چقدر ناز غزل را کشیده ام که سراید
تمام سوز دلم را ز دور دست نگاهت
به کوچه های عبورت چقدر آب بپاشیم
یواشکی من و این چشم های مانده به راهت
هنوز می رسد از لا به لای این همه تقویم
صدای ندبه و زاری به جمعه های پگاهت
چه قصه ها که شنیدم ز کودکی ز ظهورت
نیامدی و شدم خود چه قصه گوی پر آهت
چقدر هلهله دارد طنین سبز طلوعت
چقدر همهمه دارد گدای این همه جاهت
چگونه جان بسپارم به پای سرخ ظهورت
به وقت خواندن این شعر یا رکاب سپاهت
شکسته بال عروجم به تیرهای معاصی
خداکند که نیوفتم ز دیدگان سیاهت
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:32 صبح روز جمعه 91 خرداد 19
با سنگ هر گناه پرم را شکسته ام
آه ای خـــدا ، خودم کمرم را شکسته ام
نه راه پیش مانده برایم نه راه پس
پلهای امن پشت سرم را شکسته ام
من دانه دانه اشک خودم را فروختم
نرخ طلایی گهرم را شکسته ام
دیگر مرا نشان خودم هم نمی دهند
آیینه های دور و برم را شکسته ام
دنیا شکست خورده تر از من ندیده است
حالا به سنگ خورده ، سرم را شکسته ام
آرام کن مرا و در آغوش خود بگیر
حالا که بغض شعله ورم را شکسته ام
راهم بده به باغهای شجرهای طیبه
من توبه کرده ام ، تبرم را شکسته ام
حالا ببین که به غیر از گدا شدن
در پیشگاه تو هــــنرم را شکسته ام
الــــــــهی العفـــــــو..الــــــــهی العفـــــــو
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:45 صبح روز پنج شنبه 91 خرداد 18
شما به عمل به آنچه می دانید
بیش از دانستن آنچه نمی دانید محتاجــید
همراه می خواهی خـــدا
دنیا می خواهی عبـــرت از گذشتگان
رفیق می خواهی نویســـندگان عمل
کسب می خواهی عبادت خـــداوند
مونس می خواهی قـــرآن
موعظه می خواهی مـــرگ
واگر مرگ کفایت نکرد آتش جهنم کفایت می کند.
نصایح صفحه 271
پی نوشت : سلام دوستان سالروز رحلت حضرت امام و میلاد امیرمومنان علی علیه السلام رو حضور همگی تسلیت و تهنیت عرض میکنم.تا چهار یا پنج شنبه نیستم داریم میریم کمی صفا کنیم جای همتون خالی.
ایام دعاست و خلوت با دوست مرا از دعاهایتان بی نصیب مگذارید.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:23 صبح روز یکشنبه 91 خرداد 14
این هفته نیز جمعه ما بی شما گذشت
آقــا بپرس این که چه بر حال ما گذشت
این هفته هفت روز به ظاهر گذشتنی
بر من ولی عــــزیز دلم قرن ها گذشت
در خــــارزار حوصــــله هایــــــت دویــده ام
حالا ببین چه بر سر این دست و پا گذشت
هفتاد گوشه ناله زدم تا که جـــمعه شد
جانم به لب رسید ولی جمعه تا گذشت
گفتند جمعه بوی تو می آورد نسیم
اما نســیم آمد و سر در هوا گذشت
خورشـــید هم هوای مرا تازه تر نکرد
او هفت دفعه آمد و بی اعتنا گذشت
عمرم به سر رسید و از این دست جمعه ها
تکرار شد نـــــیامدی و عـــــــــمر ما گذشـــت...
ایوب پرند آور
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 8:19 عصر روز جمعه 91 خرداد 12
یکی از محورهای اساسی و از سترگترین پشتوانه های امامت، دانش امام است که بر اساس آن بشریت از کوره راههای نابودی رهایی مییابد. شخصیت علمی امام علی النقی*ع* از همان دوران کودکی و پیش از امامت ایشان شکل گرفته بود. مناظرههای علمی، پاسخگویی به شبهه های اعتقادی و تربیت شاگردان برجسته نمونه های برجسته ای از جایگاه والای علمی امام علی النقی*ع* است.
