شرلوک هلمز کارآگاه معروف و معاونش واتسون رفته بودند صحرا نوردی و شب هم چادری زدند و زیر آن خوابیدند.
نیمه های شب هولمز بیدار شد و آسمان را نگریست. بعد واتسون را بیدار کرد و گفت: «نگاهی به آن بالا بینداز و بگو چه می بینی؟»
واتسون گفت: «میلیون ها ستاره.»
هولمز گفت: «چه نتیجه ای می گیری؟»
واتسون گفت: «از لحاظ روحانی نتیجه می گیریم که خداوند بزرگ است و ما چقدر در این دنیا حقیریم. از لحاظ ستاره شناسی نتیجه می گیریم که زهره در برج مشتری است، پس باید اوایل تابستان باشد. از لحاظ فیزیکی نتیجه می گیریم که مریخ در محاذات قطب است، پس ساعت باید سه نیمه شب باشد.
شرلوک هلمز قدری فکر کرد و گفت: «واتسون تو احمقی بیش نیستی. نتیجه اول و مهمی که باید بگیری این است که چادر ما را دزدیده اند!»
در زندگی همه ما گاهی اوقات، بهترین و ساده ترین جواب و راه حل وجود دارد ولی این قدر به دور دست ها نگاه می کنیم یا سعی می کنیم پیچیده فکر کنیم که آن جواب ساده را نمی بینیم.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:0 صبح روز سه شنبه 91 تیر 13
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:16 عصر روز دوشنبه 91 تیر 12
دانشجویی به استادش گفت:
استاد! اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم او را عبادت نمی کنم.
استاد به انتهای کلاس رفت و به آن دانشجو گفت: آیا مرا می بینی؟
دانشجو پاسخ داد: نه استاد! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم.
استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت: تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را
نخواهی دید!
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:21 صبح روز دوشنبه 91 تیر 12
السّلام عَلَیکَ یا اَبَا الحَسَن عَلِیَّ بنَ مُحَمّد الزُّکیِّ الرِّاشِدَ النُّورَ الثّاقِبَ...
می گویند ستاره ها همیشه در آسمان هستند.
تنها وقتی شب به نهایت تاریکی اش می رسد،
می درخشند و به چشم زمین می آیند.
و در آن هنگام می شوند " النور الثاقب" که تاریکی ها را می شکافد و تا می تواند در آن نفوذ می کند.
برگرفته از زیارت امام نقی علیه السلام در سامرا
منبع: وبلاگ حسینیه دل
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 5:0 عصر روز یکشنبه 91 تیر 11
این همه سال گذشته...
اما نمی دانم چرا هنوز وقتی دعای قنوت تو را می خوانم
دلم با خودم غریبی می کند؟
پی نوشت: ... به تو پناه می برم از وساوس معاندان و از دام های کافران استهزاگر که در نام های تو به کژی می گرایند و با رفتارهای ناخوشایند خود در کمین اولیای تواند...
بخشی از دعای قنوتهای نورانی امام نقی علیه السلام که انگار برای این روزهای ماست. مهج الدعوات. صفحه 61
منبع: وبلاگ حسینیه دل
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:8 صبح روز شنبه 91 تیر 10
ای بهترین دلیل تبسم ظهور کن
فصل کبود خنده ما را مرور کن
چرخی بزن به سمت نگاه غریب ما
از کوچه های بی کسی ما عبور کن
ما زائر تبسم بارانی تواییم
ما را به حق آینه ها خیس نور کن
ای راز سر به مهر اهورایی و شگفت
از ذهن ما،سوال درخشان ظهور کن
ما را به التهاب معمای خود ببر
در ناگهانِ جلوه خود، غرق، شور کن
ما را ببر به خلوت کشف و شهود خویش
ما را به راه سیر و سلوکت عبور کن
ما بیشکیب نور تو را آه میکشیم
یا جلوه کن و یا دل ما را صبور کن
روح زمین کبودشب و دشنه است وظلم
ما را برای چیدن ظلمت جسور کن
ای آخرین تبسم نور محمّدی*ص*
جان جهان، عدالت روشن، ظهور کن
رضا اسماعیلی
منبع:گروه جهادی منتظران خورشید
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:37 عصر روز جمعه 91 تیر 9
نمونهای از تواضع احمد این بود که در مراسمهای مختلف مثلا در هفته جنگ که فرماندهان را دعوت میکنند یا یک روز ستاد کل دعوت میکند. به جلسهای، ترتیب چیدن صندلیها به نسبت درجه و رتبه و جایگاه است و هر کس جای مشخصی دارد.
یکی از علتهایی که من امتناع داشتم از شرکت در مراسم ها به خاطر اخلاق و برخورد متواضعانهی احمد بود، یک معرکهای داشتیم در جایگاه، احمد همه را به هم میریخت و جابه جا میکرد تا خودش آخر بایستند، امکان نداشت که این جوری نباشد.
یک روز به آقا رحیم گفتم که شما فکر میکنید که ما به احمد خط میدهیم؟ احمد را ما نمیشناسیم؟ احمدی که در جنگ وقتی تصمیم میگرفت که بگوید نه، همه میگفتند حریف احمد نمیشویم آن وقت این ادب احمد است؛
مسافرت میخواستیم برویم اگر سه تا ماشین بودیم، اینقدر میایستاد تا ماشینها جلو بروند و او آخرین ماشین باشد. حتی در تردد، ادب او فوقالعاده بود، شما بگردید در بین دوستان احمد، کسی را پیدا نمیکنید که احمد بدگویی او را بگوید و غیبت کسی را بکند.اگر مخالفت داشت کوتاه یک چیزی میگفت و زیاد به این موضوع نمیپرداخت. همه را بر خودش ترجیح میداد.
سردار سرلشگر قاسم سلیمانی
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:8 عصر روز چهارشنبه 91 تیر 7
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 7:28 عصر روز دوشنبه 91 تیر 5
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:20 عصر روز دوشنبه 91 تیر 5
شب ،شب میلاد و جشن و شادی است باز اما اشک چشمم جاری است
آمدی تو عالمی مسرور شد یک جهان از پرتو ات پر نور شد
رفتی اما عمر گل کوتاه بود بر سر نیزه رخی چون ماه بود
کو دگر ابن علی مرتضی پیکری صد پاره در کرب و بلا
م.ر
پی نوشت: سلام دوستان، اعیاد شعبانیه رو حضور همگی تبریک عرض میکنم.
این چهار بیتو دو سال پیش درشب میلاد امام حسین*ع* گفته بودم .
راست می گویند که شعر را عشق و سوز دل است که جاری می کند.
خوشا بحال آنان که در تمام لحظات عمرشان برای غریبی مولا دلشان در سوز و گداز است.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 7:52 عصر روز شنبه 91 تیر 3