یک عمر انتظار کشیدم نیامدے دل از حیات خویش بریدم نیامدے
پشتم شکست و پای ز ره ماند و قد خمید کوه فراق بـردم و دیـدم نیامـدے
مانند یک نهال که در باد خم شود از درد انتظار خمیـدم نیامـدے
از صبر و بردباری و از طاقت و توان چیزی نمانـده غیر امیدم نیـامدے
در چنگ احتضار فتـادم ز انتظار زخم زبان ز هر که شنیدم نیـامدے
طاقت ز دست دادم و صبرم، تمام شد دل را بـه جای جامه دریدم نیامدے
گفتی بـسوز، سوختم از آتش فـراق گفتی بنـال، نـاله کشیدم نیامـدے
دیگر میان خانه به دوشان علم شدم از بس که در قفات دویدم نیامدے
دندان نهاده بر جگر و صبر کردهام پیوسته پشت دست گزیدم نیامدے
من میثمم که مانده ز درد فراق تو روز سیاه و موی سفیدم نیامدے
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:7 صبح روز جمعه 91 آبان 12
قیصر امینپور
تولد: 2 اردیبهشت 1338 شهرستان گتوند استان خوزستان
وفات: 8 آبان 1386
سایت:مجله ادبی قیصرامین پور
چند شعر زیبا از این شاعر بزرگ:
قطار می رود
تو می روی
تمام ایستگاه می رود
و من چقدر ساده ام
که سال های سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان
به نرده های ایستگاه رفته
تکیه داده ام
************
حرفهای ما هنوز ناتمام...
تا نگاه میکنی:
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر میشود
آی...
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
چقدر زود
دیر میشود
*************
میخواهمت چنان که شب خسته خواب را میجویمت چنان که لب تشنه آب را
محو توام چنان که ستاره به چشم صبح یا شبنم سپیدهدمان آفتاب را
بیتابم آنچنان که درختان برای باد یا کودکان خفته به گهواره تاب را
بایستهای چنان که تپیدن برای دل یا آنچنان که بال پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی، میآفرینمت چونانکه التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:41 صبح روز پنج شنبه 91 آبان 11
ای نور خدا امام هادی / وی مکتب عشق را منادی
ای در کف تو لوای قرآن / وی مجری آیه های قرآن
در اوج طلوع روشنائی / آیینه ی پاک حق نمائی
ولادت جد بزرگوار امام زمان*عج* تبریک و تهنیت باد.
ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 7:23 عصر روز سه شنبه 91 آبان 9
اگر ماه بودم به هرجا که بودم سراغ تو را از خدا می گرفتم
وگر سنگ بودم به هر جا که بودی سر رهگذار تو جا می گرفتم
اگر ماه بودےبه صد ناز شاید شبی بر لب بام من می نشستے
وگر سنگ بودےبه هرجا که بودم مرا می شکستے، مرا می شکستے
فریدون مشیری
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 7:42 عصر روز دوشنبه 91 آبان 8
می دانیم که امربه معروف و نهی از منکر شرایطی دارد که تا محقق نشود واجب نمی گردد
یکی از آن شرایط تاثیر است ونداشتن ترس از جان
مدتی بود در این فکر بودم که در جامعه کنونی ما در بیشتر افراد احتمال تاثیر امر به معروف و نهی از منکر نمی رود پس یعنی این وظیفه از عهده ما ساقط می شود؟!
که در کتاب حاج آقا قرائتی جواب سوالمو پیدا کردم.
حجه الاسلام والمسلمین حاج آقاقرائتی در کتاب امر به معروف و نهی از منکر خود چنین نوشته اند: <==دانلود کتاب
بزرگان شرط وجوب امر به معروف و نهی از منکر را احتمال تاثیر فرموده اند یعنی اگر اثر نکرد واجب نیست.ما ضمن احترام به این اصل کلی به چند نکته دیگر نیز توجه می کنیم:
1) گاهی امر و نهی ما امروز اثر نمی کند، ولی در تاریخ روی فطرت و قضاوت دیگران اثر دارد. چنان که امام حسین علیه السلام در راه امر به معروف و نهی از منکر شهید شد، تا وجدان مردم در طول تاریخ بیدار شود.
