بلاخره این آقای کریمیان و پیداکردیم ایشالله که خودشونن.خیلی دوست داشتم عکسی،یه خورده اطلاعاتی ازشون داشته باشم امانمیدونستم انقدر معروفن وگرنه پیش از اینا سرچشون می کردم شاید قسمت همین بود که توی این روز خوب این پستو بذارم .
اطلاعات زیادی نتونستم ازشون گیر بیارم:
سردار غلام عسگر کریمــــــــیان آزاده دوران جنگن که انگار یه کتاب از خاطراتشون به نام فرمانده میدان هم میخواد چاپ شه،قبلا سرهنگ و فرمانده آموزشگاه درجه داری سیدالشهداء بودن و حالا فرمانده تیپ 37 حضرت عباس*ع* اردبیل هستن.رئیس کشتی زورخانه ای اردبیل هم هستن اینم از عکسشون:
و قسمتی از بیاناتشون در روز سه شنبه 91/5/17 در مراسم یاد یاران (السابقون) در مسجد آموزشگاه درجه داری حضرت سید الشهداء *ع* خاصبان : ضروری است دلاورمردی های رزمندگان در طول جنگ تحمیلی با پیام رسانی دقیق و صحیح انتقال یافته و فرهنگ شهادت و از جان گذشتگی در راه اسلام و دین به همگان رسانده شود.
بازهم راجع به سردار سرتیپ کریمیان
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 8:25 صبح روز شنبه 91 مهر 1
دیروز عظمت وجود فرزندت امام هادی*ع* را برنمی تابیدند امروز خودت را و این اولین بارشان نیست
قبلا هم بوده، اهانت دانمارک و فرانسه و امریکا را یادمان هست
ترسشان از بیداری مردم است و خورشیدی که وجودها را گرمی می بخشد اما نمی دانند که
هرگز نباید به سمت خورشید خاک بریزند!
زیرا که خورشید، حتی خاکی هم نمیشود. اما آن که این خطا را مرتکب شده است، خودش از دریافت نور خورشید محروم میشود.
مگر انسانها میتوانند خورشید را خاموش کنند؟
بدون شک نمیتوانند.
مگر انسانها میتوانند دریای بیکران را خشک کنند؟
نه، هرگز نمیتوانند.
یا مگر انسانها میتوانند عظمت کوهها را زیر سوال ببرند؟
پاسخ روشن است، هرگز اینگونه نمیشود.
همانطور که خورشید خاموش نمیگردد،
دریای بیکران خشک نمیشود و عظمت کوهها هم کتمان نخواهد شد؛ بزرگی، عظمت و کرامت امامان و پیشوایان دین ما هم مخدوش نخواهد شد. این خورشید جاده ی استقامتمان را تا ظهور مهدی*عج* روشن نگاه خواهد داشت.
انشاالله
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:42 عصر روز پنج شنبه 91 شهریور 23
از امشب برای محرم و بزم عاشقانه کربلا احرام بستم 72 شب 72 زیارت عاشورا، به نیت برآورده شدن حاجات حاجتمندان
شماهم آماده شوید اگر می خواهید محرم را درک کنید.
72 شب مانده کمر خم بشـود 72 عاشــق ز زمین کم بشـود
72 میـدان بــلا در راه اســت 72 شـب مـانده مــحرم بشـود
از آن شب که این پیام را فرستادی و شروع کردم به زیارت عاشورا خواندن و با آن مانوس شدن در دلم شوری برپا شد ،دردی لانه گرفت که تسکین نمی یابد مگر با اشک برای مظلومیت مولا؛ هر وقت حال دعا ندارم و از خود غافل شده ام میدانم چاره ام چیست و چه چیزی مرا به خودم می آورد.
میدانم نعمت بزرگیست.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 1:3 عصر روز چهارشنبه 91 شهریور 15
باز شب قدر در راه است و من می روم سراغ جزوه استاد همیشه شب های قدر هر مطلبی هم در مورد اینکه این شب ها چه کنیم می خوانم باز نمیتوانم این جزوه را نخوانده رها کنم شاید بخاطر این است که از دیگر مطالب تا این اندازه تاثیر نمی گیرم.
