سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی مطالب مربوط به حجاب زندگینامه ،وصیتنامه ،خاطرات ،دانلود نوا و نما پیرامون شهید کاظمی داستان کوتاه و مطالب پیرامون زندگی و تصمیم گیری بهتر اخبار سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی سیاسی دانستنیهای مربوط به اهل بیت  و غیره دانلود نوا کلیپ برنامه و غیره شعر فرهنگ، سینما پیامک برای مناسبت ها،امام زمان دانستنی های چهارده معصوم سخنرانی ها مطالب و دستورالعمهای عرفانی،اخلاقی وتهذیب نفس; سخنرانی ها مطالب و دستورالعمهای اخلاقی مانند غیبت وغیره; مطالب،کلیپ،نواها،عکس ،پیامک ،شعر ودعاهای مربوط به حضرت ولیعصر مطالب،کلیپ،نواها،عکس و... مربوط به شهدا و دفاع مقدس  خاطرات،بیانات،کلیپ،نواها،عکس و... مقام معظم رهبری  دام ظلله العالی ومطالب مربوط به بحث ولایت  دانلود نرم افزارهای موبایل مذهبی،کلیپ و نوا مطالب پیرامون شهرستان آذرشهر  دل نوشته،درد دلهای خودم  مطالب قرآنی، دانلود اذان و تلاوت قرآن   دانلود تلاوت و نغمات قرآنی

برای دیدن بهتر وبلاگ از مرورگر فایر فاکس و کروم استفاده کنید......... تا کسی رخ ننماید ز کسی دل نبرد / دلبر ما دل ما برد و به ما رخ ننمود*******اللـــهم عجل لولـــیکـــ الفرج******* نــدبه خوانیم تـــو را هر سحر آدینه / تو کدام آیــنه ای؟ صلّ علی آیـیـنه ......برگزاری دعـــــای ندبه در شهرستان آذرشهر هرهفته در مسجد سفید محله6:30 .





درباره نویسنده
مناسبت ها - گل نرگس
م.ر. بسیجی
ای رونق گلزار کجایی گل نرگس/ مردیم ز آزار کجایی گل نرگس/ از بس که به زنگار نشستیم ندیدیم/ ای آینه رخسار کجایی گل نرگس/ دیدم به سر شاخه گل بلبل سرمست/ می خواند به گلزار کجایی گل نرگس/ ............................................................ دیدند دشمنان که در این خطه لاف نیست/ شمشیر دوستان علی در غلاف نیست/ در این قبیله نخل تناور همیشه هست/ مقداد هست، مالک اشتر همیشه هست/ اینجا که کوفه نیست خوارج علم شوند/ سلمان نمرده است اباذر همیشه هست/ صف بسته‌اند این همه سردارها به شوق/ یعنی برای پیش‌کشت سر همیشه هست/ روشن‌ترین روایت عمار می‌شویم/ در عشق رهبری همه تمار می‌شویم.
تعداد پست ها: 514
تماس با نویسنده

موسیقی وبلاگ


عناوین یادداشت ها


آمار بازدید
بازدید کل :751652
بازدید دیروز :42
بازدید امروز : 12

موضوعات وبلاگ

شعر[94] . امام زمان[90] . تصویر[61] . مناسبت ها[51] . گل نرگس[50] . دل نوشته[47] . عرفان[41] . دانلودکده[39] . شهدا[36] . سیاسی[34] . خبری[31] . پیامک[30] . حضرت آقا[28] . حضرت زهرا*س*[28] . امام علی النقی*ع*[28] . قرآن[26] . حجاب[25] . محرم[24] . معصومین[19] . بیشتر بدانیم[19] . فرهنگی[16] . imam naghi[14] . انتخابات[13] . شهید کاظمی[13] . حدیث[11] . اخلاق[10] . موبایل[9] . رجب[7] . اشعار فرامرز عرب عامری[7] . حضرت امام[7] . از آذرشهر[6] . عاشقانه ها[6] . امام علی*ع*[5] . بسیج[4] . طنز[4] . نکات مدیریتی[4] . نقدشبکه های ماهواره ای[3] . قالب های مذهبی وبلاگ[3] . داستان کوتاه[3] . پاسخ به شبهات محرم[3] . امام رضا*ع*[3] . پاورپوینت[2] . پیامک[2] . امر به معروف و نهی از منکر[2] . مناجات[2] . ســـردار غلام عسگر کریمـــــیان . نتایج جشنواره . نقدشبکه های ماهواره ای . نماز . اذان . امام محمدباقر*ع* . امام کاظم*ع* . دانلودکده . ترتیل کل قرآن کریم . تلاوت . جملات زیبا .

