چند روزیست دلم گرفته از....این جور وقت ها سراغ چند چیز میروم که یکی شعر است ،یاد یک بیت شعر افتادم که از آقای قربانسیاهی شنیدم و گفتم می روم کاملش را سرچ میکنم ،از شاهکارهای پروین است البته نیازی به گفتن نبود این سبک زیبای شعر را همه می شناسند:
آن نشنیدید که یک قطره اشک صبحدم از چشم یتیمی چکید
برد بسی رنج نشیب و فراز گاه در افتاد و زمانی دوید
گاه درخشید و گهی تیره ماند گاه نهان گشت و گهی شد پدید
عاقبت افتاد بدامان خاک سرخ نگینی بسر راه دید
گفت، که ای، پیشه و نام تو چیست گفت مرا با تو چه گفت و شنید
من گهر ناب و تو یک قطره آب من ز ازل پاک، تو پست و پلید
دوست نگردند فقیر و غنی یار نباشند شقی و سعید
اشک بخندید که رخ بر متاب بی سبب، از خلق نباید رمید
داد بهر یک، هنر و پرتوی آنکه در و گوهر و اشک آفرید
من گهر روشن گنج دلم فارغم از زحمت قفل و کلید
پردهنشین بودم ازین پیشتر دور جهان، پرده ز کارم کشید
برد مرا باد حوادث نوا داد تو را، پیک سعادت نوید
من سفر دیده ز دل کردهام کس نتوانست چنین ره برید
آتش آهیم، چنین آب کرد آب شنیدید کز آتش جهید
من بنظر قطره، بمعنی یمم دیده ز موجم نتواند رهید
همنفسم گشت شبی آرزو همسفرم بود، صباحی امید
تیرگی ملک تنم، رنجه کرد رنگم از آن روی، بدینسان پرید
تاب من، از تاب تو افزونتر است گر چه تو سرخی بنظر، من سپید
چهر من از چهره ی جان، یافت رنگ نور من، از روشنی دل رسید
نکته درینجاست، که ما را فروخت گوهری دهر و شما را خرید
کاش قضایم، چو تو برمیفراشت کاش سپهرم، چو تو برمیگزید
و چند بیت و جمله زیبای دیگر:
مشنو از نی نی نوای بینواست
بشنو از دل دل حریم کبریاست
نی چو سوزد تل خاکستر شود
دل چو سوزد محفل دلبر شود
جور گل بلبل کشید و برگ گل را باد برد بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد
ضربالمثل فارسی
عشق آدمی را به کمال میرساند.
میکل آنژ
عشق را با هر دلی نسبت به قدر جوهر است قطره بر گل شبنم و در قعر دریا گوهر است
صائب تبریزی
عشق هرگز گم نمیشود؛ اگر انتظار تلافی آن را نداشته باشید به خودتان بازمیگردد و قلبتان را خالص و صاف میگرداند.
واشنگتن ایروینگ
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:21 صبح روز چهارشنبه 91 آذر 15

تا می فهمیم دوربین روی ماست سریع خودمونو جمع و جور می کنیم و یه ژست خوب می گیریم...
حالا اگه بدونی 8 تا دوربین مدام فیلم رفتارتو ضبط میکنن و واسه همیشه نگه میدارن
چه جور ژستی می گیری که بعد که فیلمو دیدی خجالت نکشی و پشیمون نشی...؟؟
اولین دوربین
آیه ی چهارده سوره ی علق : آیا نمی دانند که خدا آنها را نگاه می کند .
أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى
{عالم محضر خدا است در محضر خدا معصیت نکنید }
دوربین دوم
دوربین دوم ، دوربین پیغمبر اکرم (ص) است .
آیه ی چهل و پنج سوره ی احزاب :
ای پیغمبر ما تو را در امت گذاشته ایم ، هم شاهد هستی و هم آنها را می بینی
{ هرکاری بکنند آنها را می بینی}
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً
لذا می گویند هفته ای دو بار نامه ی اعمال من و شما به دست رسول الله می رسد .
بنا بر روایتی صبح دو شنبه و عصر پنج شنبه .
سومین دوربین
دوربین سوم امامان معصومین علیهم السلام هستند .
آیه ی صدو پنج سوره ی توبه .
وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَیْبِ
وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
که در هر سه دوربین یک و دو و سه را در این آیه جمع کرده است .
پیغمبر به مردم بگو هر کاری می خواهید بکنید ،بکنید .