این هم یادداشت های جزوه (حیف که جزوه خودم را از دست دادم اون خیلی کامل تر بود):
شب قدر نهایت فیض الهی بر بندگانش جاری می شود پس باخلوص نیت برای مراسم احیا برویم
منیت ها را کنار بگذاریم با دعاها(کمیل ،ندبه و...) خود را به خدا نزدیک کنیم.
در این شب ها صدقه بدهیم
ذکر بگوییم
قرآن بخوانیم
ازنمازهای قضایمان بخوانیم
در سکوت فکر کنیم
در جمع باشیم ولی تنها ( از جمع جدا شویم و سعی کنیم در جمع دوستان نباشیم)
از گناهانمان لیست گیری کنیم
احسان بدهیم هر چه که توانستیم
گشاده رو باشیم خواب و خشممان را کنترل کنیم.
انشاالله که بتوانیم بهره لازم را از این شب ها ببریم.
در دعاهایمان اول از همه برای ظهور آقایمان دعا کنیم.
ای کاش عالم ندا بردارد گذشت همه ی جمعه های بی تو
التماس دعا
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 1:21 عصر روز سه شنبه 91 مرداد 17
الـــــــــــهی
چه خردی دارم که دنیا و موجوداتش از یاد تو غافلم می کنند در حالی که می دانم هر ذره ای از عالم هستی لحظه ای را نمی گذراند مگر این که آن را به ذکر تو سپری کرده باشد.
چقدر جـــــــــــاهلم که لذت فانی و قلیل را به باقی و کثیر رجحان می دهم.
مگر نه آن که هر رحیمی رحمتش را از تو داراست و هر جلیلی در مقابل جلال تو ذره ای ناچیز است پس چرا رحمت از دیگران می جویم و عظمت را در وجود تو به تماشا نمی نشینم ؛ تو آن یگانه معبودی که چون نخوانمت فراموشم نمی کنی و چون خود را از تو دور کنم به سویم قدم برداشته فاصله را پرمی سازی همان که بر مشکلات یاری ام می کند و چون شکر آن نگویم یاری اش از من دریغ نمی دارد کیست که بر من از تو مهربان تر باشد تا خشنودی او را بر رضای تو بگزینم و خواسته اش را بر فرمانت مقدم شمارم .
خـــــــــــدایا
ای که هر بار دانسته از فرمانت سرباز زده ام از در رحمت بر من وارد شده و شرمسارم کرده ای بگو آخر به کدامین کرده ام چشم عنایت از من بر نمیداری؟ به حق بندگی ات که ادایش نکردم؟ مگر چه دارم و چه هستم که تو را درخور؟
وفتی به این می اندیشم که هر آن چه در آسمان و زمین است به صبح و شام بی هیچ وقفه ای تو را تسبیح می گویند به ناسپاسی خود پی می برم که مرا بر همه ی آن ها برتری داده ای اما از همه کمتر شاکرم.
چگونه است که ذره ذره ی وجودم را از تو دارم اما می توانم آن را به کاری گیرم که برخلاف خواسته ی توست * انی ظلمت نفسی * من همانم که به نفس خود ظلم می کنم وای برمن که چون به خود می نگرم خویشتن را مصداق این کلام شریفت می یابم آن جا که فرموده ای *انه کان ظلوما جهولا*
الـــــــــــهی
از پیروی نفس خود و ابلیسی که قسم خورده گمراهم می کند به تو پناه می برم ؛
یاریم کن که نفس را خوار و شیطان رجیم را مایوس گردانم.
بر دلم آرامشی بخش که از رضا به قضا و قدرت حاصل شود و بر جسمم آسایشی که از تو دور و مقهورم نکند.
الـــــــــــهی
از تو بندگی تو را می خواهم آن جا که گر برسیم* افوض امری الی الله* دیگر هیچ از تو نمی خواهیم جز آن چه که خود برایمان می خواهی که تو بر ما از ما دلسوزتری و بر صلاح کارمان از هر کس آگاه تر خواه صلاح در رحمتت باشد یا به حکمتت.
پی نوشت: این مناجاتو چند سال پیش نوشته بودم که تو ماهنامه مهد قرآن هم چاپ شد امروز هوس مناجات کرده بودم و رفتم سراغ یادداشت های گذشته که اینو پیداکردم.کاش آن روزها بود یاهنوز آن حال و هوا را داشتم.
