سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی مطالب مربوط به حجاب زندگینامه ،وصیتنامه ،خاطرات ،دانلود نوا و نما پیرامون شهید کاظمی داستان کوتاه و مطالب پیرامون زندگی و تصمیم گیری بهتر اخبار سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی سیاسی دانستنیهای مربوط به اهل بیت  و غیره دانلود نوا کلیپ برنامه و غیره شعر فرهنگ، سینما پیامک برای مناسبت ها،امام زمان دانستنی های چهارده معصوم سخنرانی ها مطالب و دستورالعمهای عرفانی،اخلاقی وتهذیب نفس; سخنرانی ها مطالب و دستورالعمهای اخلاقی مانند غیبت وغیره; مطالب،کلیپ،نواها،عکس ،پیامک ،شعر ودعاهای مربوط به حضرت ولیعصر مطالب،کلیپ،نواها،عکس و... مربوط به شهدا و دفاع مقدس  خاطرات،بیانات،کلیپ،نواها،عکس و... مقام معظم رهبری  دام ظلله العالی ومطالب مربوط به بحث ولایت  دانلود نرم افزارهای موبایل مذهبی،کلیپ و نوا مطالب پیرامون شهرستان آذرشهر  دل نوشته،درد دلهای خودم  مطالب قرآنی، دانلود اذان و تلاوت قرآن   دانلود تلاوت و نغمات قرآنی

برای دیدن بهتر وبلاگ از مرورگر فایر فاکس و کروم استفاده کنید......... تا کسی رخ ننماید ز کسی دل نبرد / دلبر ما دل ما برد و به ما رخ ننمود*******اللـــهم عجل لولـــیکـــ الفرج******* نــدبه خوانیم تـــو را هر سحر آدینه / تو کدام آیــنه ای؟ صلّ علی آیـیـنه ......برگزاری دعـــــای ندبه در شهرستان آذرشهر هرهفته در مسجد سفید محله6:30 .





درباره نویسنده
پیامک - گل نرگس
م.ر. بسیجی
ای رونق گلزار کجایی گل نرگس/ مردیم ز آزار کجایی گل نرگس/ از بس که به زنگار نشستیم ندیدیم/ ای آینه رخسار کجایی گل نرگس/ دیدم به سر شاخه گل بلبل سرمست/ می خواند به گلزار کجایی گل نرگس/ ............................................................ دیدند دشمنان که در این خطه لاف نیست/ شمشیر دوستان علی در غلاف نیست/ در این قبیله نخل تناور همیشه هست/ مقداد هست، مالک اشتر همیشه هست/ اینجا که کوفه نیست خوارج علم شوند/ سلمان نمرده است اباذر همیشه هست/ صف بسته‌اند این همه سردارها به شوق/ یعنی برای پیش‌کشت سر همیشه هست/ روشن‌ترین روایت عمار می‌شویم/ در عشق رهبری همه تمار می‌شویم.
تعداد پست ها: 514
تماس با نویسنده

