تا فاطمه است و جـگر سوخته او با داغ دل لاله کسی کار ندارد
از ناله پنـهان عـلی در دل شـبها پیداست که دل داردو دلدارندارد
افتاده به بستر گل گلزار پبمبر جز زینب افسرده پرستار ندارد
تاریخ گواه است به مظلومی مولا کس هیچ دراین واقعه انکار ندارد
بعد از تو علی راز دل خود به که گوید غیر از تو دگر محرم اسرار ندارد
زینب که به سجاده نظردوخته هرشب جزخون دل و چشم گهر بار ندارد
بر حاشیه برگ شفایق بنویسید گل تاب فشار در و دیوار ندارد
پیداست علی را که ز بی مهری امت یک شهرپراز دشمن ویک یار ندارد
بعد از تو علی ای گل پرپر شده دیگر میلی به گل و سبزه و گلزار ندارد
با خصم بد اندیش ستمکار بگویید بیمار دگر طاقت مسمار ندارد
گیرم که حدیث در و گل میخ نباشد گلگون شدن سینه که انکار ندارد
یا فاطمه محبوب به فردای قیامت غیر از تو دگر با احدی کار ندارد
مشجری کاشانی(محبوب)