و روزی نوبت باغ فدک بود... به روی زخم ها دیدم نمک بود
تمام باغ را تقسیم کردند ولی سهمیه ی زهرا کتک بود
این جان ولی بود که از پا افتاد شرم ازلی بود که از پا افتاد
مردان مدینه ای ! بمیرید از شرم ناموس علی بود که از پا افتاد
در غربت کوچه نعره ی مست مزن سیلی به ستاره ی من ای پست مزن
برگرد به خانه ، نامسلمان! برگرد قرآن خداست، بی وضو دست مزن
ایوب پرند آور
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 8:19 عصر روز شنبه 91 فروردین 26