یک شعر زیبای دیگر از استاد فرامرز عرب عامری که دوستمون شیرین لطف کرده و تو نظرات برامون گذاشته بودن ولی فکر میکنم یه کلمه ای از این مصرع "چنان گداخت? شاهرود چشم توام" جا افتاده باشه هرکی درستشو داره برام بذاره تا اصلاحش کنم.
دوستان
بازم اگه از اشعارشون داشتین ممنون میشم برامون بذارین.
من از خدا که تورا آفرید ممنونم ازآنکه روح به جسمت دمید ممنونم
ازآنکه مثل بت کوچکی تراشت داد ازآنکه طرح تنت را کشید ممنونم
توراه می روی اندام شهر می لرزد من از تمام درختان بید ممنونم
در این غروب در این روزهای تنهایی از اینکه عشق به دادم رسید ممنونم
من از کسی که عزیز مرا به چاه انداخت وآنکه آمدو اورا خرید ممنونم
من از نگاه پریشان آن زلیخایی که خواب پیرهنم را درید ممنونم
چنان گداخت? شاهرود چشم توام که از ابوالحسن وبایزید ممنونم
تمام مردم این شهر دوستت دارند من از حسین ورضاو مجید ممنونم
چقر خوب وقشنگی چقدر زیبایی من از خدا که تو را آفرید ممنونم
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:24 صبح روز یکشنبه 91 شهریور 19
از امشب برای محرم و بزم عاشقانه کربلا احرام بستم 72 شب 72 زیارت عاشورا، به نیت برآورده شدن حاجات حاجتمندان
شماهم آماده شوید اگر می خواهید محرم را درک کنید.
72 شب مانده کمر خم بشـود 72 عاشــق ز زمین کم بشـود
72 میـدان بــلا در راه اســت 72 شـب مـانده مــحرم بشـود
از آن شب که این پیام را فرستادی و شروع کردم به زیارت عاشورا خواندن و با آن مانوس شدن در دلم شوری برپا شد ،دردی لانه گرفت که تسکین نمی یابد مگر با اشک برای مظلومیت مولا؛ هر وقت حال دعا ندارم و از خود غافل شده ام میدانم چاره ام چیست و چه چیزی مرا به خودم می آورد.
میدانم نعمت بزرگیست.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 1:3 عصر روز چهارشنبه 91 شهریور 15
/خیلی آرام و آهسته دراز کشید ، بی آنکه دردی از جراحت بر رخسارش هویدا باشد . با دست اشاره کرد که آن اشارت را درنیافتیم . تجلایی پیش از حرکت به همه گفته بود : « با قمقمه هاے خالے حرکت کنید چون ما به دیدار کسے می رویم که تشنه لب شــــــــهید شده است . » آرام چشمانش را بست و صورتش گلگون شد/
قائم مقام فرمانده قرارگاه ظفر وفرمانده طرح وعملیات قرارگاه خاتم الانبیاء(ص) (ستاد کل نیروهای مسلح) سال 1338 در شهرستان تبریز به دنیا آمد . پس از سپری کردن دوران دبستان ، راهی دبیرستان تربیت تبریز شد ، و دیپلم خود را در رشته ریاضی گرفت .
تجلایی در همین دوران ، توسط ساواک احضـار شد ، چرا که از امضاء برگه عضویت حزب رستاخیز امتناع ورزیده بود . با آغاز حرکت مردم علیه رژیم پهلوی در سال 1357 ، تجلایی نیز فعالیت خود را شروع کرد . او در تمامی تظاهرات و اجتماعـات مردمی علیه رژیم پهلـوی حضور فعـال داشت و به چـاپ و پخش اعلامیـه هـا مشغول بود .
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، تجلایی در سال 1358 ، به عضویت سپاه پاسداران درآمد و یک دوره آموزشی نظامی پانزده روزه را زیر نظر سعید گلاب بخش - معروف به « محسن چـریک » - در سعد آباد تهران گذراند . تجلایی که در امر آموزش فنون رزمی مهارت زیادی کسب کرده بود ، پس از مدتی ، در پادگان سیدالشهداء(آموزشگاه درجه داری سیدالشهداء تبریز) به عنوان مربی آموزشی مشغول به کار شد.
او در آموزش نظامی بسیار جدی و سخت گیر بود و می گفت : من در عمر خود پانزده روز آموزش دیده ام و فردی به نام محسن چریک به من آموزش داده و گام از گام که برداشته ام ، تیری زیر پایم کاشته است . اکنون می خواهم با پانزده روز آموزش ، شما را به جنگ ضد انقلاب در کردستان ، پاوه و گنبد آماده کنم و اگر در اثر ضعف آموزشی یک قطره از خون شما بریزد ، من مسئولم و فردای قیامت باید جوابگو باشم . سختگیری وی در آموزش به حدی بود که در میان نیروها به « علی رگبار » معروف بود . ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:33 عصر روز دوشنبه 91 شهریور 13