آیین چهارشنبه سوری که یادگار ایران باستان و ایران قبل از اسلام است متأثر از دین زرتشت است که آتش را مقدس می داند. در این آیین با پریدن از روی آتش و گفتن «زردی من از تو، سرخی تو از من» از آتش به عنوان یک امر مقدس مدد خواسته می شود . این امر از نظر اسلام شرک تلقی می شود زیرا یک مسلمان علاوه بر توحید ذاتی، قائل به توحید افعالی نیز هست.
توحید افعالی یعنی اینکه هیچ کاری در عالم صورت نمی گیرد و هیچ حادثه ای رخ نمی دهد مگر آنکه سلسله علل آن به خداوند منتهی می شود. به تعبیر حکما هیچ مؤثری در عالم غیر از خدا نیست و به عبارت دیگر هیچ چیزی غیر از خدا در عالم مؤثر نیست. بنابراین مدد خواستن از آتش برای سلامتی نوعی شرک است.
برخی می گویند این یک سنت ملی است و سنن ملی را باید محترم شمرد. پاسخ این است که آن دسته از سنن ملی را باید محترم شمرد که مبنای عقلی داشته باشند نه همه آنها را. مثلاً آیین نوروز در ایران یک مبنای عقلی دارد و آن این است که نیاکان ما بهترین روزهای سال را که طبیعت در نقطه تعادل قرار دارد برای سیاحت و تفریح و دید و بازدید و صله رحم انتخاب کرده اند و این نوعی توجه به خالق هستی است و اگر به دور از لهو و لعب برگزار شود مورد تأیید اسلام است. ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 6:44 عصر روز سه شنبه 90 اسفند 23
ولادت باسعادت پدر بزرگوار امام زمان*عج*را به محضر ایشان و رهبر معظم انقلاب وتمامی عاشقان اهلبیت*ع* تبریک عرض می نمایم.
در روز دهم و بنا به اتفاق اکثر سیره نویسان اسلامی هشتم سال 232 ولادت امام حسن عسکرى عـلیـه السـلام واقـع شـده نـام والده آن جـنـاب را حـدیـث و بـعـضـی سـلیـل گـفـتـه اند و آن معظمه در نهایت عفت و صلاح و ورع و تقوى و از عارفات صـالحات و مفزع شیعه بوده است . علامه مجلسى رحمه الله در زاد المعاد فرموده و شـیـخ مـفـیـد نـیـز گـفـتـه اسـت کـه : در روز دهـم مـاه ربـیـع الثـانـى سـال 232 از هجرت نبوى حضرت امام حسن عسکرى عـلیـه السـلام متولد شـده اسـت و ایـن روز، روز شـریف و بسیار مبارکى است و مستحب است به شکرانه این نعمت عظمى روزه بدارند.
بالجمله ، علماء گفته اند که این روزى است شریف و عظیم البرکة و مستحب است روزه آن و ((علامه مجلسى)) گفته که زیارت آنحضرت و سایر اعمال خیر در این روز بابرکت ، مناسب است .
حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (ره) در کتاب المراقبات می فرمایند:
مراقبت از روزهای ولادت ائمه علیه السلام ، شبیه به مراقبت روز ولادت رسول اکرم صل الله علیه و آله است. ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 9:11 عصر روز چهارشنبه 90 اسفند 10
در چهلم شهدای قیام خونین طلاب قم، شهر تبریز به طور ناگهانی و غیرمنتظره ضربه ای بر سلطنت پنجاه ساله پهلوی وارد ساخت و سرمشقی شد برای مردم شهرهای دیگر ایران. کنسول امریکا در تبریز پس از قیام تبریز نتیجه گیری کرد که این قیام: «دروازه ها را برای نبردهای مذهبی و اجتماعی که به سادگی آرام نخواهد شد، (تکرار می شود)، نخواهد شد، باز کرد.» این مقاله نگاهی دارد به قیام تاریخی 29 بهمن 1356 مردم تبریز در چهلم قیام نوزده دی قم.
مردم متشکل از همه اقشار از آغاز صبح در تاب و تب برگزاری مراسم چهلمین روز شهدای قم خونین بودند.