موسیقی وبلاگ


عناوین یادداشت ها


آمار بازدید
بازدید کل :751770
بازدید دیروز :89
بازدید امروز : 41

موضوعات وبلاگ

شعر[94] . امام زمان[90] . تصویر[61] . مناسبت ها[51] . گل نرگس[50] . دل نوشته[47] . عرفان[41] . دانلودکده[39] . شهدا[36] . سیاسی[34] . خبری[31] . پیامک[30] . حضرت آقا[28] . حضرت زهرا*س*[28] . امام علی النقی*ع*[28] . قرآن[26] . حجاب[25] . محرم[24] . معصومین[19] . بیشتر بدانیم[19] . فرهنگی[16] . imam naghi[14] . انتخابات[13] . شهید کاظمی[13] . حدیث[11] . اخلاق[10] . موبایل[9] . رجب[7] . اشعار فرامرز عرب عامری[7] . حضرت امام[7] . از آذرشهر[6] . عاشقانه ها[6] . امام علی*ع*[5] . بسیج[4] . طنز[4] . نکات مدیریتی[4] . نقدشبکه های ماهواره ای[3] . قالب های مذهبی وبلاگ[3] . داستان کوتاه[3] . پاسخ به شبهات محرم[3] . امام رضا*ع*[3] . پاورپوینت[2] . پیامک[2] . امر به معروف و نهی از منکر[2] . مناجات[2] . ســـردار غلام عسگر کریمـــــیان . نتایج جشنواره . نقدشبکه های ماهواره ای . نماز . اذان . امام محمدباقر*ع* . امام کاظم*ع* . دانلودکده . ترتیل کل قرآن کریم . تلاوت . جملات زیبا .

عضویت در خبرنامه
 

لینکهای روزانه

لینک دوستان
قطره و دریا
همنشین
دل نوشته ها
موعود هادی
پوکه.با شهدا باشیم
من حلقه ام وراه به میخانه ندارم
هر شب تنهایی
سجاده ای پر از یاس
قنوت جویبار
چلچراغ شهادت
أنٌ الارض یرثها عبادی الصالحون
منتظر قائم(عج)
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه
عیسی طلبه مشهدی
یادداشت های شخصی محسن مقدس زاده
منادی معرفت
طریق یار
عطر یاس
جرعه ای از شراب عشق
بچه های خدا
حرم الشهدا
بشری
راه فضیلت
سلام بچه ها
آشیانه سردارغم ها وسالار آشیانه قلبها
صراط
از جانبازی تا شهادت
قافله شهدا
بر و بچه های ارزشی
مذهب عشق
تـــــــــــــــربـــــــــــــــت دل
زندگی کاروانی
نوجوونی از خودتون
تریبون
بسیجیان عملیاتی
سیدالشهداء
عصر ظهور
زنده یاد * آه از بهار بی یار*
بشارت هودر
باریک بین
حاج آقا مسئلةٌ
عمارگراف
داستان سرا
12.کجایند مردان بی ادعا...
یک وبلاگ مذهبی نظامی
9.انتظار
3.طنین نبض باران
13.یااباصالح المهدی ادرکنی
25.گوهری در صدف
27.همین نزدیکیست
به سوی ظهور
بسیجی مظهر صبر و بصیرت
معرفت مهدوی
بسیجیان گمنام
کجایید ای شهیدان خدایی
شمیم یاس
سرباز صفر جنگ نرم
دلتنگ مهدی*عج*
تا شهادت
بصیرت سایبری
اسکالپل
دارالشیعه
14. طلبه صفر
شاعرانه
1.حجاب
3.ماتم کده مجازی حسین(در حسرت کربلا)
آرامشم ده
13. یامهدی
2.جانم فدای غربتت امام نقی علیه السلام
حضرت مهدی(عج)
سازمان زنان انقلاب (منطقه6)
بهشتیان
بیا تا برویم...
رزمندگان سایبری
10.این سایبریون
یاسی ترین یاس
امین
بیایین آدم شیـــم

آرشیو وبلاگ
آبان 89
پاییز 89
تابستان 90
پاییز 90
زمستان 90
اسفند 90
بهمن 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
دی 91
بهمن 91



لوگوی وبلاگ



لوگوی دوستان














وبلاگ فارسی

   

تا فاطمه است و جـگر سوخته او             با داغ دل لاله کسی کار ندارد 
از ناله پنـهان عـلی در دل شـبها            پیداست که دل داردو دلدارندارد

افتاده به بستر گل گلزار پبمبر                جز زینب افسرده پرستار ندارد
تاریخ گواه است به مظلومی مولا        کس هیچ دراین واقعه انکار ندارد

بعد از تو علی راز دل خود به که گوید     غیر از تو دگر محرم اسرار ندارد
زینب که به سجاده نظردوخته هرشب   جزخون دل و چشم گهر بار ندارد

