امروز آخرین روز هفته پرکارت بود هی سخنرانی،مناظره....حتما خیلی خسته شده ای ونیاز به استراحت داری اما می خواهی برای فردایت من برنامه ریزی کنم؟!!
پنج شنبه است می توانی بروی سر مزار شهدا و بار دیگر یادت بیفتد داری مسئولیتی را برگردن میگیری که حاصل خون هزاران شهید است.
میتوانی بروی عیادت جانبازان شیمیایی آن هایی که به من و تو نفس بخشیدند اما خودشان با کپسول هم بسختی قادر به نفس کشیدنند .یانه بدتر از آن ها کسانی که نمی توانند هیچ حرکتی بکنند.
می توانی مادرانی را ببینی که هنوز چشم براهند، بچه هایی را که هیچگاه پدرشان را ندیده اند......
تو میتوانی فردا خیلی چیزها را عمیق ببینی و دلت اندازه کوه سنگین شود بعدش برو امامزاده ای جایی که نشناسندت و بنشین با خدایت خلوت کن اما این بار دیگر از خوبی هایت نگو از بدی هایت بگو و بخواه که ببخشدت و دستت را بگیرد ؛ پشتت باشد تا زیر بار این همه مسئولیت سر خم نکنی، کج نروی که خدای نکرده شرمنده خیلی ها می شوی.
این عکس دلخراش را هم برای تو گذاشته ام، نگاه کن، شاید در تصمیم گیری هایت یادت بیفتد.