حتی برخی از مردم از ساعاتی قبل از آغاز ساعت ختم در مقابل مسجد میرزایوسف آقا اجتماع کرده بودند. از همان ساعات اولیه صبح شنبه دانشجویان ، دانشگاه را به کلی تعطیل کرده بودند و به طور انفرادی روانه مسجد گردیده بودند. در این روز تمام مغازه ها، بازار، حتی نانوایی ها و بعضی از حمام ها هم تعطیل بودند. هر چه به ساعت زمان آغاز ختم نزدیکتر می شد بر جمعیت متراکم عزاداران افزوده می شد. به طوری که شمار مردم به بیش از 20 هزار نفر می رسید. ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 1:56 عصر روز شنبه 90 بهمن 29
: خوش طبعی و مزاح با مردم
در حدیثی ازپیامبر(صلی الله علیه وآله) است که می فرمایند: «انّی لامزح و لا اقولُ الّا حقّاً»;
من مزاح و خوش طبعی می کنم، ولی جز حق نمی گویم.
روایت شده است که در یکی از اوقات، پیامبر(صلی الله علیه وآله)خطاب به پیرزن کهن سالی فرمودند: پیر زنان به بهشت نمی روند!
پیرزن گفت: چرا آنان به بهشت نمی روند؟
رسول خدا(صلی الله علیه وآله)فرمودند: مگر این آیه را تلاوت نکرده ای که می فرماید: (إِنَّا أَنشَأْنَاهُنَّ إِنشَاء فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْکَاراً)(واقعه: 35 و 36); ما پیرزنان را آنچنان که خود می دانیم، در روز قیامت زنده می کنیم و آنها را به شکل دوشیزگان در می آوریم.
یکی از اصحاب امام صادق(علیه السلام)نقل می کند که روزی حضرت به من فرمودند: مزاح و شوخی کردن شما با یکدیگر چگونه است؟ من در جواب عرض کردم: کم است. فرمودند: چرا با یکدیگر مزاح نمی کنید؟ مزاح کردن از حُسن خلق است و به واسطه آن، برادر مسلمانت را خوش حال می سازی. سپس امام صادق(علیه السلام) فرمودند: سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)این گونه بود که مزاح می کردند و با این کارشان می خواستند دیگران را خوش حال کنند.
روایت شده است: هنگامی که قریش آزار پیامبر(صلی الله علیه وآله) را به آخرین حد رساندند و هنگامی که آن حضرت به «ثقیف» پناهنده شدند و آن مردم نیز عده ای از سبک سران و اوباش خود را علیه ایشان شوراندند، جبرئیل بر ایشان نازل شد و گفت: ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 9:3 صبح روز پنج شنبه 90 بهمن 20
رسانده زهر جفا تا به چرخ آه مرا / گرفته است زکف معتمد رفاه مرا
به زندگانی من نیز زهر خاتمه داد / به دست و پیکر لرزان ببین گواه مرا
رسیده بر لب بام آفتاب زندگیم / بخوان غلام من از پشت پرده ماه مرا
بیا امید دلم مهدیم دگر مگذار / تو بیش از این به رهت منتظر نگاه مرا
بیا و آب بنوشان تو بر پدر دم مرگ / که نیست تاب و توان جسم همچو کاه مرا
تو در برم بنشین تا مگر که بنشانی / ز اشک دم به دم خود شرار آه مرا
به غربت تو و مظلومی تو می سوزم / چو گیرد آتش بیداد جایگاه مرا
***سید رضا مؤید***
بابا همه غصه من غربت و تنهایی توست
این چنین گریه مکن در برمن ای پسر
آجرک الله مولانا یا بقیةالله
پیامک شهادت امام عسکری:
امروز عسکری*ع* به جهان دیده بسته است / قلب جهان و قطب زمان دلشکسته است
آن حجت خدای، ز بیداد معتمد / پیوند زندگانی اش از هم گسسته است
شهادت یازدهمین امام شیعیان و نشستن گرد یتیمی بر چهره ی مولایمان صاحب الزمان، تسلیت باد…
ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:38 صبح روز چهارشنبه 90 بهمن 12
من با لباس مشکی تان خو گرفته ام
از طینت پلید خودم رو گرفته ام
با قایق شکسته اشک دو دیده ام
بر ساحل عزای تو پهلو گرفته ام
بهر غبار روبی فرش عزایتان
در این دو ماه از مژه جارو گرفته ام
ازیمن روضه های پرازعطر سیب تان
شکر خدا حسین کمی بو گرفته ام
هر ساله مزد نوکریم آخر صفر
از دست سبز ضامن اهو گرفته ام
***
خداحافظ پیرهن سیاه ارباب
خداحافظ ای خیمه گاه ارباب
خداحافظ ای کاروان خسته
خداحافظ ای دست های بسته
خداحافظ شور و نوای ارباب
خداحافظ باغ و بهار زینب
خداحافظ دار و ندار زینب
محرم و صفر هم گذشت با تمام دلبستگی ای که به آن پیدا کرده بودیم.
