در حدیث است که حضرت موسی (ع) در مناجات کوه طور، عرض کرد: «یا اله العالمین» (ای خدای جهانیان)
جواب شنید: «لبیک»
سپس عرض کرد: «یا اله المحسنین» (ای خدای نیکو کاران)
جواب شنید: «لبیک»
سپس عرض کرد: «یا اله المطیعین» (ای خدای اطاعت کنندگان)
جواب شنید: «لبیک»
سپس عرض کرد: «یا اله العاصین» (ای خدای گنهکاران)
جواب شنید: «لبیک،لبیک،لبیک»
حضرت موسی (ع) تعجب کرد و عرض کرد: خدایا، تو را خدای جهانیان، خدای نیکوکاران، خدای اطاعت کنندگان خواندم یک بار فرمودی «لبیک» ولی تو را خدای گنهکاران خواندم سه بار «لبیک» فرمودی، حکمتش چیست؟
جواب آمد:
مطیعان به اطاعت خود،
نیکوکاران به نیکوکاری خود،
و عارفان به معرفت خود اعتماد دارند،
گنهکاران که جز به فضل من پناهی ندارند؛
اگر از درگاه من نا امید گردند به درگاه چه کسی پناهنده شوند؟
منتخب قوامیس الدرر(ملا حبیب الله کاشانى ) ص 268
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 5:43 عصر روز پنج شنبه 90 اسفند 25
وقتی کسی صلوات بفرستد، برایش ده حسنه مینویسند، از آن طرف ملائکه هفتاد صلوات برای او میفرستند، از طرف دیگر هم خدا هفتصد درود بر او میفرستد.روایت از امام عسکری (علیه السلام) منقول است که حضرت فرمودند:
« أَکْثِرُوا ذِکْرَ اللَّهِ وَ ذِکْرَ الْمَوْتِ وَ تِلَاوَةَ الْقُرْآنِ وَ الصَّلَاةَ عَلَى النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله وسلم)فَإِنَّ الصَّلَاةَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ عَشْرُ حَسَنَات»
زیاد به یاد خدا باشید، « اَکثِرُوا ذِکرَ اللهِ تَعالی »، این ذکر(یاد) به معنای ذکر درونی است، چون در جمله بعد دارد: « و ذِکْرَ الْمَوْتِ » ومرگ نیز فراموشت نشود، چون در این عبارت ذکر به معنای ذکر درونی است.
ذکر در عبارت اوّل نیز به قرینه، به معنای یاد است، نه ذکر زبانی و این ذکر نقش سازنده دارد. حضرت میفرمایند: خدا یادت نرود، مرگ هم فراموش نشود. این دو سفارش، درونی بود؛ حضرت دو سفارش بیرونی هم فرموده اند.
سوم: قرآن زیاد بخوانید « وَ تِلَاوَةَ الْقُرْآنِ ». تلاوت قرآن آثار بسیار زیادی دارد و از نظر معنوی، نورانیّت میآورد. ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:45 صبح روز چهارشنبه 90 اسفند 24
آیین چهارشنبه سوری که یادگار ایران باستان و ایران قبل از اسلام است متأثر از دین زرتشت است که آتش را مقدس می داند. در این آیین با پریدن از روی آتش و گفتن «زردی من از تو، سرخی تو از من» از آتش به عنوان یک امر مقدس مدد خواسته می شود . این امر از نظر اسلام شرک تلقی می شود زیرا یک مسلمان علاوه بر توحید ذاتی، قائل به توحید افعالی نیز هست.
توحید افعالی یعنی اینکه هیچ کاری در عالم صورت نمی گیرد و هیچ حادثه ای رخ نمی دهد مگر آنکه سلسله علل آن به خداوند منتهی می شود. به تعبیر حکما هیچ مؤثری در عالم غیر از خدا نیست و به عبارت دیگر هیچ چیزی غیر از خدا در عالم مؤثر نیست. بنابراین مدد خواستن از آتش برای سلامتی نوعی شرک است.