2) گاهی امر و نهی، فضا را برای دیگران حفظ می کند. چنان که فریاد اذان مستحب است، گرچه شنونده ای نباشد؛ ایستادن به هنگام قرمز شدن چراغ راهنمایی لازم است، گرچه ماشینی نباشد. زیرا حفظ قانون و فضای احترام به قانون لازم است. ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 7:0 عصر روز دوشنبه 91 آبان 8
سلام دوستان
پاورپوینتی که میخوام براتون بذارم سفر امام حسینو از مدینه تا کربلا و اتفاقاتی که در این بین واسشون می افته با ذکر تاریخ و مکان بوسیله شکل نشون میده خیلی زیباس حتما دانلود کنین.
پاورپوینت زیبای کربلا همراه با سیدالشهداء از مدینه تا کربلا <==دانلود کنید.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 9:12 صبح روز یکشنبه 91 آبان 7
"بوی حجّة الوداع می آید!" نسیم با دلواپسی این جمله را در گوشش خواند و بوسه ای به عبایش داد و رفت. قافله سالار، قافیه را مدت ها پیش خوانده بود. زمانی پیش از خلق زمان! دست به زانو نواخت و بالا رفت . تمام خودش را به دشت بی آب و علف زیر پایش سپرد و بالا رفت. به بلندای ماهور رسید، جایی که سراشیبی های صحرا از همه طرف احاطه اش کرده بودند و تنها راه پرواز، گشودن بال های دعا در آسمان آفتابی عرفه بود.
قبل از این تمام بت های درونش را شکسته بود. چیزی جز صدا از وجودش نمانده بود. حتی از شوق فردا، "مسلم"ش را پیشاپیش قربان کرده بود. هر واژه اش بی تاب کربلا بود. دست هایش را که بلند کرد، جای علی در آنها خالی؛ که عاشقانه ی پدر را تکمیل کند... ادامه مطلب در کانون مهدویت دانشگاه فردوسی مشهد
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:4 صبح روز شنبه 91 آبان 6
قسمتی ازمتن مداحی سیدمهدے میرداماد در دعاے عرفه امروز قم که خیلی زیبا بود:
خزون دل من پر از عطر یاره چه پاییز سبزی، شبیه بهاره
به تصنیف باد و به آهنگ بارون نم اشک لیلی ،غم عشق مجنون
الا ای مسافر ،که مقصودمایی کجایی کجایی، کجایی کجایے
به آه شقایق، به گلبرگ عاشق دم صبح شب بو ،به گلبرگ لاله
به پروانه هایی ،که آتش پرستند به آلاله هایی که در خون نشستند
به سنگ صبوری، که محراب داره به چشمی که هر شب ،برا تو می باره
به بغض کشنده، تو بارون غربت به سرخی سیب و به اسرار تربت
الا ای مسافر، که مقصود مایی کجایی کجایی، کجایی کجایے
به درد غریبی، به سوز جدایی به اون کاروانی که شد کربلایی
به اشک یتیمی که ناقه سواره به اشک عمویی ،که چاره نداره
به اون غنچه ای که ،شکوفا نمیشه ببین زیر آفتاب ،لباش وا نمیشه
به اشک پدر که، عذاب پسر شد به خون پسر که، خضاب پدر شد
الا ای مسافر ،که مقصود مایی کجایی کجایی، کجایی کجایے
به اون دختری که ،اگرچه اسیره سر دلبرش رو، میخواد پس بگیره
به اشک یتیم ِبه مقتل رسیده به آغوش بابا ،به راس بریده
به فرق شکسته ،به بازوی عباس
الا ای مسافر که مقصود مایی کجایی کجایی، کجایی کجایے
اللــــــــــــــهم عجل لولیــــــــــــک الفرج
منی که مایه ننگم به حد رسوایے چگونه از تو بخواهم به دیدنم آیے
چو خویش یار تو دیدم چه نیک فهمیدم عزیز فاطمه مهدی چقدر تنهایے
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 9:57 عصر روز پنج شنبه 91 آبان 4
نوشتار پیش رو گزیده شرحی است بر دعای پر فیض عرفه به قلم مرحوم علامه محمدتقی جعفری(ره) که در کتابی با عنوان نیایش امام حسین (علیه السلام) در صحرای عرفات گرد آمده است. علامه جعفری در این کتاب با مشی عرفانی خود ترجمه و شرح به یادماندنی و زیبا از دعای عرفه از خود بر جای گذاشته است. این عالم ربانی در مرداد ماه سال 1304 در محله جمشیدآباد (تبریز) شهر تبریز که بعدها نام این محله به احترام آن بزرگوار به علامه جعفری تغییر نام یافت، دیده به جهان گشود و در سال 1377 دار فانی را وداع گفت و در حرم رضوی (دارالزهد) به خاک سپرده شد.