دلم برایت برایت تنگ می شود برای تو که با آمدنت سخن عشق را بر زبان ها جاری کردی دل ها را به غمی زیبا سوزاندی و روح ظلم ستیزیمان را بیدار کردی.
از برکت تو خیلی چیزها بدست آوردیم هر چند قطره ای باشد از آن مقدار که باید؛
خدایا یاریمان کن آنها را تا ماه رجب و شروع یک فصل عاشقی دیگر حفظ کنیم.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 9:23 عصر روز سه شنبه 90 بهمن 4
وقتی حال زیارت خواندن نداری، زیارت عاشورا میخوانی مرثیه می شنوی،حتی مقتل می خوانی و اشکت در نمی آید، زیارت ناحیه مقدسه را بخوان تا های های گریه کنی، بخوان تا بدانی دل یوسف زهرا*روحی و ارواح العالمین بفداه*چقدر خون است:
فرازهایی از زیارت ناحیه مقدسه:
سلام بر آن گریبان هاى چـاک شده، سلام بر آن لب هاى خشکیده، سـلام بر آن جان هاى مُستأصل و ناچار ، سـلام بر آن ارواحِ (از کالبد) خارج شده ، سلام بر آن جسـدهاى عـریان و برهـنه ، سـلام بر آن بدن هاى لاغر و نحیف ، سلام بر آن خون هاى جارى ، سلام بر آن اعضاىِ قطعه قطعه شده ، سلام بر آن سرهاىِ بالا رفته (بر نیزه ها)، ....
سلام بر آن به خاک افتادگان در بیابان ها، سلام بر آن دفن شدگـانِ بدون کفن، سلام بر آن سرهاى جدا شده از بدن، سلام بر آن مظلومِ بى یاور، سلام بر آن جاى گرفته در خاکِ پاک،...
سلام برآن کسى که خونش به ظلم ریخته شد، سلام برآنکه با خونِ زخم هایش شست و شو داده شد، سلام بر آنکه از جام هاى نیزه ها جرعه نوشید، سلام بر آن مظلومى که خونش مباح گردید، سلام بر آنکه در ملأ عام سرش بریده شد، سلام بر آنکه شاهرَگش بریده شد، سلام بر آن مدافعِ بى یاور، سلام بر آن مَحاسنِ بخون خضاب شده، سلام بر آن گونه خاک آلوده، سلام بر آن بدنِ برهنه ، سلام بر آن دندانِ چوب خورده ، سلام برآن سرِ بالاى نیزه رفته، سلام بر آن بدن هاى برهنه و عریانى که در بیابان ها(ىِ کربلاء) گُرگ هاى تجاوزگر به آن دندان مى آلودند، و درندگان خونخوار بر گِردِ آن مى گشتند ، سلام برتو اى مولاى من و برفرشتـگانى که بر گِـردِ بارگاه تو پَر مى کِشند ، و اطرافِ تُربتـت اجتماع کرده اند...