اما اعمال شما را خدا می بیند ، پیغمبر می بیند و امامان نیز می بینند.
چهارمین دوربین
دوربین چهارم شهدا هستند .
آیه ی صدو پنجاه و چهار سوره ی بقره است :
و لاتقولوا لِمن یُقتلُ فی سَبیلِ الهِ امواتا بَل احیاءٌ ولکِن لا تَشعُرون .
یک عزیزی می گفت که یک شب حاج ابراهیم همت را خواب دیدم.
با موتور به دنبال من آمده بود، مانند همان زمان جنگ .
گفت بیا برویم یک نفر در حال غرق شدن است می خواهم او را نجات دهم .
سوار شدم دیدم در خیابان های تهران ، به صورتی حرکت می کند که تابلوی خیابان ها را ببینم .
در یک خانه من را پیاده کرد از خواب بیدار شدم . این خواب تعبیر نمی خواست و واضح بود .
بلند شدم و به همان آدرس رفتم چرا که پیام داشت . به همان آدرس، در همان خانه رسیدم در زدم .
یک جوانی بیرون آمد . او به من نگاه کرد و من به او نگاه کردم چرا که یکدیگر را نمی شناختیم .
به او گفتم شما با شهید همت کاری داشتید ؟ شروع به گریه کرد .
گفت من می خواستم خودکشی کنم به بن بست رسیده بودم . عکس شهید همت را در خیابان دیدم .
به عکس او گفتم اگر راست گفته اند که تو زنده هستی، صدای من را می شنوی و من را می بینی ،
یک نفر را بفرست بیاید من را نجات دهد .
در خواب می آید ، یک نفر استاد و کارشناس را بر می دارد و می گوید :
برو این آدم در حال غرق شدن است .
از این مدل دوربین فقط دویست و سی هزار در کشور ایران نصب است .
پنجمین نوع دوربین
دوربین پنجم ملائک مقرب خدا است .
آیه ی هیجده سوره ی قاف .
ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ
از شما حرکتی سر نمی زند مگر اینکه دو مأمور در حال نوشتن آن هستند .
یکی مأمور نوشتن خوبی ها و یکی مأمور نوشتن بدی ها است .
فقط یک تفاوتی با هم دارند . این یکی اگر نیت خوبی هم بکنیم یادداشت می کند .
آن یکی نیت بدی کنیم یادداشت نمی کند .
بدی را انجام بدهیم هم یادداشت نمی کند .
در بعضی از روایات می گویند اگر تا هفت ساعت از گناه من بگذرد و توبه کنم اصلاً یادداشت نمی کند .
خیلی اوقات ما این هفت ساعت را فراموش می کنیم . رحمت خدا از غضب او بیشتر است
دوربین ششم
دوربین ششم زمین است .
آیه ی چهار سوره ی زلزال .
یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها
روز قیامت همین زمینی که ما روی آن نشسته ایم می آید و خبرهای خود را می دهد .
خدایا من فیلم برداری کردم . این افراد در این مکان نماز خواندند .
در این مکان اشک ریختند . این آقا و این خانم در این مکان دست یک بینوا را گرفت .
این آقا وقتی در این مکان این کار را انجام می داد نیت قشنگی داشت .
خدای ناکرده زمین شهادت می دهد که این آقا ، این خانم و این فرد در این مکان گناه کرد .
خدایا من ثبت کردم و هیچ چیزی را هم فراموش نکردم . این دوربین ها فقط به اذن خدا حرف می زنند .
دوربین هفتم
دوربین هفتم زمان است .
آیه اول سوره ی بروج .
وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ
روایات صریح از وجود امیرالمومنین علی (ع) داریم که شب جمعه اعمال شما را فیلم برداری می کنند .
شب و روز عرفه اعمال شما را فیلم برداری می کنند .
ایام هم موجود زنده هستند . لذا امیرالمومنین وقتی بیدار می شوند می گویند :
سلام می کنم به تو ای روزی که نه قبلاً بوده ای و نه بعداً می آیی ، تو یک موجود مستقل هستی .
هشتمین نوع دوربین
دوربین هشتم که از همه تکان دهنده تر است اعضاء و جوارح ما است .
آیه ی بیست و یک سوره ی فصلة. روز قیامت اینها می خواهند شهادت بدهند .
وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
پوست دست من علیه من شهادت می دهد . این دست با همین پوست بر سر یک یتیم زد .
