تصویر بالا دارای وضوح در نتیجه حجم زیادی است برای دیدن سایز کامل (به سایز تصویر زمینه)روی عکس کلیک وصبرکنید تاکامل شود.
یکی از شاگردان علامه طباطبایی می گوید: بعد از ظهر عاشورایی به قبرستان حاج شیخ ( قبرستان نو ) در قم رفته بودم که دیدم مرحوم علامه در گوشه ای از قبرستان هستند. برای عرض ارادت نزدیک شده و عرض سلام و ادب کردم.
آن بزرگ چندبار از سر سوز و گداز به من فرمودند: آقای وجدانی! می دانید امروز چه روزی است؟!
عرض کردم: بله، امروز عاشوراست.
فرمودند: می بینی همه دنیا، موجودات، آسمان، زمین و جمادات در حال اشک ریختن و گریستن بر حضرت سیدالشهداء(ع) هستند؟!
متعجب شده و دانستم ایشان خبر از حقایق هستی میدهند؛ در همین حال ایشان خم شده و سنگی از زمین برداشته، آن را به سان سیبی با دست از وسط شکافتند و میان آن سنگ را به من نشان دادند. با چشمان خودم، در میان سنگ،خون دیدم! و ساعتی با بهت و حیرت غرق مشاهده ی آن بودم.
وقتی به خود آمدم، متوجه شدم که علامه از قبرستان رفته اند و من در تنهایی به نظاره آن سنگ خونین جگر مشغولم.