سلام برتو ، سلامِ آن کسى که به حُرمتِ تو آشناست، و در ولایت و دوستىِ تو مُخلص و بى ریا است ، و به سببِ محبّت و ولاى تو به خدا تقرّب جسته، و ازدشمنانت بیزار است، سلام کسیکه قلبش از مصیبت تو جریحه دار، و اشکش به هنگام یادتو جارى است، سلام کسیکه دردناک وغمگین وشیفته وفروتن است، سلام کسیکه اگربا تو در کربلاء مى بود، باجانش(دربرابرِ) تیزىِ شمشیرها ازتو محافظت مى نمود،و نیمه جانش را به خاطر تو بدست مرگ مى سپرد، و در رکاب تو جهاد میکرد، و تو را برعلیه ستمکاران یارى داده،جان وتن ومال و فرزندش رافداى تو مى نمود، وجانش فداى جان تو، وخانواده اش سپربلاىِ اهل بیت تومى بود، اگر چه زمانه مرا به تأخیر انداخت، ومُقدَّرات الهى مراازیارىِ تو بازداشت، ونبودم تا با آنانکه با تو جنگیدند بجنگم، وباکسانیکه باتو اظهار دشمنى کردند خصومت نمایم،(درعوض)صبح وشام برتو مویِه میکنم، و به جاى اشک براى تو خون گریه میکنم ، از روى حسرت وتأسّف وافسوس برمصیبت هائى که بر تو وارد شد،تاجائى که از فرط اندوهِ مصیبت، وغم وغصّه شدّتِ حزن جان سپارم...
پس دشمنان از همه طرف به تو هجوم آوردند، و تو را به سبب زخم ها و جراحتها ناتوان نمودند، و راه خلاص و رفتن برتو بستند، تاآنکه هیچ یاورى برایت نماند، ولى توحسابگر(عمل خویش براى خدا) و صبوربودى، از زنان و فرزندانت دفاع وحمایت می نمودى، تاآنکه تو را از اسبِ سوارى ات سرنگون نمودند، پس بابدن مجروح بر زمین سقوط کردى، درحالیکه اسب ها تو را با سُم هاى خویش کوبیدند ، وسرکشان باشمشیرهاى تیزِشان برفرازت شدند، پیشانىِ تو به عرقِ مرگ مرطوب شد، و دستانِ چپ و راستت به باز و بسته شدن در حرکت بود ، پس گوشـه نظرى به جانب خِیام و حَرَمَت گرداندى، در حالیکه از زنان و فرزندانت(روگردانده)به خویش مشـغول بودى ، اسبِ سوارى ات با حال نفرت شتافت ، شیـهه کشان و گریـان، بجانبِ خیمه ها رو نمود ، پس چون بانوانِ حَرَم اسبِ تیز پاى تو را خوار و زبون بدیدند و زینِ تو را بر او واژگونه یافتند، ازپسِ پرده ها(ىِ خیمه) خارج شدند،درحالیکه گیسوان برگونه ها پراکنده نمودند...
خدایا دستمان را بگیر تا آن دل خونین را با گناهانمان خونین تر نکنیم...التماس دعا
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:17 صبح روز یکشنبه 90 دی 25
چه صفایی دارد این دعای عرفه ، راست میگفتی استاد که با این دعا می شود عاشق امام حسین ع شد فراز های ابتدایی دعا که امام از نعمت های خداوند در وجود بشر میگوید به بزرگی گوینده و کوچکی خودت، به این که چه نعمت ها که او می بیند و به این زیبایی از آن ها سخن می گوید و تو نمی بینی شان پی میبری؛ وقتی دقایقی را به زبان او با خدایت حرف میزنی هم عاشق او می شوی و هم عاشق عشقش؛ آخر مگر کسی پیدا می شود که این کلام عاشقانه مجذوبش نکند چه زیبا خدا را معرفی میکند این هم وسعت شناختش را بیان میدارد و هم مهارت در فن بیانش را، ادب این کلام تو را هم ناخودآگاه به تواضع وا میدارد. ای عاشقان خدا ،ای امامان معصوم نمیدانم اگر شما را نداشتیم چگونه میتوانستیم خدا را بشناسیم چه کسی یادمان می داد چگونه با او حرف بزنیم.
خدایا تورا به نعمت داشتن آن ها شکر
تو را به نعمت داشتن خودت شکر...
