سردار مقدم برایمان یک داستان تعریف کرد؛ گفت در یکی از عملیات ها که برعلیه منافقین بود قرار شد منطقه ای را با موشک هدف قرار بدهیم. می گفت، من موشک ها را آماده کرده بودم، سوخت زده با سیستم برنامه ریزی شده ؛ موشک ها هم از آن موشک های مدرن نقطه زنی بود.
ایشان از عمق عراق تماس گرفت که مقدم آماده ای؟ گفتم: بله. گفت: موشک ها چقدر می ارزد؟ گفتم مگر می خواهی بخری؟! گفت بگو چقدر می ارزد. گفتم مثلا شش هزار دلار. گفت: “مقدم نزن این ها اینقدر نمی ارزند.”
آقای مقدم می گفت خیلی بعید است شما فرمانده ای وسط عملیات گیر بیاوری که اینقدر با حساب و مدبرانه عمل کند. هرکسی دوست دارد اگر کارش تمام است تیر خلاص را بزند و بیاید با این موفقیت عکس بگیرد، ولی سردار کاظمی در کوران عملیات بیت المال و رضای خدا را در نظر داشت.
می دانید چرا؟ چون مولایش امیر المومنین(ع) بود که وقتی می خواست کار دشمن را تمام کند، کمی صبر کرد نکند هوای نفس، حتی کمی غالب باشد و بعد برای رضای خدا قربتاٌ الی الله دشمن را نابود کرد.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 5:37 عصر روز پنج شنبه 91 اردیبهشت 28
هنگامی که حضرت موسی به همراه حضرت خضر رسیدند به جایی که حضرت می بایست آخرین ماموریت خودشون رو انجام بدند یعنی مرمت دیوار.هنگامی سنگ رو از زیر در آوردند این جملات روی اون نقش بسته بود:
عجیب است کسی که تقدیر الهی را باور دارد اما زانوی غم در بغل گرفته است.
عجیب است کسى که به مرگ یقین دارد، امّا باز به شادى و خوشحالی مشغول است.
عجیب است کسى که به روز قیامت اعتقاد دارد، امّا باز به ظلم و ستم گریش ادامه می دهد.
عجیب است کسى که عدم ثبات و دگرگونى دنیا را نظاره گر است، امّا باز به دنیا اعتماد می ورزد.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 1:58 عصر روز پنج شنبه 91 اردیبهشت 28
الــــــهی!
پیشـــــــانی بر خــــــــــــاکـ نهادن آســان است
دل از خــــــــــــاکـ برداشتن دشــــوار
پی نوشت:هفته بعد ماه رجـب ماه نیایشت شروع می شود. چقدر دلم برای اعتکاف و خلوت کردن های باتـو تنگ است
نمیدانی چه حس زیبایی دارد از همه بریدن و دل به توبستن؛ سه روز اعتکاف را فقط باتوام
نمیخواهم این طور باشد اما این بیرون،مشغله های بیخود ،آدم ها، دنــــــیا؛ یاد تو را کمرنگ می کنند.
کاش می شد تمام عمر را در اعتکاف و خلوت با تـــو بود.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 7:56 عصر روز چهارشنبه 91 اردیبهشت 27
یک بار رفته بودیم شمال. تابستان بود گویا. پدر می خواست اخبار را گوش کند، چون همیشه پیگیر اخبار بود. به من گفت برو بیرون آنتن را ببر بالا. توقف کردیم، یک آقائی از دور گفت اینجا نه ایست. من هم آمدم سوار شدم. گفتم بابا یکی هست می گوید بروید. بابا گفت کاری نمی خواهی انجام بدهی، یک دقیقه آنتن را درست کن. آن مرد آمد دم پنجره ماشین. پدر گفت می خواهد آنتن را درست کند الان می رویم. تا آمدیم راه بیافتیم گفت؛ بهت می خورد سپاهی باشی. بابا گفت چطور مگه؟ خلاصه سر صحبت باز شد و معلوم شد رزمنده بوده.
