"حنان ترک" بازیگر معروف مصری اعلام کرد با حرفه اش ،برای همیشه از بازیگری کناره گیری کرده و دیگر هیچگونه فعالیت هنری نخواهد داشت.
وی اعلام کرد با این تصمیم به کشمکش درونی خود پایان دادم و تصمیم نهایی ام را گرفتم.
حنان تأکید کرد: " پس از بازی اخیر در سریال "اخت تریز" تصمیم گرفتم حجابم را بر بازگیری ترجیح دهم."
وی همچنین افزود: "نمی توانم با داشتن حجاب نقش ایفا کنم زیرا بین حجابی که به عنوان یک فریضه دینی به آن تعهد دارم و بین احساسم به عنوان بازیگر واقعی همخوانی وجود ندارد. من برای پایان دادن به این کشمکش درونی تصمیم گرفتم بازیگری را رها کنم."
وی افزود: " برخی ممکن است سئوال کنند چرا تصمیم من اینقدر با تاخیر انجام می شود؟ اگر حجاب با بازیگری همخوانی ندارد چرا بعد از اینکه به رعایت حجاب متعهد شدم برای مدت طولانی همچنان از بازیگری جدا نشدم؟ در پاسخ باید بگویم پوشیدن حجاب هیچگونه تعارضی با هنر ندارد اما من می خواهم وقت خود را به جای پرداختن به بازیگری صرف خدمت به طرح های ملی و امور خیریه کشورم کنم."
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 1:1 عصر روز دوشنبه 91 مرداد 30
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:50 صبح روز پنج شنبه 91 مرداد 26
علم انسان نسبت به موجودات عالم بسیار محدود و نسبت به جهل او ناچیز است. ما به طریقه صحبت کردن و ارتباط مورچگان، کرم ها حشرات و بسیاری دیگر از موجودات با یکدیگر آگاهی نداریم و حتی توانایی شنیدن صداهای آنان را نداریم! زیرا قوه شنوایی ما تنها صداهایی را که فرکانس آنها در محدوده خاصی باشد می شنود و توانایی شنیدن صداهای با فرکانس کمتر و بیشتر از آن را ندارد. در حالی که آنان قطعاً با یکدیگر ارتباط دارند!
اینکه موجودات چگونه خداوند متعال را تسبیح می گویند از مواردی است که هنوز بشر به آن علم پیدا نکرده است بنا براین ما نمی توانیم کیفیت آن را تصویر کنیم. در آیات و روایات متعددی، بر تسبیح گویی همه اجزای هستی، تصریح شده است. ”تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیءٍ إِلَّا یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنلا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ” یعنی: آسمان های هفتگانه و زمین و کسانی که در آنها هستند همه تسبیح او می گویند و هر موجودی تسبیح او می گوید ولی شما تسبیح آنها را نمی فهمید.
[1]
«تسبیح» یعنی تنزیه و مبّرا دانستن خداوند از هر نوع نقص، ناتوانی و نارسایی و بطور کلی از هر آنچه که تنها در شأن مخلوقین است. از امام صادق(ع) درباره سبحان الله سئوال شد. فرمود: ” یعنى اظهار پاکى خدا از هر بدى از روى غیرت بندگى.” [2]
درباره چگونگی تسبیح موجودات (جمادات ونباتات) در میان مفسرین دو دیدگاه وجود دارد: 1. تسبیح به زبان حال 2. تسبیح به ”زبان قال” ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:57 عصر روز چهارشنبه 91 مرداد 25
این روزها چه قدر هواے تو می کنم حتی غروب، گریه براے تو می کنم
گاهی کنار پنجره ام می نشینم و چشمی میان کوچه، رهاے تو می کنم
خیره به کوچه می شوم اما تو نیستی یاد تو، یاد مهر و وفاے تو می کنم
خود نامه ای برای خودم می نویسم و آن را همیشه پست به جاے تو می کنم
وقتی که نامه می رسد از سوی من به من می خوانم و دوباره هواے تو می کنم
فرامرز عرب عامری
روزه ی هجر تو از پاے بینداخت مرا
کے شود با رطب وصل تو افطار کنم
اللهم عجل لولیک الفرج
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 8:6 عصر روز یکشنبه 91 مرداد 22
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:31 صبح روز چهارشنبه 91 مرداد 18
باز شب قدر در راه است و من می روم سراغ جزوه استاد همیشه شب های قدر هر مطلبی هم در مورد اینکه این شب ها چه کنیم می خوانم باز نمیتوانم این جزوه را نخوانده رها کنم شاید بخاطر این است که از دیگر مطالب تا این اندازه تاثیر نمی گیرم.