می گویند ما مأمور مخفی خدا بودیم . خدا امروز به من گفته که به حرف بیا .
منبع:حدیث یار
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:52 عصر روز یکشنبه 91 آذر 12
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 6:37 صبح روز یکشنبه 91 آذر 12
در دل خود کشیده ام نقش جمال یار را
پیشه خود نموده ام حالت انتظار را
ریخته دام و دانه شَه از خط و خال خویشتن
صید نموده مرغ دل برده از او قرار را
سوزم و سازم از غمش روز و شبان به خون دل
تا که مگر ببینم آن طرّه مشکبار را
دولت وصل او اگر یک شبی آیدم به کف
شرح فراق کی توان داد یک از هزار را
چشم امید دوختن، در ره وصل تا به کی
برده شرار هجر او از کفم اختیار را
ای مه برج معدلت پرده ز چهره برفکن
شوی ز چشم عاشقان زآب کرم غبار را
سوختگان خویش را کن نظر عنایتی
مرهمی از کرم بنه این دل داغدار را
یا ابن الحسن کجــــــــــــــایے؟
مردم از این جــــــــــدایی
کے مے شود بیایے؟
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:9 صبح روز جمعه 91 آذر 10

تصویر بالا دارای وضوح در نتیجه حجم زیادی است برای دیدن سایز کامل (به سایز تصویر زمینه)روی عکس کلیک وصبرکنید تاکامل شود.
یکی از شاگردان علامه طباطبایی می گوید: بعد از ظهر عاشورایی به قبرستان حاج شیخ ( قبرستان نو ) در قم رفته بودم که دیدم مرحوم علامه در گوشه ای از قبرستان هستند. برای عرض ارادت نزدیک شده و عرض سلام و ادب کردم.
آن بزرگ چندبار از سر سوز و گداز به من فرمودند: آقای وجدانی! می دانید امروز چه روزی است؟!
عرض کردم: بله، امروز عاشوراست.
فرمودند: می بینی همه دنیا، موجودات، آسمان، زمین و جمادات در حال اشک ریختن و گریستن بر حضرت سیدالشهداء(ع) هستند؟!
متعجب شده و دانستم ایشان خبر از حقایق هستی میدهند؛ در همین حال ایشان خم شده و سنگی از زمین برداشته، آن را به سان سیبی با دست از وسط شکافتند و میان آن سنگ را به من نشان دادند. با چشمان خودم، در میان سنگ،خون دیدم! و ساعتی با بهت و حیرت غرق مشاهده ی آن بودم.
وقتی به خود آمدم، متوجه شدم که علامه از قبرستان رفته اند و من در تنهایی به نظاره آن سنگ خونین جگر مشغولم.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 1:35 عصر روز پنج شنبه 91 آذر 9
ورد صوفی حا و سین و یا و نون
فاعلاتون ، فاعلاتون ، فاعلون
حای آن حامی به ذات کبریا
سین آن سرها ز پیکرها جدا
یای آن یکتا پرست و یذکرون
نون آن باشد قسم بر یسطرون
سینه از درد فراقت خسته است
دل به روی غیر تو او بسته است
هیچ دانی در دلم جا کرده اے
عرش حق شش گوشه بر پا کرده اے
عشق بازی باتو معنا می شود
نور حق باتو هویـــدا می شود
السلام ای شاه مظلوم و غریب
الســـــــلام ای آیه امن یجیب
السلام ای نور چشم مصطفی
السلام ای ای خامس آل عبا
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 7:59 صبح روز سه شنبه 91 آذر 7
شام غریبان سحر ندارد، رقیه امشب پدر ندارد

من و جدا شدن از کوی تو خدا نکند خدا هر آنچه کند از توام جدا نکند
جواب ناله دلهای خسته بر لب توست که را صدا کند آنکه تو را صدا نکند؟
هزار مرتبه حیف از نماز مرده بر او که زنده ماند و جان در رهت فدا نکند
رضا مباد خدا از کسی که در همه عمر تو را ز قطره اشکی ز خود رضا نکند
رهایی همه عالم بود به دست کسی که هرچه بر سرش آید تو را رها نکند
کشیدم از دو جهان آسِِتین که دولت عشق مرا بهجز در این آستان گدا نکند
کسی که خانه خود را دهد به دشمن خود چگونه از کرم خود نگه به ما نکند
گذشت عمر و اجل پر زند به دور سرم بمیرم و نروم کربلا خدا نکند
من و جدایی خون خدا !، خدا نکتد/ من و ندیدن کرب و بلا خدا نکند
برای اشک محرم دعا کنم یک سال/ من و نبودن اهل بکا خدا نکند
بهار زندگیم مجلس محرم توست/ کجا روم بجز این تکیه ها خدا نکند
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:43 عصر روز یکشنبه 91 آذر 5
داغ دل ما را ببین آقــــــــــــا بلکه دلت قدری آرام بگیرد.