گفت من مشکلی دارم، اگر در سپاه هستی مشکل ما را حل کن. پدر مشکل را پرسید. سوارش کردیم که هم تا یک مسیری برسانیمش و هم مشکل خود را مطرح کند. در مسیر بابا از او در مورد مسائل مختلف سوال کرد و ازجمله درباره فرمانده لشگر امام حسین(ع) (که البته خود پدرم در آن زمان فرمانده لشگر امام حسین بود) این بنده خدا شروع کرد فحش و دری وری را به احمد کاظمی گفتن؛ که آره آمده شده فرمانده لشگر 14 امام حسین و آدم مغروری است و می گفت تا انسان های متواضع و خوبی مثل شماها هستند چرا امسال احمد کاظمی باید فرمانده باشد؟ اول از بابا پرسید شما کجای سپاهی؟ بابا گفت من یک رزمنده بودم.
خیلی بد گفت. حالا من و سعید برادرم حرصمان گرفته بود، واقعا می خواستیم آن نفر را خفه کنیم بابا از آینه علامت می داد چیزی نگویید. بعد بابا از مشکل او پرسید. وقتی دم خانه اش رسیدیم دیدم اوضاع خانه اش خراب است، وام می خواست برای تکمیل خانه. خانه اش در مرحله سفت کاری بود. آن مرد برگشت به پدر ما گفت: ای کاش همه مثل تو بودن و ای کاش تو می شدی فرمانده لشگر و از اینجور حرف ها. بابا گفت این تلفن را بگیر با فلانی هماهنگ کن و بیا قرارگاه حمزه تا مشکل را حل کنیم. عمدا هم نگفت لشگر 14 تا شک نکند، چون آن زمان فرمانده لشگر 14 هم بود.
بنده خدا رفت آنجا. تا به حاج آقا گفته بودند فلانی آمده ایشان می فهمند چه کسی است. می گوید بیاوردیش داخل. از اینجا به بعد را حاج آقا خودش تعریف می کند. می گوید: بنده خدا آمد داخل اصلا داشت می مرد. اسم و اتیکت من را دید داشت سکته می کرد و شروع کرد به عذرخواهی. بعد هم بابا کارش را حل کرد و رفت دوست دارم الان آن آقا را پیدا کنم.
این خاطره از این جهت برایم جالب است که پدرم چقدر خالصانه کار می کرد که حتی خیلی از بچه های سپاه هم او را نمی شناختند و چقدر گمنام بود همیشه می گفت اگر کار برای رضای خدا باشد لزومی ندارد غیراز خدا از آن باخبر باشد.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 6:26 عصر روز چهارشنبه 91 اردیبهشت 27
آیا می دانستید که سالهاست آب روانی در زیر حرم مطهر حضرت قمر بنی هاشم (س) جاریست؟
همان آبی که بر فرزندان پیامبر در ظهر عاشورا 14 قرن پیش بستند، امروز در حرم قمر بنی هاشم، به طرز معجره آسایی نابینا را بینا می کند، بیمار سرطانی را شفا می دهد و از 50 سال قبل تاکنون این آب در یک سطح ثابت مانده و هر چه از آن استفاده می شود نه کم و نه زیاد میشود.
شیخ عباس 74 ساله، که 36 سال خادم حرم حضرت عباس علیه السلام است، در مورد جریان آب دور قبر علمدار کربلا گفت: قبلا دو چشمه در سرداب مطهر وجود داشت که از 400 سال قبل که آب لولهکشی نبود این آب مرتب میجوشیده و از یک طرف وارد و از طرف دیگر خارج میشد که مزه و طعم آن آب از بهترین آب معدنی امروز هم بهتر بود و آن سرداب پله داشت. مردم میآمدند و از آن آب به عنوان تبرک استفاده میکردند و آب در تابستان خنک و در زمستان گرم بود ... از 50 سال قبل تاکنون این آب در یک سطح ثابت مانده و هر چه از آن استفاده می شود نه کم و نه زیاد میشود.
وی ادامه داد: شما به خوبی میدانید اگر آب به مدت 10 روز در یک جا بماند گندیده میشود، اما این آب با وجود اینکه درب ورودی آن بسته شده مانند گلاب میماند و در اطراف قبر مطهر حضرت قمربنی هاشم حلقه زده و همچنان بسیار تازه و معطر مانده است.
شیخ عباس ادامه داد: این آب به ارتفاع یک متر بالاتر از قبر قرار دارد، اما هرگز وارد مرقد مطهر نشده و من اینها را به چشم خود دیدهام و بارها شاهد بودهام چقدر افراد کور وارد حرم شده و چند قطره از این آب در چشمان آنها ریخته شده و بینا شدهاند و یا افرادی دارای امراض پوستی و سرطانی با استفاده از این آب شفا پیدا کردهاند.