او در همان کودکی مسائل پیچیده فقهی را که بسیاری از بزرگان و دانشمندان در حلّ آن فرو می ماندند، حل می کرد. گنجینه ای پایان ناپذیر از دانش و چکاد نشینی در بلندای بینش بود. دشمن ساده اندیش به خیال در هم شکستن وجهه علمی ایشان، مناظره های علمی تشکیل میدهد، ولی جز رسوایی و فضاحت ثمره ای نمی بیند. از این رو، به بلندی مقام امام اعتراف میکند و سر تسلیم فرود می آورد.
با این همه، متوکل، مانع نشر و گسترش علوم از سوی ایشان میشده همواره در تلاش بود تا شخصیت علمی امام علی النقی*ع*بر مردم آشکار نشود. از این رو، امامعلی النقی*ع* را تحت مراقبت شدید نظامی گرفته بود و از ارتباط دانشمندان علوم و حتی مردم عامی با ایشان جلوگیری میکرد.
دشمنان، پرتو گیتی فروز آن آفتاب علم و معرفت را میدیدند و خفاش صفت با چشمانی شبزده به خیال شب پرستی، از فروزندگی اش چشم فرو می بستند و با شمعی به جنگ آفتاب می رفتند و مناظره به راه می انداختند. با این حال، امام علی النقی*ع*با صبری بی پایان، لحظه ها را به کار می گرفت و تیرگی جهل را با نور دانش خود می زدود. او در بیان پرتوافشانی چهارده خورشید تابنده علم میفرمود:
اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است. تنها یک حرف آن نزد آصف [بن برخیا] بود که وقتی خدا را بدان خواند، زمین برای او در هم پیچیده شد و تخت بلقیس را نزد سلیمان نبی آورد. آن گاه زمین گسترده شده و به حال اول خود برگشت. تمام اینها در یک چشم برهم زدن انجام گرفت، ولی نزد ما هفتاد و دو حرف از آن وجود دارد که یک حرف آن نزد خدا مانده (و بقیه را به ما داده) که در خزانه دانش غیب او به خودش اختصاص دارد.
امام علی النقی*ع* به تمامی زبانهای عصر خود از قبیل هندی، ترکی، فارسی و... آگاه بود و حتی نوشته اند که در جمع فارسی زبانان به زبان خودشان سخن میگفت.
اظهار نظرهای «یزداد نصرانی»، شاگرد «بختیشوع» درباره دانش امام علی النقی*ع* بسیار مهم است. او پزشک مخصوص دربار معتصم بود. چیرگی امام علی النقی*ع* در دانش، به اندازه ای او را مجذوب خود کرده که در توصیف مقام علمی ایشان گفته بود: «اگر بنا باشد آفریده ی را نام ببریم که از جهان غیب آگاهی داشته باشد، او (امام علی النقی*ع*) خواهد بود». این سخن نتیجه تنها دیدار کوتاه او با امام بود.
منبع : بحار الانوار ج50، دلائل الامامة
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 5:8 عصر روز چهارشنبه 91 خرداد 10
نســـیم ، دانـه از دوش مورچــه انداختــــ
مورچه ، دانه را دوباره بر دوشش گرفتـــ و رو به خدا گفتـــ :
گاهی یــــادم می رود که ، هســـتی
کـــاش بیشــــتر نســـیم بـــوزد ...
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل افتابی,که حضور و غیبت افتد دگران روند و ایندو,تو همچنان که هستی
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:47 صبح روز چهارشنبه 91 خرداد 10
جزایر مجنون را گرفته بودند. پشت سرشان تا سی کیلومتر خشکی بود.
انگشتنش قطع شده بود .
درگیری ها که کم تر شد کمی نمک را در یک کاسه آب ریخت وانگشتش راگذاشت توی آب نمک.
می گفت هم عفونت نمی کند هم خونش بند می آید.
خوب دارو هم کم بود.
از همرزمان شهید
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 9:44 صبح روز چهارشنبه 91 خرداد 10
هر وقت در زندگی ات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛
زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟
هر کس گرفتار استـــ ، در واقع گرفته ی یـــار استـــ..