پی نوشت:
وبلاگ مذهبی نظامی تو بعدالتحریرش یه مطلبی گذاشته راجع به آرزوی حج رفتن حضرت آقا لینکشو میذارم خیلی زیباس حتما از اینجا بخونین.اینم دستخط آقا(مال همون مطلب):
وسفر حج آقا در سال 58:
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 9:44 عصر روز یکشنبه 90 آبان 15
امام باقرعلیه السلام دائم الحزن بود زیرا 4 سال داشت که واقعه کربلا را درک کرد دائما اشک میریخت ، پیشانیش از کثرت سجده پینه کرده بود ، چشمانش از کثرت اشک آب آلود بود . او مجسمه تواضع و ادب بود و معدن علم و فضیلت . محضرش مرکز علما و دانشمندان و خطبا و محدثین و شعرا بود.
حکایت :
روزی هشام برای آزار امام و به خیال خودش دست انداختن امام به ایشان پیشنهاد تیراندازی می کند . امام کمان را می گیرد ، اولین تیر درست در وسط هدف می نشیند ، دومین تیر بر پیکان تیر اول فرود می آید و آن را می شکافد ، تیر سوم بر دوم و … نهم بر هشتم می نشیند . فریاد حاضران بلند می شود و هشام شرمنده ، لب به تمجید امام می گشاید.
اى خفته همچو گنج، به ویرانه بقیع
پر مى زند کبوتر دل، در هواى تو
در را به روى امت اسلام بسته اند
آن گمرهان که بى خبرند از صفاى تو
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 5:17 عصر روز پنج شنبه 90 آبان 12
چند داستان کوتاه از زندگی امام :
امام هر روز می آمد مسجد پیغمبر . اول به پیغمبر سلام می کرد و بعد می رفت خانه ی مادرش زهرا.
کفش هایش را در می آورد و نماز می خواند . عده ای تصمیم گرفتند خاک کفش هایش را بردارند برای تبرک.
ظهر که آمد، سوار بود .
چند روز صبر کردند . دیدند هر روز سواره می آید .
فهمیدند که راضی نیست.
منصرف شدند.
از فردا دوباره پیاده آمد.
×××
معتصم مرد خواننده ای را آورده بود تا امام را مسخره کند .امام نگاهی به ریش بلندش کرد و گفت :"از خدا بترس ریش دراز ."
دیگر تارهای عود نمی لرزید ، نهیب امام بود که تار و پود را می لرزاند.
-از خدا بترس!!!
هم مضراب از دستش افتاد،هم عود.تا زنده بود آن دست برایش دست نشد.
×××
معتصم ظرف پر از انگور را داد به ام فضل(همسرامام).قرار بود او کار را یکسره کند. ام فضل از قصر بیرون آمد و به خانه رفت . ظرف را گذاشت جلوی امام.
تعارف کرد . امام نگاهی به همسرش انداخت.خوشه ای انگور برداشت وشروع به خوردن کرد.امام از درد به خودش می پیچید.انگور مسموم اثر خودش را گذاشت.
ام فضل ترسیده بود.ایستاده بود گوشه اتاق و او را نگاه میکرد.امام گفت:"سزای کارت را می بینی.به خدا قسم! به بلایی مبتلا می شوی که درمانی ندارد."از نفرین امام عصبانی شد.در را به رویش بست تا کسی نتواتد به او کمک کند.
امام با لب تشنه شهید شد.
سه روز بوی عطر کوچه های بغداد را پر کرده بود.
مردم هر روز یک دسته پرنده ی سفید را می دیدند که بالای خانه ی امام پرواز می کنند وبال های خود را باز می کنند و روی بام سایه می اندازند .
خانه ی امام که رفتند روی بام جسدش را پیدا کردند.
از غـربــت آن غریــب کــن یاد امشب
مسموم شد از زهر، جواد بن رضا
در حجره ی در بسته ی بغداد امشب
برگرفته از کتاب « وسعت آفتاب » از مجموعه کتب 14 خورشید و یک آفتاب
روزی مأمون به قصد شکار از بغداد خارج شد ، اثنای راه به جمعی از کودکان رسید که در میان راه ایستاده بودند و حضرت جواد (علیه السلام ) نیز آنجا ایستاده بود چون کودکان کوکبه مأمون را مشاهده کردند پراکنده شدند جز آن حضرت که از جای خود حرکت نفرمودند و با نهایت تمکین و وقار در جای خود ثابت ماندند.