وی ادامه داد: مگر آب دریای رحمت آقا تمام میشود. هم اکنون در بخش درب صاحبالزمان مرقد مطهر ابوالفضل پنجره کوچکی قرار دارد که وصل به سرداب حرم است و اگر نگاه کنید از آن مرتب بوی گلاب میآید و این همان آبی است که متأسفانه خادمان کنونی در ورودی آن را و راه رسیدگی به سرداب را به روی زوار بستهاند.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 2:5 عصر روز چهارشنبه 91 اردیبهشت 27
امام شدیدا عاطفى هستند.مثلا وقتى نجف بودند و گاهى خواهرهایم می آمدند آنجا، و بعد می خواستند بروند طورى بود که من هیچ وقت موقع خداحافظى قدرت ایستادن توى حیاط و دیدن خداحافظى آنها را با امام نداشتم، می گذاشتم و می رفتم.مرحوم برادرم هم همین را می گفتند که من آن لحظه خدا حافظى را نمی توانم ببینم.چون امام تا آن حد با فرزندان خود عاطفى برخورد می کنند که انسان تحمل دیدن آن را ندارد.اما یک ذره شما فکر کنید این مسایل روى تصمیم گیریهایشان و یا در آن کارهایى که می خواهند بکنند اثر دارد، ندارد.
حجة الاسلام و المسلمین سید احمد خمینى - پیام انقلاب - ش 60
یک خانمى در تبریز به من گفت که پسر من در دست عراقیها اسیر بوده و اخیرا شنیده ام که پسر اسیرم را شهید کردند آمدم به شما بگویم به امام بگویید از بابت بچه هاى ما ناراحت نباشد ما سلامتى امام را می خواهیم.من خدمت امام این را گفتم دیدم آن چنان قیافه امام متغیر شد و اشک به چشم امام آمد که دیدن قیافه امام انسان را متاثر می کرد.
عیسی جعفری
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:2 عصر روز چهارشنبه 91 اردیبهشت 27
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 8:31 عصر روز سه شنبه 91 اردیبهشت 26
در سالهای دفاع مقدس چای مرهم خستگی جسمی رزمندگان اسلام بود. در میان لشکرها رزمندگان لشکر عاشورا انس و الفت بیشتری با چای داشتند . روزی در محضر آقا مهدی باکری و شهید حاج ابراهیم همت بودیم که در آن صحبت از کنترل مناطق عملیاتی بود.
حاج همت به آقا مهدی گفت : نگهبانان لشکر شما برای نیروهای سایر لشکرها سخت می گیرند و اجازه نمی دهند راحت عبور و مرور کنند مگر ترکی بلد باشند. آقای مهدی در پاسخ گفت : شما یقین دارید که آنها نگهبانان لشکر ما هستند حاج همت گفت : من نه تنها نگهبانان لشکر شما را می شناسم حتی حد خط لشکر عاشورا را هم می شناسم . آقا مهدی با تعجب پرسید چطور چگونه می شناسید؟
حاج همت گفت : شناختن حد و حدود لشکر شما کاری ندارد اصلاً مشکلی نیست هر خطی که از آن دود به هوا بلند شده باشد آن خطر لشکر عاشوراست چون همیشه کتری های چای لشکر شما روی آتش می جوشد. همگی خندیدیم .
اسفندیار مبتکر سرابی
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 6:8 عصر روز سه شنبه 91 اردیبهشت 26
الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (3/بقره)
1-از نظر قرآن، نماز یک معلم اخلاق است، آن هم اخلاق عملی نه علمی؛ انسان را قدم به قدم رشد می دهد که به این سیر «ایصال الی المطلوب» می گویند نه «ارائه طریق» که کار «اخلاق علمی» است. علاوه بر آن انسان را هم از بی راهه ها و کج راهه ها؛ یعنی شیاطین جنی و انسی (رفیق بد) محافظت می کند. نماز از عنایات خاصه خداست که از هدایت «عناییه» است نه هدایت تشریعی یا تکوینی!
