شب سیزده رجب بود. حدود 2000 بسیجی لشگر ثارالله در نمازخانه لشگر جمع شده بودند.
بعد از نماز محمد حسین پشت تریبون رفت و گفت امشب شب بسیار عزیزی است و ذکری دارد که ثواب بسیار دارد
و در حالت سجده باید گفته شود. تعجب کردم! همچین ذکری یادم نمی آمد! خلاصه تمام این جمعیت به سجده رفتند که محمد حسین این ذکر را بگوید و بقیه تکرار کنند.
هر چه صبر کردیم خبری نشد. کم کم بعضی از افراد سرشان را بلند کردند و در کمال ناباوری دیدند که پشت تریبون خالی است و او یک جمعیت 2000نفری را سر کار گذاشته است.
بچه ها منفجر شدند از خنده و مسئولان به خاطر شاد کردن بچه ها به محمد حسین یک رادیو هدیه کردند.
**********
شب جمعه بود بچه ها جمع شده بودند تو سنگر برای دعای کمیل چراغارو خاموش کردند مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود هر کسی زیر لب زمزمه می کرد و اشک می ریخت یه دفعه اومد. گفت اخوی بفرما. عطر بزن... ثواب داره.
- آخه الان وقتشه؟
بزن اخوی. بو بد میدی. امام زمان نمیاد تو مجلسمونا بزن به صورتت کلی هم ثواب داره
بعد دعا که چراغارو روشن کردند صورت همه سیاه بود تو عطر جوهر ریخته بود... بچه ها هم یه جشن پتوی حسابی براش گرفتند.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 5:51 عصر روز سه شنبه 91 اردیبهشت 19
رفته بودیم بنزین بزنیم.عجله داشتیم.
پیرمرد گوشه پمپ بنزین واکس می زد.
گفت: بروید کفش هایتان را واکس بزنید پولش بامن.
گفتم: دیرمان می شود.
گفت: پیرمرد برای روزی اش اینجا نشسته ،بروید واکس بزنید.
**************
احمد کاظمی اخلاق عجیبی داشت، از احوال سربازها می پرسید، از جای خوابشان، خوراکشان،
این اخلاق مال حالا نیست؛ توی جبهه هم همین طور بود.
اعتقاد داشت هر که در خط جبهه جلوتر باشد غذایش باید بهتر از کسی باشد که عقب تر است
سنگر مستحکم مال خط مقدم بود نه مال پشت جبهه.
همرزم شهید احمدکاظمی
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:44 صبح روز سه شنبه 91 اردیبهشت 19
فاطمه*س* پنج سال بعد از بعثت تولد یافت مدرک آن روایتی است که ابو بصیر از امام صادق ـ علیه السلام ـ روایت کرده که فرموده: مادرم فاطمه در بیستم جمادی الثانی در هنگامی که پیغمبر چهل و پنج ساله بود به دنیا آمد هشت سال با پدرش در مکه بود و ده سال در مدینه با پدرش زندگی کرد. [1]
پس فاطمه زهرا ـ علیها السلام ـ در دوران کودکی پیش پدر عزیزش رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و مادر گرامیش بانوی بزرگ اسلام خدیجه کبری زندگی می کردند و دوران شیرخوارگی و ایام کودکی زهرا ـ علیها السلام ـ در محیط بسیار خطرناک و اوضاع بحرانی انقلابی صدر اسلام گذشت که بدون شک در روح آن کودک تأثیرات شایانی داشته است با شرایط سختی که اسلام در آغاز راه بود و سخت ترین مراحل را باید طی می نمود تا پایه ریزی شود و مشرکان محیطی مخوف و وحشتناک برای مسلمانان نوپا مهیا کرده بودند و آنها را شکنجه می دادند تا از اسلام دست بردارند، و نقشه های مختلف برای قتل پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ کشیدند. ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:3 عصر روز دوشنبه 91 اردیبهشت 18
فارس: از 81 شعب اخذ رای در حوزه انتخابیه آذرشهر، حدود 37 هزار رای در انتخابات مجلس نهم اخذ شد.
براساس این گزارش، آرا شش کاندیدا در شهرستان آذرشهر به شرح زیر است:
آقایان:
1- میرهادی قرهسیدی 31977 رای
2- محمد اسماعیل سعیدی 9156 رای
3- عشرت شایق 6181 رای
4- رضا رحمانی 4719 رای
5- رسول جلیلزاده 2040 رای
6- علی آجودانزاده 1245 رای
نتایج ایلخچی :
به گزارش اهراب نیوز میر هادی قره سید، موفق به جذب5969، محمد اسماعیل سعیدی 3796و رضا رحمانی 3633رای
پی نوشت : عکس مال حوزه انتخاباتی محله دیزج آذرشهره(مدرسه عفتیه یا همون دانش) که خودم گرفتم شرکت پیرمردا و پیرزن ها یا معلولینی که بزحمت می تونستن قدم از قدم بردارن برام خیلی جالب بود.باید به همت همه ی اینا آفرین گفت .وقتی حضور چنین کسایی رو میدیدم به این فکر میافتادم که:
تو ای نماینده محترم که انتخاب شدی ,چه بار سنگینی بردوشت گذاشته ای ، بهت تبریک میگم و امیدوارم این بارو سالم به سرمنزل برسونی.
انشاا...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:57 صبح روز شنبه 91 اردیبهشت 16
به گل فروشی رفته و سفارش یک دسته گل طبیعی دادم.
