یکی از نزدیکان امام خمینی (ره) می گوید: اگر ما بدون توجه قرآن را روی زمین می گذاشتیم، امام آن را بر می داشت و می فرمود: قرآن نباید روی زمین بماند.
امام امت رحمه الله علیه وقت تلاوت قرآن و ذکر مصیبت اهل بیت علیهم السلام روی زمین می نشست.
روز 12 بهمن 1357 هنگامی که امام از هواپیما پیاده شد، به هیچ وجه حاضر نشد جلوتر از برادر بزرگش راه برود.
امام با همه محترمانه برخورد می کردند، در دوران زندگیشان من تاکنون ندیدم یک مرتبه یک کسی را بلند صدا کند، اسم کارگرشان را هم سبک صدا نمی زند و با احترام نام می بردند.
پی نوشت: سلام دوستان تصمیم گرفتم بمناسبت ایام مابین ولادت و رحلت حضرت امام خاطرات زیبایی از ایشان رو تا 14 خرداد براتون بذارم تا بیشتر بتونیم با اون عزیز آشنا بشیم.این پست اول بود از این به بعد ایشالله هر دو روز یک پست.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:1 صبح روز دوشنبه 91 اردیبهشت 25
وقتی اسیر شدیم از همه رسانه ها آمده بودند برای مصاحبه و در واقع مانور قدرت و استفاده تبلیغاتی روی اسرای عملیات بود. نوبت یکی از بچه های زرنگ گردان شد. با آب و تاب تمام و قدری ملاطفت تصنعی شروع کردند به سوال کردن.
یکی از مأموران پرسید:
- پسر جان اسمت چیه؟
- عباس.
- اهل کجا هستی؟
- بندرعباس.
- اسم پدرت چیه؟
- به او می گویند حاج عباس!
گویی که طرف بویی از قضیه برده بود پرسید:
- کجا اسیر شدی؟
- دشت عباس!
افسر عراقی که اطمینان پیدا کرده بود طرف دستش انداخته و نمی خواهد حرف بزند به ساق پای او زد و گفت:
- دروغ میگی!
و او که خودش را به موش مردگی زده بود با تظاهر به گریه کردن گفت:
- نه به حضرت عباس!
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 8:29 عصر روز یکشنبه 91 اردیبهشت 24
روی این پنــــــــجره دم کرده
می نویسم باشـــــــوق
نام زیبـــای تو را با انگشت
گریه پنــــجره دیـدن دارد!
از کتاب ساعت به وقت دلتنگی
عبدالرحیم سعیدی راد
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 4:18 عصر روز شنبه 91 اردیبهشت 23
در روز بیستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق با 30 شهریـور 1281 هجرى شمسى ( 24 سپتامپر 1902 میلادى) در شهرستان خمین از توابع استان مرکزى ایران در خانواده اى اهل علـم و هجرت و جهاد و در خـانـدانـى از سلاله زهـراى اطـهـر سلام الله علیها, روح الـلـه المـوسـوى الخمینـى پـاى بـر خـاکدان طبیعت نهاد .
او وارث سجایاى آباء و اجدادى بـود که نسل در نسل در کار هـدایـت مردم وکسب مـعارف الهى کـوشیـده انـد. پـدر بزرگـوار امام خمینـى مرحوم آیه الـله سید مصطفى مـوسـوى از معاصریـن مرحـوم آیه الـلـه العظمـى میرزاى شیـرازى (رض) که پـس از آنکه سالیانـى چنـد در نجف اشـرف علـوم و معارف اسلامـى را فـرا گرفته و به درجه اجتهـاد نایل آمـده بـود بـه ایـران بازگشت و در خمـیـن ملجأَ مردم و هادى آنان در امـور دینـى بـود. در حـالـیکه بیـش از 5 مـاه از ولادت روح الـلـه نمى گذشت, طاغوتیان و خوانین تحت حمایت عمال حکومت وقت نداى حق طلبـى پـدر را که در برابر زورگـوئـیهایشان بـه مقاومت بـر خاسته بـود, با گلـوله پاسـخ گفـتـنـد و در مـسیر خمـیـن به اراک وى را بـه شهادت رسانـدنـد. بستگان شهیـد بـراى اجراى حکـم الهى قصاص به تهران (دار الحکـومه وقت) رهـسـپار شـدند و بر اجراى عـدالت اصـرار ورزیدند تا قاتل قصاص گردید.
