، آه یا فضه الیک فخذینی فقد والله قتل ما فی احشائی من حمل.
ای پدر جان! ای رسول خدا با دختر وحبیبه تو چنین رفتار می شود، آه فضه بیا و مرا دریاب که سوگند به خدا فرزندم که در رحم من بود کشته شد.
من در آن موقع متوجه شدم که فاطمه بر اثر درد شدید به دیوار در پشت در تکیه داده و درد محاض او را فرا گرفته است و در خانه را با شدت فشار دادم و در باز شد. وقتی وارد خانه شدم فاطمه را در مقابل خود دیدم و شدت خش مرا به گونه ای کرده بود که پرده ای در مقابل من بود. چنان سیلی از روی روپوش به صورت فاطمه زدم که به زمین افتاد.
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد
منبع : سوگنامه آل محمد و ترجمه بیت الاحزان به نقل تتمه المنتهی
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:21 صبح روز چهارشنبه 91 فروردین 16