بر حاشیه برگ شفایق بنویسید               گل تاب فشار در و دیوار ندارد
پیداست علی را که ز بی مهری امت   یک شهرپراز دشمن ویک یار ندارد

بعد از تو علی ای گل پرپر شده دیگر   میلی به گل و سبزه و گلزار ندارد
با خصم بد اندیش ستمکار بگویید              بیمار دگر طاقت مسمار ندارد

 گیرم که حدیث در و گل میخ نباشد      گلگون شدن سینه که انکار ندارد
 یا فاطمه محبوب به فردای قیامت          غیر از تو دگر با احدی کار ندارد
                             
مشجری کاشانی(محبوب)



نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 6:9 عصر روز پنج شنبه 91 فروردین 17

دور از نظرم بس است دوریالی متی احارُ فیک یا مولای....

 تا بکی
     
       حیران و سرگردان تو
بمانم
                           
                                    ای مولای من....

................................................................................................

فرازی از دعای ندبه



طـاقت
ز کف دلــم پریده
                                        دل هـم شـده مرغ سـر بـریده

ما را نبود دگر صبوری
                                        دور از نظرم بس است دوری

 

 



نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 9:1 عصر روز جمعه 91 فروردین 11

امام عسکری
رسانده زهر جفا تا به چرخ آه مرا  /  گرفته است زکف معتمد رفاه مرا
به زندگانی من نیز زهر خاتمه داد / به دست و پیکر لرزان ببین گواه مرا
رسیده بر لب بام آفتاب زندگیم / بخوان غلام من از پشت پرده  ماه مرا

بیا امید دلم مهدیم دگر مگذار / تو بیش از این به رهت منتظر نگاه مرا
بیا و آب بنوشان تو بر پدر دم مرگ / که نیست تاب و توان جسم همچو کاه مرا
تو در برم بنشین تا مگر که بنشانی / ز اشک دم به دم خود شرار آه مرا

به غربت تو و مظلومی تو می سوزم / چو گیرد آتش بیداد جایگاه مرا
***سید رضا مؤید***

بابا همه غصه من غربت و تنهایی توست
این چنین گریه مکن در برمن ای پسر
آجرک الله مولانا یا بقیةالله

پیامک شهادت امام عسکری:
امروز عسکری*ع* به جهان دیده بسته است / قلب جهان و قطب زمان دلشکسته است
         آن حجت خدای، ز بیداد معتمد / پیوند زندگانی اش از هم گسسته است
شهادت یازدهمین امام شیعیان و نشستن گرد یتیمی بر چهره ی مولایمان صاحب الزمان، تسلیت باد…
ادامه مطلب...


نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:38 صبح روز چهارشنبه 90 بهمن 12

خدایا...حضرت علامه حسن زاده آملی (مدظله العالی) می فرمایند:
ما در این عالم محروم نداریم. خدای متعال وارد قلب همه می شود، حتی قلب کافر «کَذلِکَ سَلَکْناهُ فی‏ قُلُوبِ الْمُجْرِمین(شعراء 200)» خداوند می فرمایند: من به قلب مجرم هم وارد می شوم، اما چه کنم که ظرفی که وارونه باشد، رحمت مرا نمی تواند در خود جای دهد. هرچه در آن بریزی، چیزی باقی نمی ماند؟
و لذا خداوند می فرماید«فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها(رعد 17)» "تمام دره ها را به قدر ظرفیتش پر می کنیم" کدام دره است که بر اساس ظرفیتش پر نشود؟ و لذا کلمه محروم نداریم، محروم یعنی استحقاق دارد، اما چیزی به او نمی دهند. در حالی که در عالم اینگونه نیست.
پیامک با موضوع خدا :
اگر به علاوه ی خــدا باشی
می توانی منهای همه چیز زندگی کنی

معبودا
به بزرگی آنچه داده ای آگاهم کن تا کوچکی آنچه ندارم نا آرامم نکند . . .