این هم یادداشت های جزوه (حیف که جزوه خودم را از دست دادم اون خیلی کامل تر بود):
شب قدر نهایت فیض الهی بر بندگانش جاری می شود پس باخلوص نیت برای مراسم احیا برویم
منیت ها را کنار بگذاریم با دعاها(کمیل ،ندبه و...) خود را به خدا نزدیک کنیم.
در این شب ها صدقه بدهیم
ذکر بگوییم
قرآن بخوانیم
ازنمازهای قضایمان بخوانیم
در سکوت فکر کنیم
در جمع باشیم ولی تنها ( از جمع جدا شویم و سعی کنیم در جمع دوستان نباشیم)
از گناهانمان لیست گیری کنیم
احسان بدهیم هر چه که توانستیم
گشاده رو باشیم خواب و خشممان را کنترل کنیم.
انشاالله که بتوانیم بهره لازم را از این شب ها ببریم.
در دعاهایمان اول از همه برای ظهور آقایمان دعا کنیم.
ای کاش عالم ندا بردارد گذشت همه ی جمعه های بی تو
التماس دعا
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 1:21 عصر روز سه شنبه 91 مرداد 17
ابوحمزه ثمالى از عبدالرّحمن بن جلدب روایت کرد که کمیل بن زیاد نَخَعى گفت :
على بن ابیطالب علیه السلام دست مرا گرفت و به ناحیه جبّان برد.
چون به صحرا در آمد، نَفَسِ بلندى کشید و فرمود:یا کُمِیلُ، اِنَّ هذِهِ القُلُوبَ اءوْعِیَةٌ فَخَیْرُها اءوعاها یا کُمیلُ اِحْفِظ عَنّى ما اءقُولُ:
النّاسُ ثِلاثِةٌ، عالِمٌْ رَبّانى ، و مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبیلِ نَجاةٍ، وَ هَمَجٌ رَعاعٌ، لِکُلِّ ناعِقٍ اءتْباعٌ یَمیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ، لَمْ یَسْتَضیئُوا بِنُورِ العِلْمِ، وَ لَمَ یَلْجَوؤ ا اِلى رُکْنٍ وَثیقٍ.
اى کمیل : این دلها مانند ظرفهاست و بهترین آنها نگهدارنده ترین آنهاست . اى کمیل ، حفظ کن آنچه را که مى گویم : مردم سه دسته اند: عالم ربّانى ، آموزنده اى که بر سبیل نجات و رهایى است ، و مگسان کوچک و ناتوان که از هر آواز کننده اى پیروى مى نمایند و با هر بادى مى روند. از نور دانش روشنائى نگرفته اند و به پایه اى استوار پناه نبرده اند. ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:31 عصر روز دوشنبه 91 مرداد 16
حبه عرنی گفت : شبی من ونوف در جلو خانه خوابیده بودیم. مقداری از شب گذشته بود، ناگاه امیرالمومنین*ع*را دیدیم ، دست بر روی دیوار گذشته، شبیه اشخاص واله و حیران این آیه را می خواند: *ان فی خلق السموات و الارض...* همین طور این آیات را می خواند ، مانند کسی که هوش از سرش پریده باشد، سپس روی به من کرد و فرمود: حبه بیداری یا خواب؟
عرض کردم: بیدارم مولای من؟ شما این طور می کنید ما چه کنیم؟ در این هنگام متوجه شدم از چشم های مبارکش چون ابر بهاران قطرات اشک مثل در شاهوار فرو می ریزد.
