لحظه ها میگذرد
آنچه بگذشت نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز
دنگ دنگ
فرصتی از کف رفت
قصه ای گشت تمام
بعضی ها هستند( مثل آقا ) که با تمام محبتی که به آنها داریم نمیتوانیم ببینیمشان اما همینکه سلامتند همینکه خوبند میشود امید زندگی کردنمان.
خوشا بحال زمین زیر پای توست تنش نگاه میکند آن چشم دلبرت چمنش
خوشا بحال هوا در رگ تو جان بازد وجود خود به فدای تو هر نفس سازد
امان ولی ز دل من ،ندارد از توسراغی هزار بار صدایت کند به شوق جوابی...
م.ر
پی نوشت:
کجایی در شب هجران که زاریهای من بینی/ چو شمع از چشم گریان اشکباریهای من بینی...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:54 صبح روز جمعه 90 مهر 1
وای از درد غـروب جمعه ها *** غربت زرد غــروب جمعه ها
ما تو را از رنگ ها پرسیده ایم*** از همه دلتنگ ها پـرسیـده ایم
پیشمـرگانِ شهادت پیشـه ایم *** سینه مجروحانِ داس و تیشه ایم
ما بــرای دردها آمـاده ایم *** باز مشتــاق غبــارِ جـاده ایم
کِی تو ما را تا مُعمّا می بری ؟ *** تا کنار قبــر زهــرا می بـری
کِی تو احیا می کُنی باغِ بقیع ؟*** سینـه ها می سـوزد از داغ بقیع
ما بـرای فاطمــه دِق کـرده ایم*** گریه ها بر قبرِ صادق کـرده ایم
امّت گل را غــم سجاد کُشت *** شمـع سقـاخانه ها را بـاد کشت
باز اشک بی کسی های حسن *** شعـله بر دل می زند مولای من
مــالکِ بغضِ غم ایم ، عمّـار آه *** ما فـــدای بـــاقـرِ بی بارگاه
پـس کجـــایی آرزوی دادهـا ؟ *** فصـلِ سبــزِ رویش فـــریادها
اوجِ احسـاس تغـزّل هـا تویی*** روحِ باران خورده ی گُل ها تویی
پــرده از روی تــوهّم پـاره کن*** چاره ها می سوزد آن را چاره کن
عشق را در سینه ها لبریـز کن*** دشنـه ی مظلـوم ها را تیــز کن
ای مراد دیـده ها، هویی بزن*** بــرق در چشمان آهـویی بزن
قفلِ این زنجیر ها را باز کن *** ای گل نرگس بیا اعجاز کن
مصطفی پور کریمی
صبح های جمعه مسجد سفید محله که بروی جز چند نفری که اغلب سنشان زیاد است کسی رانمی یابی
چرا دعای ندبه ما رونقی ندارد؟
نکند تو را از یاد برده ایم؟!
نه ، هرگز
پس کجایند آن ها که غروبهای جمعه دلشان می گیرد
از نیامدنت و انتظار و انتظار
چرا نمی رویم به مجلسی که تو میایی؟
و ناله های عاشقانت را می شنوی
آنها برای ظهور تو دعا می کنند و تو برای بخشش آنها
ومگر میشود تو دعا کنی و مستجاب نشود؟!
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 2:8 عصر روز پنج شنبه 90 شهریور 24
دیروز رفته بودم باشگاه مثل قبل بود همون اوضاعی که فراریم داد واقعا جای تاسفه که طبقه بالای یه ساختمون باشه بنیاد شهید و زیرزمینش صدای موسیقی از همه نوع گوش آدمو کر بکنه یعنی واقعا هیچ جایی نیس که به این چیزا رسیدگی بکنه ؟ یا هست و ...
باشگاهای دیگه روهم رفتم همه مثل همن ، با اون آهنگاهای شاد مال جشن عروسی که باز میکنن حرکت های ورزشی شون گاهی تبدیل میشه به ...
باز اینا رو تحت فشار شاید بشه قبول کرد اما وقتی صدای یه خواننده خانمو می شنوم میگم بیخیال باشگاه این دیگه حرام محضه. بحرحال یا باید رفت و ورزش کرد تا بدنت سالم بمونه اما اعصابت خورد بشه یا موند خونه کم کم از اجتماع فاصله گرفت و شد یه آدم منزوی.
به کجا برم شکایت...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:47 صبح روز جمعه 90 شهریور 18