شب ،شب میلاد و جشن و شادی است باز اما اشک چشمم جاری است
آمدی تو عالمی مسرور شد یک جهان از پرتو ات پر نور شد
رفتی اما عمر گل کوتاه بود بر سر نیزه رخی چون ماه بود
کو دگر ابن علی مرتضی پیکری صد پاره در کرب و بلا
م.ر
پی نوشت: سلام دوستان، اعیاد شعبانیه رو حضور همگی تبریک عرض میکنم.
این چهار بیتو دو سال پیش درشب میلاد امام حسین*ع* گفته بودم .
راست می گویند که شعر را عشق و سوز دل است که جاری می کند.
خوشا بحال آنان که در تمام لحظات عمرشان برای غریبی مولا دلشان در سوز و گداز است.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 7:52 عصر روز شنبه 91 تیر 3
شما به عمل به آنچه می دانید
بیش از دانستن آنچه نمی دانید محتاجــید
همراه می خواهی خـــدا
دنیا می خواهی عبـــرت از گذشتگان
رفیق می خواهی نویســـندگان عمل
کسب می خواهی عبادت خـــداوند
مونس می خواهی قـــرآن
موعظه می خواهی مـــرگ
واگر مرگ کفایت نکرد آتش جهنم کفایت می کند.
نصایح صفحه 271
پی نوشت : سلام دوستان سالروز رحلت حضرت امام و میلاد امیرمومنان علی علیه السلام رو حضور همگی تسلیت و تهنیت عرض میکنم.تا چهار یا پنج شنبه نیستم داریم میریم کمی صفا کنیم جای همتون خالی.
ایام دعاست و خلوت با دوست مرا از دعاهایتان بی نصیب مگذارید.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:23 صبح روز یکشنبه 91 خرداد 14
الــــــهی!
پیشـــــــانی بر خــــــــــــاکـ نهادن آســان است
دل از خــــــــــــاکـ برداشتن دشــــوار
پی نوشت:هفته بعد ماه رجـب ماه نیایشت شروع می شود. چقدر دلم برای اعتکاف و خلوت کردن های باتـو تنگ است
نمیدانی چه حس زیبایی دارد از همه بریدن و دل به توبستن؛ سه روز اعتکاف را فقط باتوام
نمیخواهم این طور باشد اما این بیرون،مشغله های بیخود ،آدم ها، دنــــــیا؛ یاد تو را کمرنگ می کنند.
کاش می شد تمام عمر را در اعتکاف و خلوت با تـــو بود.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 7:56 عصر روز چهارشنبه 91 اردیبهشت 27
خدایــــــــــــــــــــا
ما را ببخش به خاطر تمام درهایی که زدیم و هیچکدام خانه تو نبود....
خدایــــــــــــــــــــا
از ما بگیر آنچه را که تو را از ما می گیرد.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 7:41 عصر روز چهارشنبه 91 اردیبهشت 20
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 3:50 عصر روز چهارشنبه 91 اردیبهشت 6
فعلی الاطائب من اهل بیت محمد و علی و آلهما، فلیبک الباکون، و ایاهم فلیندب النّادبون
و لمثلهم فلتذرف الدموع و لیصرخ الصارخون
و یضجّ الضّاجّون، ویعجّ العاجّون...
پس برپاکزادترین از خاندان محمد و علی که خداوند بر آن دو درود فرستد باید گریه کنندگان گریه کنند و شیون کنندگان شیون کنندو برای چون آنان باید اشکها جاری گردد و دادرس خواهان دادرس طلبند
و ناله از جگر کنندکان ناله و فریادکنندگان فریاد کنند...
..............فرازی از دعای ندبه.............
آه!
میخ های داغ
چوب های ناهموار
شعله های کبود
چگونه در برت گرفتند؟
کجاست طالب خونت؟!
آن که درِ نیم سوخته را هر غروب در بر می گیرد و اشک می ریزد
و هر جمعه کنار مزار گمشده ات خون می گرید.
کجاست؟
نفرین باد بر دستانی که تو را نشانه گرفتند
نفرین باد بر چشم هایی که از آتش دوزخ لبریز شدند
نفرین باد بر تازیانه های بی شرم
مریم سقلاطونی
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 8:45 عصر روز پنج شنبه 91 فروردین 24
فقلت قل لا اسئلکم علیه اجرا الاالموده فی القربی
پس فرمودی: بگو پاداشی برای رسالتم نمی خواهم
جز محبت خاندانم.
پ.ن: یا حبیب الله
در چنین روزی پاداش رسالتت را دادند
این فاطمه توست
محبوبه توست
که در میان در و دیوار به خون غلتانده اند.