عضویت در خبرنامه
 

لینکهای روزانه

لینک دوستان
قطره و دریا
همنشین
دل نوشته ها
موعود هادی
پوکه.با شهدا باشیم
من حلقه ام وراه به میخانه ندارم
هر شب تنهایی
سجاده ای پر از یاس
قنوت جویبار
چلچراغ شهادت
أنٌ الارض یرثها عبادی الصالحون
منتظر قائم(عج)
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه
عیسی طلبه مشهدی
یادداشت های شخصی محسن مقدس زاده
منادی معرفت
طریق یار
عطر یاس
جرعه ای از شراب عشق
بچه های خدا
حرم الشهدا
بشری
راه فضیلت
سلام بچه ها
آشیانه سردارغم ها وسالار آشیانه قلبها
صراط
از جانبازی تا شهادت
قافله شهدا
بر و بچه های ارزشی
مذهب عشق
تـــــــــــــــربـــــــــــــــت دل
زندگی کاروانی
نوجوونی از خودتون
تریبون
بسیجیان عملیاتی
سیدالشهداء
عصر ظهور
زنده یاد * آه از بهار بی یار*
بشارت هودر
باریک بین
حاج آقا مسئلةٌ
عمارگراف
داستان سرا
12.کجایند مردان بی ادعا...
یک وبلاگ مذهبی نظامی
9.انتظار
3.طنین نبض باران
13.یااباصالح المهدی ادرکنی
25.گوهری در صدف
27.همین نزدیکیست
به سوی ظهور
بسیجی مظهر صبر و بصیرت
معرفت مهدوی
بسیجیان گمنام
کجایید ای شهیدان خدایی
شمیم یاس
سرباز صفر جنگ نرم
دلتنگ مهدی*عج*
تا شهادت
بصیرت سایبری
اسکالپل
دارالشیعه
14. طلبه صفر
شاعرانه
1.حجاب
3.ماتم کده مجازی حسین(در حسرت کربلا)
آرامشم ده
13. یامهدی
2.جانم فدای غربتت امام نقی علیه السلام
حضرت مهدی(عج)
سازمان زنان انقلاب (منطقه6)
بهشتیان
بیا تا برویم...
رزمندگان سایبری
10.این سایبریون
یاسی ترین یاس
امین
بیایین آدم شیـــم

آرشیو وبلاگ
آبان 89
پاییز 89
تابستان 90
پاییز 90
زمستان 90
اسفند 90
بهمن 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
دی 91
بهمن 91



لوگوی وبلاگ



لوگوی دوستان














وبلاگ فارسی

   

«دَحو» به معنای گسترش است و بعضی نیز آن را به معنای تکان دادن چیزی از محلِ اصلی اش تفسیر کرده اند. منظور از دحوالارض (گسترده شدن زمین) این است که در آغاز، تمام سطح زمین را آب های حاصل از باران های سیلابیِ فراگرفته بود. این آب ها، به تدریج در گودال های زمین جای گرفتند و خشکی ها از زیر آب سر برآوردند و روز به روز گسترده تر شدند.

از طرف دیگر، زمین در آغاز به صورت پستی ها و بلندی ها یا شیب های تند و غیرقابل سکونت بود. بعدها باران های سیلابی مداوم باریدند، ارتفاعات زمین را شستند و دره ها گستردند. اندک اندک زمین هایِ مسطح و قابل استفاده برای زندگی انسان و کشت و زرع به وجود آمد. مجموع این گسترده شدن، «دَحو الارض» نام گذاری می شود.

دحوالارض

«دحوالارض را به گسترش زمین از زیر کعبه تفسیر کرده‌اند.» امام رضا(ع) دراین‌باره می‌فرماید:
«روز بیست و پنجم ذیقعده (روز دحوالارض) روز ولادت ابراهیم خلیل‌(ع) و عیسی مسیح‌(ع) است و روزی است که زمین از زیر کعبه گسترده شده است».
همچنین نقل شده است که در چنین روزی حضرت آدم‌(ع) به زمین هبوط کرده است.
به گفته مفسّرین، ایه شریفه «وَالْاَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحیها؛ و زمین را بعد از آن با غلتانیدن گسترش داد» (نازعات: 30) اشاره به دحوالارض دارد و «منظور از آن نیز این است که در آغاز، تمام سطح زمین را آب‌های حاصل از باران‌های سیلابی  فراگرفته بود. این آب‌ها به تدریج در گودال‌های زمین جای گرفتند و خشکی‌ها از زیر آب سر برآوردند و روز به روز گسترده‌تر شدند تا به وضع فعلی درآمدند.»
و نخستین برآمدگی نیز که آشکار شد، کعبه بوده است.