فعالیت عمیق روح
آن حالت روحی که میان انسان و معبودش رابطه انس ایجاد کرده و او را در جاذبه ربوبی قرار می دهد، نیایش نامیده می شود. در آن هنگام که شما موقعیت واقعی خود را در جهان با عظمت هستی درک می کنید، در حال نیایش به سر می برید؛ زیرا فقط در این حال است که تمام خود را مانند تابلویی بی اختیار در زیر دست نقاش ازل و ابد نهاده اید. زندگی بی نیایش و حیات بیرون از جاذبیت کمال الهی همان جام خالی است که هنگام تولد به لب مان می چسبانیم و موقع مرگ آن را دور می اندازیم. در هیچ یک از فعالیت های روانی ما پدیده ای را نمی توان نشان داد که از فعالیت روح به هنگام نیایش عمیق تر و گسترده تر باشد. درک ما، مشاعر ما، تخیل ما، تفکر ما، وجدان با عظمت تر از جهان هستی ما، همگی و همگی در حال نیایش در هم می آمیزند و اقیانوس جان را می شورانند. ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:27 صبح روز چهارشنبه 91 آبان 3
توی صحن رضوی نشسته ام و نگاهم به گام هاست عده ای دور می شوند و عده ای نزدیک،از فرصت ما دیگر یک ساعتی بیشتر نمانده ، زمان سخت خداحافظی است.
خداحافظ ای قدم هایی که سبک برداشته می شدید
ای اشک هایی که بی اختیارسرازیر می شدید.
راست می گویند که این جا قطعه ای از بهشت است بهشتی که مجاورانش خود فرشته نیستند بلکه اوست که آن ها را آسمانی می کند.
برای آمدن مردد بودم دلم می خواست اما موقعیت سفر نداشتم از طرفی هم می ترسیدم مثل سفر سال پیش نتوانم بهره لازم را ببرم و این گونه رفته رفته مشهد آمدن هم برایم عادی شود و امید این که حرمت نجاتم خواهد داد نیز در دلم از بین برود، استخاره کردم و خوب آمد؛خوب شد که خوب آمد وآمدم.
آمدم و مهرت در دلم بیشتر شد.
دو عهد با تو بستم که دوقدم به خدا نزدیکتر شوم وهر روز و هرلحظه با یادآوری آن دو عهد، به یادت باشم.
دعا می کنم عشقت نگذارد هیچ وقت آن دو پیمان را بشکنم حس می کنم آن دو سوغاتی است که خودت هدیه ام کرده ای به اضافه ی آن عطری که سه سال بود پی اش میگشتم و پیدا نمیکردم این بار نگشته به دست آوردم + یک دل آرام + خیلی چیزهای دیگر
گاهی بساط عشق خودش جور میشود
گاهی به صد مقدمه ناجور میـــــشود
عطر را یکی از دوستان خریده بودند وقتی بو کردم و دیدم همان است یاد حرف استاد افتادم وآن کاستی که میگفت نیت کرده بودم اگر پیدایش کنم بفهمم که زیارتم قبول شده و همان را تصادفی یکی از بچه ها برایم هدیه داد، احساس کردم زیارت من هم قبول شده ،آخر هروقت که اذن دخول می خواندم و برای ورود به حرم از آقا اجازه می خواستم فکر می کردم اصلا آقا اجازه داد که وارد حرمش شوم؟؟؟ یکبار یک جایی خواندم که اشک بعد از خواندن اذن دخول همان اجازه آقاست .
بگذریم ، دارم میروم و معلوم نیست دیگر کی برگردم ؛ اصلاً برمی گردم؟
آقا
آقای خوبی ها
می شود دوباره برم گردانی؟
یا اگر عمری نبود و نشد
می شود در آن وحشت و تنهایی
وقتی که دیگرهیچکس کمک حالم نیست
تو به دیدارم بیایی؟
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:0 صبح روز سه شنبه 91 آبان 2