و اگر برای انسان هیچ فضیلتی سراغ نداشیم جز همین عاقبت به خیر کردنِ انسان، بس بود. مواظبت از نماز؛
به جماعت اقامه کردن، اول وقت بودن و...؛ یعنی مواظبت کامل از نماز باعث می شود که نماز هم از انسان محافظت کند.
عاقبت به خیری هم به سه معنا هست:
1- جلوگیری از ذلت بعد از عزت
2- جلوگیری از انحراف بعد از بودنِ در صراط مستقیم؛ یعنی مضلات. به خاطر سبک شمردن نماز
3- لحظه مرگ با ایمان بودن و به فوز رسیدن
کسانی که معلم خصوصی اخلاق پیدا می کنند که چقدر اهمیت دارد، ولی همان استاد به اندازه نماز کارایی ندارد!
2- نتیجه دومی که برای این معلم خصوصی اخلاق عملی مترتب است: داشتن زندگی با نشاط، امنیت دل و آرامش روانی است؛
أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (/28رعد). ذکرالله مصادیقی دارد که مهمترین آنها نماز است، و ثمره آن امنیت و آرامش روانی است؛
إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (277/ بقره)؛ از گذشته و آینده اضطراب و دلهره ندارد.
«امنیت» نعمت بسیار بالایی است، که دو گونه است:
1- امنیت ظاهری: نعمتان مجهولتان، الصحه و الامان
2- امنیت دل: الا بذکر الله تطمئن القلوب
در سیره اساتید اخلاق هم، امنیت دل خیلی اهمیت دارد و این که آنها بتوانند دل شاگردان خود را به وادی امنیت برسانند در راه خدا؛ از اضطراب ها، از تخیل ها، وسوسه ها و...
3- نتیجه سوم این استاد اخلاق، اعطاء سعه صدر به انسان است؛ در جذر و مد روزگار خود را نمی بازد؛
نمازهای زینب مظلومه در مقابل ابن زیاد او را به جایی می رساند که می گوید: ثکلتک امک، مارایت الا جمیلا ! و این قوت قلب و سعه صدر نتیجه ترک نکردن نماز شب شام عاشورا، کوفه، خرابه شام و... است.
و دیگر خطبه زینب در مجلس ابن زیاد و یزید می شود؛ یعنی توان استفاده از فرصتها؛ إِنَّ الْانسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا(19) إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا(20) وَ إِذَا مَسَّهُ الخَْیرُْ مَنُوعًا(21)إِلَّا الْمُصَلِّینَ(22/معارج)
تقید به نماز اول وقت ، نماز شب و...؛ موقع نماز همه چیز را فدای نماز کردن، مومن را مثل کوه استوار می کند؛ المومن کالجبل الراسخ لاتحرکه العواصف؛ عواصف یعنی دنیا، شیطان برون و درون!( امام مقابل خبرنگاران سراسر دنیا در فرانسه...)
4- نتیجه چهارم این استاد اخلاق، جلوگیری از گناه و بردن به سمت عصمت؛ َ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَر ( العنکبوت : 45) وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَر عطف بیان جمله قبلی است که می فرماید إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ؛ که کار آن رساندن انسان به سر حد عصمت است! البته عصمت مراتبی دارد، که درجه نهایی و مطلق آن مختص به چهارده نور مقدس است. این اقامه کننده نماز به طور خودناآگاه از گناه و خطا مصون می شود.
افضل اعمال در روایات نماز است؛ بگویید افضل معلم های خصوصی است به خصوص نماز در دل شب!!
از وبلاگ موعود هادی
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:55 صبح روز سه شنبه 91 اردیبهشت 26
بابا خیلی روی زیارت عاشورا تأکید داشت.همیشه به من و سعید می گفت:قبل از خوابیدن و بیرون رفتن از خانه،هر قدر که می توانیم قرآن بخوانیم.
می گفت تأثیرش را در زندگی تان می بینید.قرآن خواندن و زیارت عاشورای خودش که ترک نمی شد.هر روز صبح در راه محل کارش زیارت عاشورا می خواند.صبح های جمعه هم چهار تایی دور هم می نشستیم در همین اتاق و سوره جمعه می خواندیم.
منبع : کتاب احمد ، بنی لوحی سید علی ، ص 139روایت محمد مهدی کاظمی
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:16 صبح روز دوشنبه 91 اردیبهشت 25