در این‌باره در آیه دیگری می‌خوانیم: «وَ هُوَ الَّذی مَدَّ الْاَرْضَ؛ و اوست کسی که زمین را گسترش داد». (رعد: 3)
در تفسیر این آیه نیز آمده است:
«خداوند زمین را به‌گونه‌ای گسترد که برای زندگی انسان و پرورش گیاهان و جانداران آماده باشد؛ گودال‌ها و سراشیبی‌های تند و خطرناک را به وسیله فرسایش کوه‌ها و تبدیل سنگ‌ها به خاک پر کرد و آنها را مسطح و قابل زندگی ساخت؛ درحالی‌که چین‌خوردگی‌های نخستین آن، به‌گونه‌ای بودند که اجازه زندگی به انسان را نمی‌دادند».
بدون شک دحوالارض، نماد رحمت پروردگار به بندگان خویش و سرآغاز آمادگی و فروتنی کره زمین برای زندگی و سکونت آدمیان بر روی آن بوده است. از این رهگذر پاسداشت دحوالارض، پاسداشت انبوهی از نعمت‌های بی‌پایان خداست که به تدریج بر چهره زمین ساخته و پرداخته شده است تا انسان‌ها، با آرامش بر روی این کره خاکی زندگی کنند.

فردا،25 ذی القعده است ؛روز دحوالارض است
زیارت حضرت امام رضاعلیه السلام
از افضل اعمال مستحبی این روز می باشد.
کلیه اعمال این روز در ادامه مطلب...


نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 1:44 عصر روز شنبه 90 مهر 30

حسین سلطان عشقفردا که بشود فقط چهل روز دیگر میماند تا محرم. دلم برایت تنگ است برای اشکهایی که با تو جاری میشد، برای دلی که با تو صفا می گرفت، چقدر با تو مانوس شده بودم با سلام هایت جان میگرفتم و با لعن هایت عقده ی دل خالی میکردم.تو صحنه عاشورا را مقابل چشمانم می آوردی و من همراه زینب س و رقیه ،همراه ام کلثوم اشک می ریختم.بااین حال و هوا وقتی قرآن هم میخواندم یاد آن شب عاشورا و زمزمه های یاران اباعبدالله علیه السلام می افتادم.

خدایا کی میشود این زیارت را بین الحرمین زمزمه کنیم. افسوس که امسال قرارمان یادم رفت، 72 شب مانده به محرم را (72 شب مانده کمر خم بشود/72 عاشق ز زمین کم بشود/72میدان بلا در راه است/72شب مانده محرم بشود)هر شب زیارت عاشورا خواندن و هدیه کردن به یکی از یاران امام حسین را فراموش کردم.

            بار الــــها ! اجلــــــــــم را تو به تاخیـــــــــــــــر انداز
            چند روزیـــــست دلم تنــــــگ مُحـــــرم شده است.
از دوستایی که فراموش نکردن، التماس دعا .
پی نوشت:


نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 1:3 عصر روز یکشنبه 90 مهر 24

غرق در افکار بودم  بی قرار/ از دو چشمم موج می زد انتظار
با خودم گفتم عجب دنیا بد است/ هر که اهل عشق باشد مرتد است
×××
چون میسر نیست ما را کام او/ تا به کی دل خوش کنم با نام او
با که حرف خویش را نجوا کنم/ قبر لیلی را کجا پیدا کنم 
×××

کاش از قلبم به قبرش راه داشت/ کاش زهرا هم زیارتگاه داشت
زین همه شادی  وعشرتها چه سود/ کاش قبر مادرم مخفی نبود 
×××
ناگهان ازسوی حق آمد پیام/  می دهم بر درد هایت التیام
قبر زهرا گر چه از دیده گم است/ بارگاه با شکوهش در قم است 
×××
ای که گفتی مادرت مظلومه است/ حضرت زهرا همان معصومه است
با خودت هر گاه تنها میشوی/ خسته ودلتنگ زهرا میشوی
  ×××
قم برو قم خانه ی عشق همه است/ صاحب آن خانه بی بی فاطمه است
چون که تو عرض ارادت کرده ای/ قبر زهرا را زیارت کرده ای
×××
خاک او مانند خاک علقمه است/ هم حسین و هم رضا هم فاطمه است
این مکان موعود هر هم عهدی است/ زائر ثابت در اینجا  مهدی (عج) است
  سید امیرحسین میرحسینی

ولادت شفیعه روز جزا حضرت فاطمه معصومه (س) مبارکباد.