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد وقت وداع یاران
روی به من کرد و فرمود:
یا حبه!ان لله موقفا و لنا بین یدیه موقفا لا یخفی علیه شی ءُ من اعمالنا، یا حبه ان الله اقرب الی و الیک من حبل الورید، یا حبه! انه لا یحجبنی و ایاک عن الله شی ءُ
ای حبه ! خدای متعال روزی را برای حساب ما قرار داده و ما باید در آن روز درپیشگاه مقدسش حاضر شویم و کوچک ترین عمل ما از نظر او مخفی نیست. ای حبه ! همانا خداوند عالم به من و تو از رگ های گردن نزدیکتر است. ای حبه! هیچ چیز نمی تواند ما را از نظر خداوند بپوشاند و او پیوسته شاهد و ناظر ماست.
آنگاه رو به نوف کرد و فرمود:خوابی یا بیدار؟
عرض کرد خواب نیستم یا امیرالمومنین! حال امشب شما مرا به گریه واداشت.
فقال :یا نوف ! ان طال بکائک فی هذه اللیله مخافه الله تعالی قرت عیناک غدا بین یدی الله عزوجل، یا نوف! انه لیس من قطره قطرت من عین رجل من خشیه الله الا اطفات بحارا من النیران ، انه لیس من رجل اعظم منزله عندالله تعالی من رجل بکی من خشیه الله و احب فی الله و ابغض فی الله
ای نوف! اگر امشب از ترس خداوند زیاد گریه کنی ، فردا در پیشگاه او شادمانی. ای نوف! بدان هر دانه ی اشکی که به واسطه ی ترس از خدا از چشم ریخته شود دریاهایی از آتش را خاموش می کند.کسی نزد خدا محبوبتر و باارزش تر نیست از شخصی که به واسطه ی ترس از او اشک بریزد و در راه خدا دوست بدارد و هم برای او خشم داشته باشد.
حضرت مقداری به آن دو نفر پند داد و در آخر فرمایش های خود فرمودند:پ س از خدای قادر خود هراس داشته باشید که همشه ناظر شماست.
آن گاه راه خود را گرفت و رد شد، در حالیکه می گفت:
لیت شعری فی غفلانی امعرض انت عنی ام ناظر الی و لیت شعری فی طول منامی و قله شکری فی نعمک علی ما حالی
ای کاش می دانستم در غفلت هایم از من روی گردانیده ای، یا به من توجه داری . خدایا ! کاش می دانستم در خواب های طولانی و کمی سپاسگزاری که نسبت به نعمت های تو دارم حالم چگونه است در نزد تو.
حبه گفت: به خدا قسم !پیوسته در این راز و نیاز بود و می گفت و می نالید تا صبح دمید.
پی نوشت: این پست توسط مجله شبانه باشگاه خبرنگاران لینک شد.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:33 صبح روز یکشنبه 91 مرداد 15
الـــــــــــهی
چه خردی دارم که دنیا و موجوداتش از یاد تو غافلم می کنند در حالی که می دانم هر ذره ای از عالم هستی لحظه ای را نمی گذراند مگر این که آن را به ذکر تو سپری کرده باشد.
چقدر جـــــــــــاهلم که لذت فانی و قلیل را به باقی و کثیر رجحان می دهم.
مگر نه آن که هر رحیمی رحمتش را از تو داراست و هر جلیلی در مقابل جلال تو ذره ای ناچیز است پس چرا رحمت از دیگران می جویم و عظمت را در وجود تو به تماشا نمی نشینم ؛ تو آن یگانه معبودی که چون نخوانمت فراموشم نمی کنی و چون خود را از تو دور کنم به سویم قدم برداشته فاصله را پرمی سازی همان که بر مشکلات یاری ام می کند و چون شکر آن نگویم یاری اش از من دریغ نمی دارد کیست که بر من از تو مهربان تر باشد تا خشنودی او را بر رضای تو بگزینم و خواسته اش را بر فرمانت مقدم شمارم .