چه زیبا خالقی دارم
چه بخشنده خدای عاشقی دارم
که میخواند مرا ، با آنکه میداند گنه کارم
ادامه مطلب...


نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:0 صبح روز دوشنبه 90 بهمن 10

بازی روزگار را نمی فهمم!
من تو را دوست می دارم... تو دیگری را... دیگری مرا... و همه ما تنهاییم!
داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند،
این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند.
عشق در لحظه پدید می آید
و دوست داشتن در امتداد زمان
و این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است.
همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم،
پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم
.(مگر می شود؟!!!)
انسان عاشق زیبایی نمی شود،
بلکه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست!
ادامه مطلب...


نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 7:49 عصر روز جمعه 90 بهمن 7

یاعلی بن موسی الرضا

محبوب رضاست هر که دل ریش‌تر است             از کعبه صفای این حرم بیش‌تر است
اینجاست طبیبی که ندارد نوبت                       هر دل که شکسته‌تر بود پیش‌تر است

 با آنکه مقام رفیع امامت را داشت و برگزیده ی خدا بود، در عین حال نه تنها برای خود هیچ گونه حریمی قائل نبود، بلکه در زندگی خویش با طبقات مختلف مردم حتی خدمتکاران و زیردستان با نهایت صمیمیت و فروتنی رفتار می کرد. کلینی از مردی بلخی روایت کرده است:

من در سفر خراسان همراه امام *ع* بودم، روزی هنگامی که سفره گسترده شد، امام *ع* از همه ی خدمتکاران خواست تا در کنار او بر سر سفره بنشینند. عرض کردم، فدایت شوم، بهتر بود سفره ی آنان را جدا می کردی؟ فرمود: ساکت باش! همانا پروردگار و پدر و مادر همه ما یکی است و پاداش هم به اعمال است.

روزی امام *ع* در حمام پس از تقاضای فردی که آن حضرت را نمی شناخت، تن او را کیسه کشید. هنگامی که دیگران امام امام *ع*  را به او معرفی کردند، شرمنده شد و به عذرخواهی از آن حضرت پرداخت. امام امام *ع*  در حالی که او را کیسه می کشید، دلداری اش داد و فرمود: عیبی ندارد.



نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 1:27 صبح روز سه شنبه 90 بهمن 4

امام محمد باقر علیه السلام

امام باقرعلیه السلام دائم الحزن بود زیرا 4 سال داشت که واقعه کربلا را درک کرد دائما اشک میریخت ، پیشانیش از کثرت سجده پینه کرده بود ، چشمانش از کثرت اشک آب آلود بود . او مجسمه تواضع و ادب بود و معدن علم و فضیلت . محضرش مرکز علما و دانشمندان و خطبا و محدثین و شعرا بود.
حکایت :
    روزی هشام برای آزار امام و به خیال خودش دست انداختن امام به ایشان پیشنهاد تیراندازی می کند . امام کمان را می گیرد ، اولین تیر درست در وسط هدف می نشیند ، دومین تیر بر پیکان تیر اول فرود می آید و آن را می شکافد ، تیر سوم بر دوم و … نهم بر هشتم می نشیند . فریاد حاضران بلند می شود و هشام شرمنده ، لب به تمجید امام می گشاید.
اى خفته همچو گنج، به ویرانه بقیع
پر مى‏ زند کبوتر دل، در هواى تو
در را به روى امت اسلام بسته‏ اند
آن گمرهان که بى خبرند از صفاى تو



نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 5:17 عصر روز پنج شنبه 90 آبان 12

چند داستان کوتاه از زندگی امام :