پی نوشت بی ربط :
تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم / آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم
با آسمان مفاخره کردیم تا سحر / او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم

او با شهاب بر شب تب کرده خط کشید / من برق چشم ملتهبت را رقم زدم
تا کور سوی اخترکان بشکند همه / از نام تو به بام افق ها علم زدم

با وامی از نگاه تو خورشید های شب / نظم قدیم شام و سحر را به هم زدم
هر نامه را به نام و به عنوان هر که بود / تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم

تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد/ شک از تو وام کردم و در باورم زدم
از شادی ام مپرس که من نیز در ازل /
همراه "خواجه" قرعه ی قسمت به غم زدم
حسین منزوی



نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 2:20 عصر روز پنج شنبه 90 مهر 7

عمرو بن یزید می گوید: روزی برادرزاده‌ام هشام بن الحکم از من خواهش کرد
که او را خدمت امام صادق(ع) بشهادت امام جعفرصادق(ع)تسلیت باد.برم تا با آن بزرگوار مباحثه و گفتگو کند در حالی که هنوز بر دین و اعتقاد فاسد خود یعنی جَهمیه استوار بود. در جواب گفتم تا از حضرتش اجازه نگیرم اقدام به چنین کاری نخواهم کرد.

سپس به خدمت امام صادق(ع) رسیده و برای شرفیاب شدن هشام اجازه گرفتم. پس از بیرون رفتن از محضر آن بزرگوار، لحظه‌ای متوجه بی باکی و خبث اعتقادی برادرزاده‌ام شدم. با خود گفتم بهتر است با یادآوری حالت هشام، مجدداً تحصیل اجازه نمایم تا مبادا این ملاقات موجب شرمندگی من شود. برگشتم و عرض کردم برادرزاده‌ام بی باک و بی ادب است، با این حال اجازه می‌فرمائید شرفیاب شود؟ حضرت لبخند زد و گفت: نگران که هستی؟نگران من؟!

 از این اظهارم  شرمنده شدم و هشام را همراه خود به محضر حضرت بردم. پس از نشستن در حضورش، آن بزرگوار مسأله‌ای از وی پرسید هشام در جواب فرو ماند و مهلت خواست، حضرت به او مهلت دادند. هشام رفت و چند روزی درصدد تهیه جواب برآمد،این در و آن در زد اما ناکام ماند. دوباره به محضر امام(ع) شرفیاب شده اظهار عجز کرد و پاسخ را دریافت نمود. این بار امام(ع) سؤالاتی فرمودند که بنیان مذهب باطل هشام را متزلزل می‌ساخت.

هشام از عهده جواب برنیامد و اندوهناک مرخص شد و مدتی در حال بهت و حیرت به سر می‌برد تا آن که بار دیگر از من خواهش کرد تا وسیله ملاقاتش را فراهم سازم. حضرت فرمودند: فردا شب در فلان نقطه از حیره منتظرم باشد. مطلب را به هشام ابلاغ کردم. از فرط اشتیاق قبل از وقت مقرر به آن مکان شتافت و به فیض ملاقات امام(ع) نائل گردید و اینجا بود که از اشراق انوار آن خورشید تابناک دلش به نور ولایت منور گردید. هشام بعدها ماجرای ملاقات خود را با امام(ع) در حیره برای عموی خود چنین بیان می‌دارد:

«هنگامی که سوار بر اسبی به من نزدیک شد و چشمم به جمالش افتاد، چنان جذبه ای از عظمت آن بزرگوار به من دست داد که نیروی سخن گفتن را از دست دادم. او می گوید:من جواب آن دو سوال را پیدا نکرده بودم اما چیزهایی بهم بافته بودم تا بگویم همین که معنویت ایشان را دیدم همه از ذهنم فرار کرد .زمانی منتظر گفتار و پرسش من بود. این انتظار باوقار باعث فزونی تحیر و بی‌خودی من شد. عاقبت هم هیچ نپرسیدند که پس جواب آن دو سوال چه شد. مرا به حال خود گذاشت و مرکب خود را به سوی کوچه‌های حیره راند. و من ساعت ها همان جا نشستم و به جایی که او رفته بود نگاه کردم و اشک ریختم».