بدیـن ترتبیب امام خـمیـنى از اوان کـودکى با رنج یـتـیـمی آشـنا و با مفهوم شهادت روبرو گردید. وى دوران کـودکـى و نـوجـوانى را تحت سرپرستى مادر مـومـنـه اش (بانـو هاجر) که خـود از خاندان علـم و تقـوا و از نـوادگان مـرحـوم آیـه الـلـه خـوانسـارى ( صاحب زبـده التصانیف ) بوده است و همچنیـن نزد عمه مـکـرمه اش ( صاحبـه خانم ) که بانـویى شجاع و حقجـو بـود سپرى کرد اما در سـن 15 سالگى از نعمت وجـود آن دو عزیز نیز محـروم گـردید .
سالروز ولادت با سعادت حضرت فاطمه زهرا*س*و حضرت امام خمینی* ره*بنیانگذار جمهوری اسلامی مبارک باد.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:52 صبح روز شنبه 91 اردیبهشت 23
القاب آن حضرت بنابر آنچه در لسان روایات و ادعیه و زیارات و از زبان علماء نقل شده اینچنین است ،هر چند منحصر در این موارد نیست:
انسیه بتول حانیه حبیبه حوراء حوریه راکعه
راضیه ریحانه زکیة زهره زهراء ساجده سعیده
سیده صابره صادقه صدیقه صفیه طاهرة طیبه
عارفه عالمه عالیه عدیله عذراء عزیزه علیمه
حنانه فریده کریمه کوثر کوکب مبارکة فهیمه
محترمه محدثة محموده مرضیة مریم الکبری مطهره معصومه
ممتحنه منصوره وحیده مهدیه طهورا ناعمه والهه
حضرت صادق (ع) فرمودند: برای فاطمه (س) نزد خداوند 9 نام است: فاطمه، صدیقه، مبارکه، طاهره، زکیه، راضیه، مرضیه، محدثه، زهرا.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 6:20 عصر روز جمعه 91 اردیبهشت 22
بوی انتظار در دهان شب می پیچد...
نمی آیی؟
به حال و روز ما نگاه نمی کنی؟
این طعنه زدن ها
این کی،کی گفتن ها
همه حکایت از خواهش های لبریز برای آمدن یک منجی دارد.
ما، عطش یک دم مسیحایی داریم تا بر این بی حوصله گی های مدام و این اخم
و تخم های کسل کننده مرهم بگزارد.
صبر کنیم؟
باشد
حالا که سهم ما انتظار است باز هم صبر می کنیم تا نفسهای خداییت یک روز
دلهای به زنگار نشسته و فرسنگها دور از همه این دهکده کوچک جهانی را صیقل
دهد.
آسمان همهجا یکرنگ نیست !
آسمانی که خورشیدش تو باشی، آبیتر است، حتی اگر گاهی غبار غفلت، سر و
رویش را بگیرد.
ما میبالیم زیر آسمانی ایستادهایم که ستارههایش امان اهل زمیناند.
آری حضرت خورشید، نامت که بیاید، دلمان هری میریزد، بس که دوستت داریم.
به جمعهها که میرسیم، آسمان ما رنگ انتظار میگیرد.
غروبهایش که دیگر هیچ...
آسمان همهجا یکرنگ نیست، آسمان ما آبیتر است.
کسی از حس اشتیاق چشم های ما خبر ندارد حتی آسمان،
آسمان خودش دل پری دارد
این روزها، من از لابلای سرفه هایش صدای یک عمر انتظار را می شنیدم.
صدای سرفه ما اگر نمی آید، نه که نفسمان تنگ نشده نه،
ما به آمدنت دلبسته ایم و با این امید روزهایمان را نفس می کشیم
و سکوت همیشه علامت رضانیست این را آسمان مدینه هم می گوید
چهل چله گذشت و منِ چله نشین،
باز چشم انتظار چله ای دیگر. چهل قنوت با
اشک و ندبه، که بیایی.
بیایی و چشمان سرگردانم را آرامش همیشه باشی.
آقاجان! این روزها آسمان هم به دیدنت بیتابی می کند.
خورشید هر روز به
امیدی در دل آسمان، سبز می شود و تمام آسمان را می پیماید و در پایان
روی زرد و شرمگینش را در دلگیرترین افق ها،
در نقاب می کشد و غروب میآید.
آسمان در قنوت خویش ستاره ها را و ماه را می آفریند.
چه شود که در همین نزدیکی، حرفی از جنس دعا، کسی از جنس شفا،
بر دل یخ زده ما مهمان شود و روزی از روز خدا،
مژده وصلش دهند هم به زمین هم به سماء.
کاش غمکده، ویرانه و شمع دل، گرد جمالش، پروانه شود.