خدایا بس است دوری، بس است این همه صبوری
برسان منتــــــــــقم خون های ریخته شده در کربــــلا را
**********
ما چه می فهمیم داغ حسین با دل رقیه چه کرد،کدام بابا را دیده ایم که مثل حسین باشد برای دخترش؟!!
ما چه می دانیم درد فراق زینب از حسینش چقدر جانکاه بود،ماکه چنین خواهر و برادری ندیده ایم.
که بودید شماها که از محبت های عمیقتان برای رضای خدا میگذشتید در حالیکه ما از وابستگی های سطحیمان ،ازهوس های زود گذرمان ،نمیتوانیم بگذریم.
چه عشقی داشتید به معبود؟ تا چه اندازه خدارا می شناختید و درکش کرده بودید که وجودتان در او ذوب شده بود؟
دست ما را هم بگیر و یادمان بده اربــــــــــابــــ
وجودمان کوچک است که چون بچه ها به این اسباب بازی ها سرگرم می شود.
شمـا قدرمان دهید .در مکتب شما، به یاری شما خیلی ها آســــــــــــمانی شده اند.
ما زمین گیران را هم دریابیـــــــد.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 9:31 عصر روز یکشنبه 91 آذر 5
مورّخان نوشتند: روزی که عباس در دامن پدر بود، امام آستین های او را کنار زد و در حال اندوه و گریه از بازوان فرزندش بوسه برداشت. امّ البنین سخت حیرت زده شد و از علت این کار پرسید. گویا حضرت در پاسخ فرمود:
«به یاد صحنه های غم انگیز کربلا افتادم و به سرنوشت این داستان گریستم.»
امّ البنین توضیح خواست و امام واقعه کربلا را به تفصیل بیان کرد و سپس خطاب به همسرش فرمود: فرزندت عباس نزد خدای تبارک و تعالی منزلی بس بزرگ خواهد داشت و در عوض این دستان بریده شده، دو بال به او هدیه خواهد شد که در بهشت پرواز کند و با ملائک همراز شود. امّ البنین وقتی این خبر را شنید از سرنوشت دلبندش خرسند شد.
کربلا کعبه عشق است و من اندر احرام شد در این قبله عشّاق، دو تا تقصیرم
دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد چشم من داد از ان آبِ روان، تصویرم
باید این دیده و این دست دهم قربانی تا که تکمیل شود حجّ من و تقدیرم
سید حبیب الله چایچیان معروف به «حسان»،کتاب اشکها بریزید
استعاره ای دلنشین در قالب رویایی از حضرت ابوالفضل العباس (ع) و روایت دستهای بریده ایشان و کرکسهای زمینی ( برگرفته از سریال مختارنامه ) به مدت 1:29 از صفحه تبیان دانلود کنید.
تاسوعای حسینی تسلیت باد.التماس دعا
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:28 عصر روز شنبه 91 آذر 4
مرزهای هویت بسیجی در کلام مولایمان امام خامنه ای*روحی فداه*(ششم آذر ماه سال 90 در جمع بسیجیان):
بسیج سیاسی است اما «سیاست زده، سیاسی کار و جناحی» نیست.
بسیج مجاهد است اما بی انضباط و افراطی نیست،
عمیقاً متدین و متعبد است اما متحجر و خرافی نیست،
با بصیرت است اما از خودراضی نیست،
اهل جذب حداکثری است اما غیور است و درباره اصول تسامح نمی کند،
طرفدار علم است اما علم زده نیست،
اخلاق اسلامی دارد اما این اخلاقش ریاکاری نیست،
در آباد کردن دنیا فعال است اما خود اهل دنیا نیست.
بصــــیرت یعنی شمری که سر از امام حسین علیه السلام برید همان جانباز جنگ صفین بود که تا مرز شهادت پیش رفت.
حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای
هفته بسیج گرامی باد.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:26 صبح روز شنبه 91 آذر 4