و قلت ما سئلتکم من اجر فهو لکم
و فرمودی آن چه پاداش از شما درخواست کردم آن به نفع شماست.
پ.ن: مگر چیزی هست که بتواند جای خالی نبودنتان را برایمان پر کند.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 5:27 عصر روز چهارشنبه 91 فروردین 16
«یا داوود ذکری للذاکرین و جنتی للمطیعین و حبی للمشتاقین و انا خاص للمحبین»
ای داوود هرکسی یاد و ذکر مرا میخواهد، ارزانیش میکنم و من نیز به یاد اویم و هرکه بهشتم را میخواهد عطایش میکنم و هرکه به محبتم مشتاق است از آن دریغ نمیکنم اما من تنها خاص محبینم هستم.
پی نوشت:خدایا یادت را می خواهم تا به مهرت برسم و مهرت را می خواهم تا عاشقت گردم.
مگر نه اینکه تو انسان را به گونه ای آفریده ای که از هر که محبت بیند مجذوبش می شود اما چرا عاشق تو که بیش از همه به او مهربانی میکنی نمی شود؟! شاید چون انقدر به محبت هایت عادت کرده که آن ها را نمی بیند مثل خودت که از بس هستی نمی بینیمت ،مثل روز که اگر شب نبود هیچوقت متوجه بودنش نمی شدیم.
خدایا
چشمی برمن ده که محبت هایت را ببیند.می دانم تو بهترینی این را به این دل نیز بفهمان.
خدایا
من از همه عالم عشقت را می خواهم این دل را لایقش کن.
من از تو روی نخواهم به دیگری آورد که زشت باشد هر روز قبله دگرم
بلای عشق تو بر من چنان اثر کردست که پند عالم و عابد نمیکند اثرم
قیامتم که به دیوان حشر پیش آرند میان آن همه تشویش در تو مینگرم
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:59 عصر روز یکشنبه 91 فروردین 6
طی شدن عمر، سب افزوده شدن سن و سال ما نمی گردد، بلکه عمر ما کاهش می یابد و هر روز، قدمی به «خط پایان» نزدیک می شویم و هر لحظه یک گام به انتهای فرصت دنیایی پیش می گذاریم. وقتی یک کشاورز، در فصل برداشت، محصول خود را حساب می کند، من چرا برداشت خود را در مزرعه زندگی حساب نکنم؟ مگر نه این که دنیا مزرعه است و من، دهقان بذر وجودی خویشم؟ پس باید ببینم چه کاشته ام و چه درو میکنم؟
وقتی یک تاجر و کاسب و حتی دستفروش ساده، برای خود حساب سال و دفتر کل و جزء دارد و سود و زیان و دخل و خرج خویش را می سنجد، چرا من در بازار دنیا، که کالای عمر و متاع فرصت را میدهم، به دستاورد خود نیندیشم و سود و زیان خود را محاسبه نکنم؟
پی نوشت : دلم گرفته ، از خود بی همتم از خود سست عنصرم.نوروز که می شود تصمیم می گیرم همراه سنم یک سال بزرگتر شوم یک سال کامل تر ؛ اما آخر سال که می شود و به خودم و تصمیم های اول سالم فکر می کنم می بینم همه را از یاد برده ام.بعضی وقت ها حالم از خودم بهم می خورد.چرا نوروز را جشن می گیریم ؛چون از گذز عمرمان از اینکه داریم قدم به قدم به مرگ نزدیکتر می شویم خوشحالیم؟!
نه مسلم است که این طور نیست ولی حالا که پایان سال است و می بینم نسبت به حالات سال گذشته ام نه تنها پیشرفت نکرده ام که پس رفته ام جشن نوروز برایم چنین معنی پیدا میکند.
کاش هنوز استادم بودی، اســـــــــــتاد. دارم هر چه در آن دو سال پای کلاس درست آموخته ام را هم برباد می دهم.
خدایا خودت دستم را بگیر .محکمتر از قبل و مرا به عشق آن روزهایم به خودت برگردان که مهرت ،یادت را می آورد ویادت دوری از گناه را ،کمال را. یا رب العالمین در سال جدید تنهاخودت مربی ام باش و یک سال کامل ترم کن.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:5 صبح روز دوشنبه 90 اسفند 29
سلام دوستان .باز این سینه از درد سنگین شده و پناه آورده ام به وبلاگ و تایپ آن ها برای شما.
امشب در مراسم /قدردانی از مردم / یکی از نمایندگان حوزه انتخابی مان حسابی دلم گرفت البته انتظارش را تا حدودی داشتم اما واقعا دلم میخواست چنین نشود و از انتخاب خود پشیمان نشوم. ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:8 عصر روز دوشنبه 90 اسفند 15