برخی می گویند این یک سنت ملی است و سنن ملی را باید محترم شمرد. پاسخ این است که آن دسته از سنن ملی را باید محترم شمرد که مبنای عقلی داشته باشند نه همه آنها را. مثلاً آیین نوروز در ایران یک مبنای عقلی دارد و آن این است که نیاکان ما بهترین روزهای سال را که طبیعت در نقطه تعادل قرار دارد برای سیاحت و تفریح و دید و بازدید و صله رحم انتخاب کرده اند و این نوعی توجه به خالق هستی است و اگر به دور از لهو و لعب برگزار شود مورد تأیید اسلام است. ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 6:44 عصر روز سه شنبه 90 اسفند 23
بررسی سخنان مسئولان و دست اندرکاران نظام با فرمایشات رهبر معظم انقلاب که همیشه راه گشا و شاخصی برای همگان بوده است می تواند تحلیلی روشن از مواضع و نگرش افراد را نمایان سازد. حال با نگاهی به سخنان اخیر رهبر انقلاب در تحلیل حضور حماسی مردم در انتخابات مجلس نهم و همچنین سخنان حجت الاسلام و المسلمین هاشمی در جریان رأی گیری مجلس نهم، بدون هیچ شرحی به آن می پردازیم.
پایگاه 598:
هاشمی رفسنجانی پای صندوق انتخابات مجلس نهم :
به گزارش ایلنا (12/12/90) :
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با بیان اینکه انشاء الله نتیجه انتخابات همانی باشد که مردم میخواهند و همان رایی باشد که به صندوق می اندازند،گفت: اگر نتیجه همانی باشد که مردم در صندوق می اندازند انشاء الله مجلس خوبی خواهیم داشت.
شش روز بعد :
فرمایشات امام خامنه ای (مدظله العالی) در دیدار اعضای خبرگان (18/12/90)
((..رأی اکثریت قاطع مردم در انتخابات مجلس نهم، در واقع رأی به اصل نظام اسلامی و نشاندهنده اعتماد کامل آنان به نظام بود و همچون سیلی هوشیارکننده، افرادی را که درخصوص اصل نظام و آینده آن و مردم، در توهم و خیالپردازی بسر میبردند، بیدار، و حقیقت را آشکار کرد.))
((..مردم در انتخابات 12 اسفند و در عرصه رویارویی با جبهه مخالفان، قدرت ناشی از ایمان و بصیرت خود را به میدان آوردند و با این حرکت عظیم، طراحیهای چندین ماهه معاندان را برای انتخاباتی بیرونق، نقش بر آب کردند...))
((..این انتخابات همچون سیلی بیدارکننده، برخی را که در توهمات خود در خصوص نظام و مردم خیالپردازی میکردند، هوشیار کرد و حقیقت را مقابل چشمان آنان قرار داد...))
((...بعد از انتخابات پرهیاهوی سال 88، برخی پیش بینی می کردند که اعتماد مردم به نظام اسلامی سلب شده است اما انتخابات 12 اسفند پاسخی قاطع و روشن به این استنتاج غلط و گمانهزنی خطا بود...))
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 6:21 عصر روز سه شنبه 90 اسفند 23
متنی که در زیر میآید فرازهایی از آخرین سخنرانی سردار شهید مهدی باکری را پیش از عملیات بدر (اسفند 63) در بر دارد. طالبین شناخت شهید مهدی باکری، در عبارات عجیب و حیرت انگیز سخنان او که تدبیر و توان مدیریتی، انقطاع کامل از دنیا، شجاعت مؤمنانه و حرکت مشتاقانه بسوی شهادت در آنها موج میزند، دقت کنند. این مضمون سخنی از شهید مطهری است که باطن مردان خدا هنگام مواجهه با مرگ و آماده شدنشان برای لقای حق، در کلماتشان ظهور پیدا میکند.
***
(نقل از: محمدرضا ممیان)
میدان حال و هوای دیگری داشت، گردانها صف به صف منتظر ایستاده بودند تا فرمانده لشکر بیاید. پرچمهای رنگارنگ در باد میرقصیدند و عملیاتی دیگر را نوید میدادند. چشم همه به جایگاه موقتی بود که برای سخنرانی آقا مهدی درست کرده بودند.