خدایا به برکت این ماه مبارک این درگیری ذهنی و روحی ام را حل کن و به حس آنروزها برم گردان.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:49 صبح روز شنبه 91 مرداد 14
آه ... خدایا! کجایند آن کثافت هایی که عربده حقوق بشری می زنند ؟!
چرا چشمان خود را بر این جنایات بسته اند؟
چرا لال شده اند؟
اینجا که دیگر غزه نیست؟! اینجا که منافع اسرائیلی ها در میان نیست؟!
لعنت خدا بر شما! مگر این طفل بی گناه چه زخمی به شما زده بود؟
مطلب مرتبط : فرق این سه کودک چیست؟
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:36 صبح روز یکشنبه 91 مرداد 1
"در طلیعه ماه مبارک رمضان
طولانی ترین محفل قرآنے در محضر رهـــــــــــــبر انقلاب"
تیتر خبر محفل قرآنی فرداست یک دیدار 4 ،5 ساعته.نوش جان قاریان و جامعه قرآنی که توفیق حضور دارند در محفلی که ما همیشه حسرتش را خورده ایم.
قاریان نخبه قرآن از سراسر کشور و یکی از قاریان مدعو از کشور مصر در این جلسه نورانی به اجرای برنامه های قرآنی شامل تلاوت قرآن، جمع خوانی قرآن و مدیحه سرایی، ترتیل خوانی، ابتهال و دعامی پردازند.
و از همه شیرینتر و زیباتر این محفل:
اقامه نماز جماعت مغرب و عشا به امامت ولی امر مسلمین و صرف افطارے
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:3 عصر روز جمعه 91 تیر 30
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:11 صبح روز پنج شنبه 91 تیر 29
هر روز می روم به مسیری که دیدمت جایی که عاشقانه به جانم خریدمت
جایی که دیدم ای گل زیبا شکفته ای اما برای اینکه بمانی نچیدمت
یادم نرفته است که چشمان خسته ام افتاده در نگاه تو بود و ندیدمت
یعنی ندیدم آمده باشی برای من اما به چشم آمده ها می کشیدمت
گر من خدات میشدم ای نازنین من این گونه با وقار نمی آفریدمت
حتی به جای این که بچینم تو را ز خاک یک عمر عاشقانه فقط پروریدمت
دیوانه ام که با همه ی بی وفائیت سی سال می نوشتمت و می شنیدمت
آری برای اینکه بدانی چه میکشم هر روز می روم به مسیری که دیدمت
فرامرز عرب عامری
پی نوشت : این اولین شعر آقای عرب عامری است که تصادفی تو یکی از وبلاگ ها خوندمش انصافاً وزن و محتوای شعرهاشون عالیه و دل چسب.تو پستای بعدی هم از شعراشون براتون میذارم.آقای عرب عامری متولد57 شاهرودن و چندین کتابشون هم به چاپ رسیده.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 3:26 عصر روز سه شنبه 91 تیر 27
اشعار حمید مصدق رو خیلی دوس دارم یادمه یه بار دنبال کتابش می گشتم که بخرم از هر کی می پرسیدم می گف مگه اون شاعره (فکرش می رف پیش حمید مصدف نخست وزیر) متاسفانه زیاد شناخته نشدن؛
دیدم او را آه بعد از بیست سال گفتم این خود اوست ؟ یا نه دیگری ست
چیزکی از او در او بود و نبود گفتم این زن اوست ؟ یعنی آن پری ست ؟
هر دو تن دزدیده و حیران نگاه سوی هم کردیم وحیرانتر شدیم
هر دو شاید با گذشت روزگار در کف باد خزان پر پر شدیم
ازفروشنده کتابی را خرید بعد از آن آهنگ رفتن ساز کرد
خواست تا بیرون رود بی اعتنا دست من در را برایش باز کرد
عمرمن بود او که از پیشم گذشت رفت و در انبوه مردم گم شد او
بازهم مضمون شعری تازه گشت بازهم افسانه مردم شد او
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:43 عصر روز پنج شنبه 91 تیر 22