مأمون به نزدیک ایشان رسید و از مشاهده انوار امامت و جلالت و ملاحضه آثار قداست آنحضرت متعجب شده و پرسید که ای کودک چرا مانند کودکان دیگر از سر راه دور نشدی و از جای خود حرکت ننمودی؟ حضرت فرمودند : راه تنگ نبود که بر تو گشاده گردانم،جرم و خطایی نداشتم که از تو بگریزم و گمان ندارم که تو کسی را بی جرم در معرض عقوبت درآوری!از شنیدن این سخنان تعجب مأمون زیاد گردید پس پرسید که ای کودک چه نام داری؟فرمود نامم محمد است،گفت پسر کیستی؟فرمود پسر علی بن موسی الرضا(علیه السلام ) ،از علوم چه میدانى؟فرمود: اخبار آسمانها را از من بپرس.
مأمون در این هنگام، در حالى که یک بازِ ابلق «سفید و سیاه» براى شکار در دست داشت از امام جدا شد و رفت. چون از امام دور شد، باز، به جنبش افتاد، مأمون به این سوى و آن سوى نگریست، شکارى ندید، ولى باز همچنان درصدد درآمدن از دست او بود، پس مأمون آن را رها ساخت. باز به طرف آسمان پرید تا آن که ساعتى از دیدگان پنهان شد و سپس در حالى که مارى شکار کرده بود بازگشت، مأمون آن مار را در جعبه مخصوص قرار داد، و رو به اطرافیانش گفت: امروز مرگ این کودک به دست من فرا رسیده است.
سپس بازگشت و ابن الرّضا (علیه السلام) را در میان کودکان دید، به او گفت: از اخبار آسمانها چه میدانى؟
امام فرمود: پدرم از پدرانش از پیغمبر (صلّى الله علیه و آله) و او از جبرئیل و جبرئیل از خداى جهانیان، مرا حدیث کرد که بین آسمان و فضا، دریائى است خروشان با امواج متلاطم، در آن دریا مارهایى هست که شکمشان سبز رنگ و پشتشان، خالدار است. پادشاهان با بازهاى ابلق آنها را شکار می کنند و علما را بدان می آزمایند.
مأمون گفت: «راست گفتى تو و پدرت و جدّت و خدایت راست گفتند.
منتهی الآمال
پنج نکته اخلاقی از امام جواد علیه السلام:
«تَوَسَّدِ الصَّبْرَ؛صبر را بالش خود قرار بده.» این تشبیه از آن رو است که چون آرامش و قرار جسمی انسان، با تکیه بر بالش است، مؤمن در رسیدن به آرامش روحی نیز، نیازمند به تکیه گاهی چون صبر است.
«اعْتَنِقِ الْفَقْرَ؛ [ای مؤمن!] فقر را در آغوش بگیر.»
به بیان دیگر اگر فقر و تنگدستی، تحمّل شود؛ اولاً، عزّت مندی مؤمن را به همراه دارد و ثانیاً، مانع رشد اخلاقی و تکامل سالک نمی شود.
«ارْفَضِ الشَّهَوَاتِ؛ شهوات را به دور انداز و رها کن.» یعنی محور و اساس فعالیت های مؤمن، خواسته های الهی است، نه امیال نفسانی.
«خَالِفِ الْهَوَى؛ با هوای نفس مخالفت کن.»
«اِعْلَمْ أَنَّکَ لَنْ تَخْلُوَ مِنْ عَینِ اللَّهِ فَانْظُرْ کَیفَ تَکُونُ؛ بدان که در برابر دیده خدایی و متوجه باش که چگونه ای.»
بحارالانوار، علامه محمد باقر مجلسی ج 75، ص358.
این طرف دردو غم و آه و فغان/ آن طرف هم دخترانی کف زنان
کس نباشد بین حجره یاورم/ من جوانمرگم شبیه مادرم
دانلودکتاب موبایل دانستنیهای امام جوادعلیه السلام
شهادت آن امام بزرگوار را حضور امام عصرعج ،نائب برحق ایشان
و شیعیان آن حضرت تسلیت عرض میکنم.
التماس دعا
پی نوشت:
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:40 صبح روز چهارشنبه 90 آبان 4