مهدی باکری محبوب همه بسیجیهاست و میدانستم که کنترل این همه بسیجی بعد از پایان سخنرانی آسان نخواهد بود. سخنرانی آقا مهدی که تمام میشد تمام بسیجیها به سویش هجوم میآوردند و در آغوشش میگرفتند. در همین عملیات گذشته بود که آقا مهدی را به زور از دست بچهها گرفتیم و انداختیم پشت تویوتا و از معرکه بیرون بردیم ولی با این همه، یکی از بسیجیها همراه آقا مهدی خود را به پشت تویوتا رسانده بود و پاهای آقا مهدی را در آغوش داشت، هر چه میکردیم دست بردار نبود. میبوسید و گریه میکرد. اقا مهدی هم با او همصدا شده بود. تا به ستاد برسیم، در پشت تویوتا عالمی بود. همه گریه میکردند ولی حال آن بسیجی و حال آقا مهدی را هیچکس نداشت. در گوش هم نجوا میکردند و های های میگریستند، او به زور پاهای اقا مهدی را میبوسید و اصرار آقا مهدی راه بجایی نمیبرد...
صلی علی محمد ، یار امام خوش آمد. به خود میآیم. آقا مهدی در جایگاه ایستاده است و تمام میدان یک صدا شعار میدهند. آقا مهدی همه را دعوت به آرامش میکند ولی بچهها دست بردار نیستند. میدان رفته رفته آرام میشود و آقا مهدی شروع به صحبت میکند. همه به صورت آقا مهدی خیره شدهاند و به سخنانش گوش میدهند ولی من بیش از آنکه سخنانش را بشنوم در چهره تکیده و خستهاش دقیق شدهام. بیخوابی از سر و رویش میبارد.
"...برادران! عملیات، عملیات سختی خواهد بود. باید بدانیم اگر این عملیات موفق شد، عملیات بعدی سختتر خواهد بود. چون خداوند بندگان مؤمن خود را هر چه میگذرد با آزمایشی دیگر میآزماید. همه برادران بایستی تصمیم قطعی بگیرند. تمام علایقی که در ده و در شهر دارید کنار بگذارید. مصمّم، قاطع و با توکل به خداوند، تمام برادران تصمیم بگیرند و گرنه خدای نکرده مردد و متزلزل میشویم و تردید و ابهام حتی به اندازه نوک سوزن مانع امداد الهی است. ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:15 صبح روز دوشنبه 90 اسفند 22
گزارشی از بیمارستان جانبازان اعصاب و روان سعادتآباد:
خیلیها چشم، دست یا پایشان را در جبهه جا گذاشتند و ما نفسشان شدیم، چشمشان شدیم، دست و پایشان شدیم، اما سرنوشت ساکنان این بیمارستان به هیچ کدام از همرزمانشان شبیه نشد، ساکنان این خانه تا همیشه در جنگ ماندند...
روی سرشان ابری از آتش است، زیر پایشان فرشی از مین، این حیاط حمرین دهلران است، سهراه اللهاکبر مریوان، عمق آبهای هورالعظیم، سهراهی خونین خرمشهر، حوالی کرخه، دریاچه ماهی شلمچه، نمکزارهای فاو، رملستان فکه.
ایستادهام پشت دیوار فلزی سبز رنگ، تا درها باز شوند و وارد میدان جنگ شوم، اینجا هر لحظه شاید «خمپاره شصت»ی بیزوزه کشیدن فرود بیاید، شاید روی «مینی ضد نفر» ایستاده باشی، این حیاط پر از «تلههای انفجاری» است، آسمانش پر از «خمپارههای زمانی» است که خیز 3 ثانیه میطلبند، اینجا پشت ردیف شمشادها شاید یکی از همرزمها درحال جان دادن دست و پا میزند، آن سوتر پر از «مینهای منور» است و آرپیجیزنهای کمینکرده، هر لحظه شاید تانکهای دشمن دیوارهایش را بشکافند، شاید تکتیراندازی هدف گرفته باشدمان، گوش کن، یا زهرا را نمیشنوی؟ یا مهدی؟ یا زینب؟ یا حسین؟ ما در کدام عملیاتیم؟ اسم رمزمان چه بود؟ ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 7:32 صبح روز یکشنبه 90 اسفند 21
...فی مَشارِقِ الاَْرْضِ وَ مَغارِبِها سَهْلِها وَ جَبَلِها وَ بَرِّها وَ بَحْرِها...
باید ایستادُ
و دوست داشتن ت را...
در مقابل همه ی دنیا فریاد زد!!