امام هر روز می آمد مسجد پیغمبر . اول به پیغمبر سلام می کرد و بعد می رفت خانه ی مادرش زهرا.
کفش هایش را در می آورد و نماز می خواند . عده ای تصمیم گرفتند خاک کفش هایش را بردارند برای تبرک.
 ظهر که آمد، سوار بود .
 چند روز صبر کردند . دیدند هر روز سواره می آید .
فهمیدند که راضی نیست.
منصرف شدند.
از فردا دوباره پیاده آمد.
×××
معتصم مرد خواننده ای را آورده بود تا امام را مسخره کند .امام نگاهی به ریش بلندش کرد و گفت :"از خدا بترس ریش دراز ."
دیگر تارهای عود نمی لرزید ، نهیب امام بود که تار و پود را می لرزاند.
-از خدا بترس!!!
هم مضراب از دستش افتاد،هم عود.تا زنده بود آن دست برایش دست نشد.
×××
 معتصم ظرف پر از انگور را داد به ام فضل(همسرامام).قرار بود او کار را یکسره کند. ام فضل از قصر بیرون آمد و به خانه رفت . ظرف را گذاشت جلوی امام.
تعارف کرد . امام نگاهی به همسرش انداخت.خوشه ای انگور برداشت وشروع به خوردن کرد.امام از درد به خودش می پیچید.انگور مسموم اثر خودش را گذاشت.
ام فضل ترسیده بود.ایستاده بود گوشه اتاق و او را نگاه میکرد.امام گفت:"سزای کارت را می بینی.به خدا قسم! به بلایی مبتلا می شوی که درمانی ندارد."از نفرین امام عصبانی شد.در را به رویش بست تا کسی نتواتد به او کمک  کند.
امام با لب تشنه شهید شد.
سه روز بوی عطر کوچه های بغداد را پر کرده بود.
مردم هر روز یک دسته پرنده ی سفید را می دیدند که بالای خانه ی امام پرواز می کنند وبال های خود را باز می کنند و روی بام سایه می اندازند .
 خانه ی امام که رفتند روی بام جسدش را پیدا کردند.

از غـربــت آن غریــب کــن یاد امشب
 مسموم شد از زهر، جواد بن رضا
 در حجره ی در بسته ی بغداد امشب
برگرفته از کتاب « وسعت آفتاب » از مجموعه کتب 14 خورشید و یک آفتاب

شهادت امام جواد

 روزی مأمون به قصد شکار از بغداد خارج شد ، اثنای راه به جمعی از کودکان رسید که در میان راه ایستاده بودند و حضرت جواد (علیه السلام ) نیز آنجا ایستاده بود چون کودکان کوکبه مأمون را مشاهده کردند پراکنده شدند جز آن حضرت که از جای خود حرکت نفرمودند و با نهایت تمکین و وقار در جای خود ثابت ماندند.

مأمون به نزدیک ایشان رسید و از مشاهده انوار امامت و جلالت و ملاحضه آثار قداست آنحضرت متعجب شده و پرسید که ای کودک چرا مانند کودکان دیگر از سر راه دور نشدی و از جای خود حرکت ننمودی؟ حضرت فرمودند : راه تنگ نبود که بر تو گشاده گردانم،جرم و خطایی نداشتم که از تو بگریزم و گمان ندارم که تو کسی را بی جرم در معرض عقوبت درآوری!از شنیدن این سخنان تعجب مأمون زیاد گردید پس پرسید که ای کودک چه نام داری؟فرمود نامم محمد است،گفت پسر کیستی؟فرمود پسر علی بن موسی الرضا(علیه السلام ) ،از علوم چه می‏دانى؟فرمود: اخبار آسمان‏ها را از من بپرس.