آید از ره گل نرگس،
گل طاها که جهان منتظر روز ظهورش باشد و زمین،
منتظر ناز قدمش وسماء، محو جمال پر نورش.
خواهد آمد مه تابان، کز جمالش، شرم کند ماه
آسمان. بارالها! در ظهورش نظری کن که همه تشنه بوی گل یاسیم، پر از حس
نیازیم و به بلندای عدالت، محتاج.
به تبسم به کسی محتاجیم تا با آمدنش
دلها از نور وجودش روشنی و به یمن دل سر سبزش، شادی گیرند.
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیکَ الْفَرَج
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 9:34 صبح روز جمعه 91 اردیبهشت 22
از رسـول خـدا (صـلى الله عـلیـه و آله و سـلم ) نـقـل شـده اسـت کـه فـرمـود: هـر مـسـلمـان هـر روز بـایـد صـدقـه اى بـدهـد إِنَّ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ فِی کُلِّ یَوْمٍ صَدَقَةً .
وقتى پیامبر چنین فرمود، برخى از اصحاب ، با شگفتى پرسیدند:
- یا رسول الله ! چه کسى طاقت و توان این کار را دارد؟
حضرت براى رفع ابهام و توضیح بیشتر، و براى اینکه صدقه را تنها در انفاق مالى خلاصه نکنند، فرمود:
برطرف کردن عوامل اذیت از راه مردم ، صدقه است ،
راهنمایى کردن جاهل به راه ، صدقه است ،
عیادت کردن بیمار، صدقه است ،
امر به معروف کردن ، صدقه است ،
نهى از منکر صدقه است .
و... پاسخ سلام دادن نیز صدقه است !...
شگفتا که چه وسعتى دارد نیکى و احسان ! و چه آسان است ذخیره سازى عملى صالح براى آن روز نیاز و احتیاج !
کلام رسول *ص*چنین بود:
«إِمَاطَتُکَ الْأَذَى عَنِ الطَّرِیقِ صَدَقَةٌ وَ إِرْشَادُکَ الطَّرِیقَ صَدَقَةٌ وَ عِیَادَةُ الْمَرِیضِ صَدَقَةٌ وَ اتِّبَاعُ الْجِنَازَةِ صَدَقَةٌ وَ أَمْرُکَ بِالْمَعْرُوفِ صَدَقَةٌ وَ نَهْیُکَ عَنِ الْمُنْکَرِ صَدَقَةٌ وَ رَدُّکَ السَّلَامَ صَدَقَه» .
منبع: بحارالانوار، ج 72، ص 50.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 4:36 عصر روز پنج شنبه 91 اردیبهشت 21
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:33 صبح روز پنج شنبه 91 اردیبهشت 21
خدایــــــــــــــــــــا
ما را ببخش به خاطر تمام درهایی که زدیم و هیچکدام خانه تو نبود....
خدایــــــــــــــــــــا
از ما بگیر آنچه را که تو را از ما می گیرد.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 7:41 عصر روز چهارشنبه 91 اردیبهشت 20
ام ابیها : یعنی مادر و دلسوز پدرش. کنیه ای است که پدر بزرگوارش حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حضرت فاطمه سلام الله علیها را بدان خواند. پیامبر صلی الله علیه و آله در خردسالی مادر را از دست داد و سراسر عمر عزیزش را به سختی گذراند و تا قبل از ازدواج با حضرت خدیجه علیها سلام و حتی پس از آن، پیوسته مورد آزار مشرکان بود، یا در جنگ ها به این سو و آن سو می رفت و دشواری تحمل می کرد. پس از تولد دخترعزیزش فاطمه، با اینکه وی کودکی بیش نبود همواره چون پروانه به گرد شمع، از پدر جدا نمی شد و در رفع اندوه او آنچه می توانست می کوشید و از پدر دلجویی می کرد.
پیامبر*ص* دست فاطمه*س* را می بوسید. هر گاه به سفر می رفت آخرین کسی که با او خدا حافظی می کرد ، حضرت فاطمه*س* بود و در بازگشت از سفر نخست از او دیدار می کردواو را در آغوش می گرفت .اگر آن بزرگوار در جنگی آسیب می دید فاطمه سلام الله علیها بود که بر زخم و رنج پدر ، مرهم می نهاد و بر آرامش و سلامت جانش اصرار داشت. چون رسول خدا*ص* دلسوزی وی را می دید اشک می ریخت و می فرمود: او مادر پدرش است.
منبع: العوالم، ج 6، ص 37?
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 7:21 عصر روز چهارشنبه 91 اردیبهشت 20