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 6:42 صبح روز یکشنبه 90 اسفند 21
خطاب خداوند متعال به حضرت داوود :
زمینیان را بگو ، چرا با من دوستی نمی کنید؟ که سزاوار دوستی منم.
من خدایی هستم که با داناییم جهل نیست ، با صبرم ناتوانی نیست ، در صفتم تغییر نیست ، در گفته ام تبدیل نیست ، رحمتم فراگیر است ، از فضل و کرم برنگردم ، در ازل بر خود رحمت نوشتم ، دل بندگانم به نور معرفت افروختم ، من دوست آنم که با من دوست است ، رفیق آنم که مرا رفیق است ، همنشین آنم که در خلوت ذکر با من است ، مونس آنم که به یاد من انس دارد.
ای داوود !!! هرکه مرا جوید ، مرا یابد و آنکه مرا یابد سزاوار است که مرا نبازد ، نعمت از ماست ، شکر دیگری می کنند !! دفع بلا از ماست ، از دیگری می بینند!! پناهگاهشان پیش ماست ، به دیگران پناه می برند!! می گریزند ولی ، عاقبت باز می گردند. یکى از پیامبران بزرگى که علاوه بر قدرت معنوى و نبوت، داراى حکومت ظاهرى وسیع نیز بود، حضرت داوود علیه السلام است که نام مبارکش شانزده بار در قرآن آمده است.
حضرت داوود علیه السلام در سرزمینى بین مصر و شام دیده به جهان گشود، او از نواده هاى حضرت یعقوب است و به نُه واسطه به یکى از فررزندان حضرت یعقوب می رسد، پدرش ایشا نام داشت.
او صد سال عمر کرد، که چهل سال از آن را حکومت نمود.ماجراى شهرت داوود علیه السلام آن هنگام شروع شد که به عنوان یکى از سربازان طالوت، به جنگ جالوت و لشگرش رفت و با سنگى که در فلاخن خود نهاده بود، جالوت جبار را کشت .ایشا ده پسر داشت، داوود علیه السلام کوچکترین آنها بود.
ادامه را از لینک مقابل بخوانید : داستان زندگی حضرت داوود علیه السلام
منبع: کتاب محجه البیضاء ج 8 ص 58
کتاب شرح دعای کمیل استاد انصاریان ج 1 ص 44
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 5:29 عصر روز شنبه 90 اسفند 20
رهبر عالیقدر حضرت آیت الله سید على خامنه اى فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید جواد حسینى خامنهاى، در 1318 شمسی برابر 1358 قمرى در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. ایشان دومین پسر خانواده هستند. زندگى سید جواد خامنه اى مانند بیشتر روحانیون و مدرسّان علوم دینى، بسیار ساده بود. همسر و فرزندانش نیز معناى عمیق قناعت و ساده زیستى را از او یاد گرفته بودند و با آن خو داشتند.
رهبر بزرگوار در ضمن بیان نخستین خاطره هاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانواده شان چنین مىگویند: «پدرم روحانى معروفى بود، امّا خیلى پارسا و گوشه گیر... زندگى ما به سختى مى گذشت. من یادم هست شب هایى اتفاق مى افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهیّه مى کرد و... آن شام هم نان و کشمش بود.»
امّا خانه اى را که خانواده سیّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنین توصیف مى کنند:
«منزل پدرى من که در آن متولد شده ام، تا چهارـ پنج سالگى من، یک خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقیر نشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیر زمین تاریک و خفه اى! هنگامى که براى پدرم میهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر این که روحانى و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیر زمین مى رفتیم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمین کوچکى را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شدیم.»
ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 4:42 عصر روز شنبه 90 اسفند 20
این هفته هم گذشت تو اما نیامدی
خورشید خانواده ی زهرا نیامدی
از جاده ی همیشه ی چشم انتظارها
ای آخرین مسافردنیا نیامدی
صبحی کنار جاده تو را منتظر شدیم
"آمد غروب،رفت وتو آقا نیامدی"
امروزمان که رفت چه خاکی به سر کنیم؟
آقای من ! اگر زد وفردا نیامدی
غیبت بهانه ای است که پاکیزه تر شویم
تا روبرویمان نشدی ، تا نیامدی!
علی اکبر لطیفیان
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 6:30 عصر روز جمعه 90 اسفند 19