در باب تربیت نفس اولین گام و به تعبیری سختترین گام، ضبط خیال است که البته سختی آن ابتدایی است. این اوهامی که میآید برخلاف رضای خدا و عقل است و همسو با خواسته های شیطان است، جلوی این اوهام را در درون خودت بگیر. ما از این به سنگری بسیار مهم تعبیر میکنیم، خط اوّل است، به تعبیری باید گفت خط شکن باش، این خط اوّل است.
«خیال پیغمبر» در حال سجده بود
ما این تعبیر را از پیغمبر اکرم داریم که فرمود: «سَجَدَ لَکَ خیَالِی» پیغمبر اکرم در بین همه چیزهای درونیشان سراغ خیالشان رفتند و می فرماید: من خیالم را طوری مهار کردم که سجده کرده است؛ یعنی اینطور تسلیم من شده است. من نمی خواهم وارد مسائلی که مربوط به پیغمبر است بشوم. حتّی حضرت در جایی روشنتر فرمود: «قد اسلم شیطانی بیدی» این تعبیر را دیگر هیچ کاری نمیتوانی بکنی. عجب! معلوم میشود پیغمبر اکرم هم شیطان داشته است، ولی شیطانش را به دست خودش مسلمان کرده است.
«قوه واهمه» شیطان درونی است
شیطان من و تو همین قوه واهمه و خیال است که معاصی را جلوه میدهد، چه در ارتباط با شهوت باشد، چه در ارتباط با غضب باشد و چه دوز و کلک باشد که مربوط به خود خیال و واهمه است. ابتدا باید این را مؤدب به آداب الله کنی. ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 7:4 عصر روز سه شنبه 91 خرداد 9
سلام بر نــــــــــور، بر روشنایی، بر دهمین خورشید!
سلام بر تابناکترین ودیعه الهی در زمین، بر مجد و شرافت، بر پاکی و عزت!
سلام بر او که یادگار فضیلت و پارسایی، سخاوت و پاکیزگی بود!
نخلهای هدایت از برکت دستانش ثمربخش بود
و سَحَر از دیدن قامت زیبایش تبسم بر لب داشت.
دستهای حاجتمندان، بیآنکه سرشار باشند،
از درگاهش دور نمیشد
و همگان در برابر شکوهش فروتن بودند.
باران رحمت
آگاهی را بر سر و قلب مردمان جاری میکرد و مؤمنان از پیشگاه همتش نیرو میگرفتند.
آنگاه که ناباوران و دشمنان به شکستن قداست و شکوهش میاندیشیدند،
خود،
میشکستند و فرو میریختند!
او خواب تاریکدلان را برمیآشفت و پرچم توحید را
در بلندترین قله های حیات برمی افراشت.
او چراغ فروزان هدایت بود و یاور و راهنمای همیشه امت؛
کتاب دانایی و پارسایی و زهد را به هم درآمیخته بود
و از مدینه تا سامرا،
نور و روشنایی ریخته بود.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:4 صبح روز سه شنبه 91 خرداد 9
چه خوش است؛ دست از جان شستن و دنیا را سه طلاقه کردن،
از همه قید و بند اسارت حیات آزادشدن،
خوش دارم از همه چیز و همه کس ببرم و جز خدا انیسی و همراهی نداشته باشم.
خوش دارم که زمین زیراندازم و آسمان بلند رواندازم باشد و از همه زندگی و تعلقات آن آزاد گردم.
خوش دارم هیچ کس را نشناسد، هیچ کس از غم ها و دردهایم آگاهی نداشته باشد،
هیچ کس از راز و نیازهای شبانه ام نفهمد، هیچ کس اشک های سوزانم را در نیمه های شب نبیند،
هیچ کس به من محبت نکند، هیچ کس به من توجه نکند،
جز خدا کسی را نداشته باشم، جز خدا با کسی راز و نیاز نکنم، جز خدا انیسی نداشته باشم، جز خدا به کسی پناه نبرم.
*شهید چمران*
تا ابد به آنهایی که وقتی بیآبـــــ شدند قمقمهها را خــــــــاک کردند تا کمتر یاد آب بیفتند مدیـــونیم.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 8:41 عصر روز دوشنبه 91 خرداد 8