مأمون در این هنگام، در حالى که یک بازِ ابلق «سفید و سیاه» براى شکار در دست داشت از امام جدا شد و رفت. چون از امام دور شد، باز، به جنبش افتاد، مأمون به این سوى و آن سوى نگریست، شکارى ندید، ولى باز همچنان درصدد درآمدن از دست او بود، پس مأمون آن را رها ساخت. باز به طرف آسمان پرید تا آن که ساعتى از دیدگان پنهان شد و سپس در حالى که مارى شکار کرده بود بازگشت، مأمون آن مار را در جعبه مخصوص قرار داد، و رو به اطرافیانش گفت: امروز مرگ این کودک به دست من فرا رسیده است.
سپس بازگشت و ابن الرّضا (علیه السلام) را در میان کودکان دید، به او گفت: از اخبار آسمان‏ها چه می‏دانى؟

امام فرمود: پدرم از پدرانش از پیغمبر (صلّى الله علیه و آله) و او از جبرئیل و جبرئیل از خداى جهانیان، مرا حدیث کرد که بین آسمان و فضا، دریائى است خروشان با امواج متلاطم، در آن دریا مارهایى هست که شکمشان سبز رنگ و پشتشان، خالدار است. پادشاهان با بازهاى ابلق آنها را شکار می ‏کنند و علما را بدان می ‏آزمایند.
مأمون گفت: «راست گفتى تو و پدرت و جدّت و خدایت راست گفتند.
منتهی الآمال
امام جوادپنج نکته اخلاقی از امام جواد علیه السلام:

«تَوَسَّدِ الصَّبْرَ؛صبر را بالش خود قرار بده.» این تشبیه از آن رو است که چون آرامش و قرار جسمی انسان، با تکیه بر بالش است، مؤمن در رسیدن به آرامش روحی نیز، نیازمند به تکیه گاهی چون صبر است.

«اعْتَنِقِ الْفَقْرَ؛ [ای مؤمن!] فقر را در آغوش بگیر.»
به بیان دیگر اگر فقر و تنگدستی، تحمّل شود؛ اولاً، عزّت مندی مؤمن را به همراه دارد و ثانیاً، مانع رشد اخلاقی و تکامل سالک نمی شود.

«ارْفَضِ الشَّهَوَاتِ؛ شهوات را به دور انداز و رها کن.» یعنی محور و اساس فعالیت های مؤمن، خواسته های الهی است، نه امیال نفسانی.

«خَالِفِ الْهَوَى؛ با هوای نفس مخالفت کن.»
«اِعْلَمْ أَنَّکَ لَنْ تَخْلُوَ مِنْ عَینِ اللَّهِ فَانْظُرْ کَیفَ تَکُونُ؛ بدان که در برابر دیده خدایی و متوجه باش که چگونه ای.»
 بحارالانوار، علامه محمد باقر مجلسی ج 75، ص358.

این طرف دردو غم و آه و فغان/ آن طرف هم دخترانی کف زنان
کس نباشد بین حجره یاورم/ من جوانمرگم شبیه مادرم
دانلودکتاب موبایل دانستنیهای امام جوادعلیه السلام
شهادت آن امام بزرگوار را حضور امام عصرعج ،نائب برحق ایشان
و شیعیان آن حضرت تسلیت عرض میکنم.
التماس دعا

پی نوشت:


موعود روزهای پر از انتظار من



نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:40 صبح روز چهارشنبه 90 آبان 4

عمرو بن یزید می گوید: روزی برادرزاده‌ام هشام بن الحکم از من خواهش کرد
که او را خدمت امام صادق(ع) بشهادت امام جعفرصادق(ع)تسلیت باد.برم تا با آن بزرگوار مباحثه و گفتگو کند در حالی که هنوز بر دین و اعتقاد فاسد خود یعنی جَهمیه استوار بود. در جواب گفتم تا از حضرتش اجازه نگیرم اقدام به چنین کاری نخواهم کرد.

سپس به خدمت امام صادق(ع) رسیده و برای شرفیاب شدن هشام اجازه گرفتم. پس از بیرون رفتن از محضر آن بزرگوار، لحظه‌ای متوجه بی باکی و خبث اعتقادی برادرزاده‌ام شدم. با خود گفتم بهتر است با یادآوری حالت هشام، مجدداً تحصیل اجازه نمایم تا مبادا این ملاقات موجب شرمندگی من شود. برگشتم و عرض کردم برادرزاده‌ام بی باک و بی ادب است، با این حال اجازه می‌فرمائید شرفیاب شود؟ حضرت لبخند زد و گفت: نگران که هستی؟نگران من؟!

