روزی هزار بار دلت راشکسته ام بیخود به انتظار وصالت نشسته ام
هربار این تویی که رسیدی و در زدی هربار این منم که در خانه بسته ام
هر جمعه قول میدهم آدم شوم ولی هم عهد خویش و هم دل جانان شکسته ام
منبع : وبلاگ جملات زیبا
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:44 صبح روز جمعه 91 اردیبهشت 8
روزهای فروردین تند تند می گذرد
پشت دیوار دلمان ، همهمه ی عجیبی است
کسی صدا می زند : یافاطمه
اهالی انتظار ، نگاهشان آبستن اشک است . . .
و از ابر چشم هایشان مدام واژه های التماس چکه می کند
امام لحظه هایمان که بودنت کهنگی روزگار ما را تازه می کند و تاریکی ثانیه هایمان را روشن،
گهگاهی به ما دور ماندگان از مدینه سری بزن
اللهم عجل لولیک الفرج
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:59 عصر روز شنبه 91 فروردین 19
مولایم تو غریبی و دین از تو غریب تر. و چه سخت است تحمل این همه غربت برای کسی که تصمیم گرفته منتظر تو باشد.
چه سخت است تحمل دنیایی که بی دینی را می پسندد و دیندار را محکوم به غربت می کند. آری مؤمن در دنیا غریب است. و در این روزها مؤمنان همان عده قلیلی را مانند که همراه موسی داخل کشتی نجات شدند. با این تفاوت که این روزها طوفان و موجهای مهیب و مهلک دنیا به سوی همین عده قلیل می شتابد.
ای دنیا! چه بگویم از تو که به اهلت هم وفا نمی کنی. اما چقدر کمند آنهایی که از تشنگی می میرند ولی سراب تو را نمی پسندند.
حق داری اگر اینگونه با ابهت و قدرت با مؤمنانی که به دنبال آخرتند می جنگی، چون خود ما انسانها به تو بها داده ایم. مخصوصا این روزها ارزش و بهایت بالا گرفته.
حق داری اگر با عده ای قلیل بجنگی که اکثریت یار توأند. حتی خیلی از آنهایی که لاف آخرت را می زنند با تو پیمان اخوت بسته اند. خیلی هایشان عهد بسته اند که هر جا حرف از سود و زیان تو شد، حتی به بهای فروختن آخرت، حتی به بهای نادیده گرفتن بهشت و آتش جهنم، از تو جانبداری کنند.
اما ای دنیا، از این همه توجه به خود مغرور نشو، که محبوبیتت چندان پایدار نیست. دیری نمی پاید که تو و اهلت نابود می شوید و آن قلیل مردمانی که تو بنای ناسازگاری را با آنها گذاشتی وارثان زمین می شوند. آنگاه دیگر حسرت سودی ندارد.
«دینداری در آخرالزمان مانند گرفتن پاره های آتش در دست است» حضرت محمد*ص*
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 4:13 عصر روز جمعه 90 بهمن 28
دلم گرفته، بد جوری گرفته، از بدعهدی، از عهد شکنی ما انسانها . به کوچک ترین قول خود عمل نمی کنیم; حال به پیامبر زمانمان باشد یا اماممان و یا حتی خدایمان . هنوز گلهای کف نیل را از پایمان نکنده ایم که سراغ شکل خدا را می گیریم! غیبت سی روزه موسی *ع* که چهل روز می شود سراغ گوساله سامری می رویم! و هنوز صدای «من کنت مولاه فهذا علی مولاه » محمد *ص* از غدیر به گوش می رسد که ... و اینجاست که فاجعه بشریت رخ می دهد ..
.
دلم گرفته، از بد قولی و از بدعهدی; عهدی که بستیم و وفا نکردیم و هنوز هم نمی کنیم . دنیا پر شده از ظلم، پر شده از فساد، پر شده از فجور و کسی نیست که نجاتمان بدهد . اما هنوز بشریت یک منجی دارد . یک مصلح، یک غایب . کسی که آمدنش خیلی بیشتر از ده روز موسی *ع* طول کشیده است . و ما هم سراغ گوساله سامری زمانمان رفته ایم .
چرا؟ واقعا چرا فراموشش کرده ایم؟
هر صبح که بیدار می شویم; دنبال کسی می گردیم که چاره ساز مشکلاتمان باشد و هر شب که ناامید و خسته چشم بر هم می گذاریم دلمان نوید آمدن او را می دهد و هر زمان که نامش را می شنویم وجودمان پر می شود از انتظار . انتظاری پر از امید . اما چه زود فراموشش می کنیم و چه زود از یاد می بریمش!
دلم گرفته، بد جوری گرفته; هوای آن غایب از نظرها را کرده; او که هست و نمی بینمش او که وجودم را تسخیر کرده و پیدایش نمی کنم . او که قلبم اگر تپش دارد; به خاطر وجود اوست . چشمهایم برای دیدن ماه وجود او به این سو و آن سو می چرخد و گوشهایم به امید شنیدن صدای دلنوازش هنوز هم می شنود . دست و پایم به امید اجرای فرمان او توان حرکت دارند و زبانم برای لبیک گفتن به او . ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 1:6 صبح روز جمعه 90 بهمن 14