مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پی طبیب آمده ام درد می کشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که گره وا شود همین
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمی کنم
حق میدهم که بنده ی دنیا کنی مرا
من سال هاست میوه خوبی نداده ام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
هر هفته در گناه تماشا کنی مرا
من گم شدم؛ تو آینه ای گم نمی شوی
وقتش شده بیایی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانه ات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا
شعر از علی اکبر لطیفیان
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 3:4 عصر روز یکشنبه 90 شهریور 13