گلفروش گفت: گلهایت را انتخاب کن تا برایت بیارایم.
اندکی وارسی کردم گلهای زیبا را، انتخابش سخت بود، همه خوش رنگ و معطر بودند...
در میان اینهمه گل، گل نرگس را ندیدم. پرسیدم گل نرگسهایتان کجاست؟
پاسخ داد: نرگس نداریم.
پرسیدم: گل نرگس کجا میتوانم پیدا کنم؟
گفت: شاید هیچ کجا. الان فصل گل نرگس نیست، اگر هم باشد خیلی کم است... به سختی می توان یافت.
- خب جایی سراغ دارید؟ بروم آنجا.
- نه، گل نرگس در فصل گرما کمیاب است.
- چرا؟
- گل نرگس زمستان می روید و آن زمان وفور دارد.
کمی سردرگم شدم، باز سوال کردم: چرا نمی آورید؟
- بیاوریم که چه؟ در بهار و تابستان مشتری ندارد.
- خب پس من چه هستم؟ مشتری ام دیگر. یعنی کسی پیدا نمی شود مثل من گل نرگس بخواهد؟
سری تکان داد به نشانه افسوس و پاسخ گفت:
آن هنگامی که ما نرگس داشتیم و آنقدر ماند بر روی دستمان تا اینکه پژمرده شد کجا بودی؟ برو زمستان بیا، برایت دسته دسته گل نرگس بیاورم.
گل نرگس؛ تو هماره برایم چیز دیگری بوده ای...
عطرت با تمام گلها متفاوت است...
چرا نمی آیی؟
شاید بهار است، اما این بهار از زمستان سوزناکتراست...
زمستان از این سردتر می خواهی؟
شاید دیر فهمیده ام فقدانت را، اما حال که هجرانت دارد می سوزاندم باید چه کنم؟
تا کی باید منتظر بمانم تا شمیم یاس و نرگس در فضا بپیچد و آوای دلنشین «الا یا اهل العالم انا بقیه الله»...
خورشید غیبت، آفتابا در افول است... ای سوره آخر بیا وقت نزول است...
این آسمان بی تو ندارد آفتابی... ترسم نباشم روزگاری که بتابی...
ای دست معمار بزرگ آفرینش... بس نیست آیا این همه خانه خرابی؟
آقا بیا تا که نگویند این جماعت... افسانه ای افتاده در کنج کتابی...
تو کیستی؟ نوری، سوار مرکب باد... من کیستم؟ گرد و غباری بر رکابی...
لیلی تو، من مجنون، تو یوسف، من زلیخا تو چشمه، من تشنه، تو آبی، من سرابی
برگرفته از وبلاگ گمشده
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 6:14 عصر روز پنج شنبه 91 اردیبهشت 14
در این شلوغ پلوغی ها و تبلیغات و تخریبات انتخاباتی فراموش کرده ایم
ذکر اللـهم عجـل لولیــــک الفــرج را
ای چـشـمه نـور ! انشـعاباتت کو؟! ای خانـه ات آبـاد ! خـراباتـت کو؟!
در شهر نشانه ای زتبلیغ تو نیست ای عشـق ! سـتاد انتخاباتت کو..؟!
به یاد مـردی که این روزها جای خالی اش عجیـب احساس می شود...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:53 صبح روز چهارشنبه 91 اردیبهشت 13
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:31 صبح روز سه شنبه 91 اردیبهشت 12
بنده ای خدا را گفت:
اگر سرنوشت مرا تو نوشته ای پس چرا دعا کنم؟
خدا گفت:
شاید نوشته باشم هر چه دعا کند …
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 7:30 عصر روز دوشنبه 91 اردیبهشت 11
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 6:42 عصر روز دوشنبه 91 اردیبهشت 11
پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نخستین واقعه اى که مسلمانان با آن روبرو شدند موضوع تکذیب وفات پیامبر از جانب عمر بود!او غوغایى در برابر خانه پیامبر برپا کرده بود وافرادى را که مىگفتند پیامبر فوت شده است تهدید مىکرد.هرچه عباس وابن ام مکتوم آیاتى را که حاکى از امکان مرگ پیامبر بود تلاوت مىکردند مؤثر نمىافتاد. تا اینکه دوست او ابوبکر که در بیرون مدینه به سر مىبرد آمد وچون از ماجرا آگاه شد با خواندن آیه اى(3) که قبل از او دیگران نیز تلاوت کرده بودند عمر را خاموش کرد!
هنگامى که حضرت على -علیه السلام مشغول غسل پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم شد وگروهى از اصحاب او را کمک مىکردند ودر انتظار پایان یافتن غسل وکفن بودند وخود را براى خواندن نماز بر جسد مطهر پیامبر آماده مىکردند جنجال سقیفه بنى ساعده به جهت انتخاب جانشین براى پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم برپا شد.رشته کار در سقیفه در دست انصار بود، اما وقتى ابوبکر وعمر وابوعبیده که از مهاجران بودند از برپایى چنین انجمنى آگاه شدند جسد پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را که براى غسل آماده مىشد ترک کردند وبه انجمن انصار در سقیفه پیوستند وپس از جدالهاى لفظى واحیانا زد وخورد ابوبکر با پنج راى به عنوان خلیفه رسول الله انتخاب شد، در حالى که احدى از مهاجران، جز آن سه نفر، از انتخاب او آگاه نبودند.(4) ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:27 عصر روز شنبه 91 اردیبهشت 9