 از این اظهارم  شرمنده شدم و هشام را همراه خود به محضر حضرت بردم. پس از نشستن در حضورش، آن بزرگوار مسأله‌ای از وی پرسید هشام در جواب فرو ماند و مهلت خواست، حضرت به او مهلت دادند. هشام رفت و چند روزی درصدد تهیه جواب برآمد،این در و آن در زد اما ناکام ماند. دوباره به محضر امام(ع) شرفیاب شده اظهار عجز کرد و پاسخ را دریافت نمود. این بار امام(ع) سؤالاتی فرمودند که بنیان مذهب باطل هشام را متزلزل می‌ساخت.

هشام از عهده جواب برنیامد و اندوهناک مرخص شد و مدتی در حال بهت و حیرت به سر می‌برد تا آن که بار دیگر از من خواهش کرد تا وسیله ملاقاتش را فراهم سازم. حضرت فرمودند: فردا شب در فلان نقطه از حیره منتظرم باشد. مطلب را به هشام ابلاغ کردم. از فرط اشتیاق قبل از وقت مقرر به آن مکان شتافت و به فیض ملاقات امام(ع) نائل گردید و اینجا بود که از اشراق انوار آن خورشید تابناک دلش به نور ولایت منور گردید. هشام بعدها ماجرای ملاقات خود را با امام(ع) در حیره برای عموی خود چنین بیان می‌دارد:

«هنگامی که سوار بر اسبی به من نزدیک شد و چشمم به جمالش افتاد، چنان جذبه ای از عظمت آن بزرگوار به من دست داد که نیروی سخن گفتن را از دست دادم. او می گوید:من جواب آن دو سوال را پیدا نکرده بودم اما چیزهایی بهم بافته بودم تا بگویم همین که معنویت ایشان را دیدم همه از ذهنم فرار کرد .زمانی منتظر گفتار و پرسش من بود. این انتظار باوقار باعث فزونی تحیر و بی‌خودی من شد. عاقبت هم هیچ نپرسیدند که پس جواب آن دو سوال چه شد. مرا به حال خود گذاشت و مرکب خود را به سوی کوچه‌های حیره راند. و من ساعت ها همان جا نشستم و به جایی که او رفته بود نگاه کردم و اشک ریختم».

آری ، جذبه معنوی آن دیدار کار خود را کرد هشام از ارادتمندان آستان ولایت گردید و از مکتب پرفیض امام صادق(ع) بهره‌های علمی و اخلاقی بسیار برده و شد آنچه که شد. مرحوم مامقانی می‌نویسد: هشام 500 مسأله از امام(ع) سؤال کرد و جواب کامل شنید. حضرت با انفاس قدسی خود چنان هشام را تربیت و تجهیز نمود که همیشه از مصاف مناظره با مخالفین سربلند و پیروز بیرون می‌آمد.

ای عجب بار دگر حق پیمبر شد ادا
در کنار تربتش فرزند پاکش شد فدا
موسی جعفر نه تنها بلکه امت شد یتیم
دانش و تقوا و ایمان و فضیلت شد یتیم
بار دیگر ظالمانه، خیل جلادان شبانه
با دو دست بسته بردند یک غریبی را ز خانه
بار دیگر دست گلچین در مدینه آتش افروخت
بار دیگر آشیانی در میان شعله ها سوخت

داغ یک دسته شقایق، بر دل خونین صادق
بار دیگر شد شکسته حرمت قرآن ناطق

شهادت امام جعفرصادق(ع)تسلیت باد.

 



نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 5:29 عصر روز جمعه 90 مهر 1

<      1   2   3   4