خـــــــــــدایا
ای که هر بار دانسته از فرمانت سرباز زده ام از در رحمت بر من وارد شده و شرمسارم کرده ای بگو آخر به کدامین کرده ام چشم عنایت از من بر نمیداری؟ به حق بندگی ات که ادایش نکردم؟ مگر چه دارم و چه هستم که تو را درخور؟
وفتی به این می اندیشم که هر آن چه در آسمان و زمین است به صبح و شام بی هیچ وقفه ای تو را تسبیح می گویند به ناسپاسی خود پی می برم که مرا بر همه ی آن ها برتری داده ای اما از همه کمتر شاکرم.
چگونه است که ذره ذره ی وجودم را از تو دارم اما می توانم آن را به کاری گیرم که برخلاف خواسته ی توست * انی ظلمت نفسی * من همانم که به نفس خود ظلم می کنم وای برمن که چون به خود می نگرم خویشتن را مصداق این کلام شریفت می یابم آن جا که فرموده ای *انه کان ظلوما جهولا*
الـــــــــــهی
از پیروی نفس خود و ابلیسی که قسم خورده گمراهم می کند به تو پناه می برم ؛
یاریم کن که نفس را خوار و شیطان رجیم را مایوس گردانم.
بر دلم آرامشی بخش که از رضا به قضا و قدرت حاصل شود و بر جسمم آسایشی که از تو دور و مقهورم نکند.
الـــــــــــهی
از تو بندگی تو را می خواهم آن جا که گر برسیم* افوض امری الی الله* دیگر هیچ از تو نمی خواهیم جز آن چه که خود برایمان می خواهی که تو بر ما از ما دلسوزتری و بر صلاح کارمان از هر کس آگاه تر خواه صلاح در رحمتت باشد یا به حکمتت.
پی نوشت: این مناجاتو چند سال پیش نوشته بودم که تو ماهنامه مهد قرآن هم چاپ شد امروز هوس مناجات کرده بودم و رفتم سراغ یادداشت های گذشته که اینو پیداکردم.کاش آن روزها بود یاهنوز آن حال و هوا را داشتم.
خدایا به برکت این ماه مبارک این درگیری ذهنی و روحی ام را حل کن و به حس آنروزها برم گردان.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:49 صبح روز شنبه 91 مرداد 14
پسر مهزیار نقل میکند که پس از توسلات عدیدهای در یک سفر در جستجوی آن وجود مقدس به مکه مشرف میشود، شبی در مسجدالحرام مقابل درب کعبه شخص وارستهای را میبیند که پس از سلام و معرفی خود، به اینکه از سوی حضرت مأمور بردن پسر مهزیار به جهت پابوسی حضرت بقیه الله -عجل الله تعالی فرجه الشریف- است، از پسر مهزیار میپرسد: چه چیزی را طلب میکنی ای ابالحسن؟
گفتم: امامی که محجوب و مخفی از عالم است.
گفت: او از شما پوشیده و مخفی نیست و لکن اعمال بد شما او را از شما پوشانده و مخفی ساخته است.
وقتی آن شخص پس از مقدماتی، عتی بن مهزیار را خدمت حضرت صاحب الامر -عجل الله تعالی فرجه الشریف- میبرد حضرت در قسمتی از سخنانشان خطاب به او میفرماید: ای ابوالحسن شب و روز توقع و انتظار آمدن تو را داشتم، چه چیز آمدنت را نزد ما تأخیر انداخت؟
پسر مهزیار در جواب میگوید: ای آقای من تا الان کسی را نیافته بودم که مرا راهنمایی کند.
حضرت فرمودند: کسی را نیافتی که راهنمائیت کند؟!
آنگاه با انگشتان مبارکشان بر روی زمین فشار دادند و سپس فرمودند: و لکن شما اموالتان را زیاد نمودید، ضعفاء مؤمنین را دچار حیرت ساختید و بین خود قطع رحم نمودید پس الان برای شما چه عذری مانده است؟
سند:دلائل الامامه، ص 296 محمد بن جریر طبری. به نقل از سایت اندیشه قم
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:43 صبح روز پنج شنبه 91 مرداد 12