آری ، جذبه معنوی آن دیدار کار خود را کرد هشام از ارادتمندان آستان ولایت گردید و از مکتب پرفیض امام صادق(ع) بهره‌های علمی و اخلاقی بسیار برده و شد آنچه که شد. مرحوم مامقانی می‌نویسد: هشام 500 مسأله از امام(ع) سؤال کرد و جواب کامل شنید. حضرت با انفاس قدسی خود چنان هشام را تربیت و تجهیز نمود که همیشه از مصاف مناظره با مخالفین سربلند و پیروز بیرون می‌آمد.

ای عجب بار دگر حق پیمبر شد ادا
در کنار تربتش فرزند پاکش شد فدا
موسی جعفر نه تنها بلکه امت شد یتیم
دانش و تقوا و ایمان و فضیلت شد یتیم
بار دیگر ظالمانه، خیل جلادان شبانه
با دو دست بسته بردند یک غریبی را ز خانه
بار دیگر دست گلچین در مدینه آتش افروخت
بار دیگر آشیانی در میان شعله ها سوخت

داغ یک دسته شقایق، بر دل خونین صادق
بار دیگر شد شکسته حرمت قرآن ناطق

شهادت امام جعفرصادق(ع)تسلیت باد.

 



نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 5:29 عصر روز جمعه 90 مهر 1

 شب عملیات جزو شب‌های خاطره‌انگیز من است. شب عجیبی بود. من بودم با چمران و سرهنگ سلیمی و جوان دیگری به نام اکبر که از محافظان شهید چمران بود. یک پسر شجاع، خوش روحیه، متدین و جوان برازنده‌ای که فردای همان روز کنار چمران شهید شد... تا ساعت 12-11 صحبت‌ها را کردیم و بعد رفتیم بخوابیم و آماده شویم برای حرکت. تازه خوابم برده بود که چمران آمد پشت در اتاق و محکم در می‌‌زد که فلانی بلند شو!
گفتم: چه شده؟
گفت: طرح به هم خورد. از دزفول خبر دادند که تیپ 2 لشکر 92 را نیاز داریم و نمی‌توانیم بدهیم.
یعنی نیروی حمله‌ور اصلی! من خیلی برآشفته شدم که چرا این کار را می‌کنند. این به جز اذیت‌کردن و ضربه‌زدن کار دیگری نیست. تلفن کردم به فرمانده نیروهای دزفول. تیمسار ظهیرنژاد آنجا بود.
گفتم: چرا این دستور را دادید؟
گفت: دستور آقای بنی‌صدر است و علت هم این است که این تیپ را برای کار دیگری به اهواز آوردیم و اگر بیاید آنجا منهدم می‌شود. این تیپ خوبی است و ما از ترس انهدام آن نمی‌خواهیم آن را وارد عملیات کنیم. مگر به امر.
مگر به امر یعنی اینکه دستور ویژه‌ای از طرف فرماندهی بیاید که برو. من گفتم این نمی‌شود. اول اینکه چرا منهدم شود، کما اینکه فردا لشکر آمد و منهدم نشد. بعد هم اینکه چه کاری مهم‌تر از سوسنگرد؟ و اگر این تیپ نیاید یعنی تعطیل شدن این عملیات و باید بیاید. قرص و محکم گفتم شما به آقای بنی‌صدر هم بگویید که باید بیاید و دستور را لغو کنید. ادامه مطلب...


نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:22 صبح روز دوشنبه 90 شهریور 28

دیروز روز بزرگداشت استاد شهریار بود شاعر پرآوازه آذربایجان ، متاسفانه نتونستم پستی رو بدین مناسبت بذارم اماشاید امروز بشود به یک غزل زیبا جبران کرد:

یا رب مباد کز پا جانان من بیفتد                     درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد
من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست             درد آن بود که از پا درمان من بیفتد
یک عمر گریه کردم ای آسمان روا نیست              دردانه ام ز چشم گریان من بیفتد
ماهم به انتقام ظلمی که کرده با من          ترسم به درد عشق و هجران من بیفتد
از گوهر مرادم چشم امید بسته است           این اشک نیست کاندر دامان من بیفتد
من خود به سر ندارم دیگر هوای سامان            گردون کجا به فکر سامان من بیفتد
خواهد شد از ندامت دیوانه شهریارا               گر آن پری به دستش دیوان من بیفتد

روحش شاد و یادش گرامی



نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 10:20 صبح روز دوشنبه 90 شهریور 28

ولادت: شهید آیت الله سید اسدالله مدنی در سال 1293 هـ. ش.(1323هـ.ق.) در آذرشهر دیده به جهان گشود. پدر ایشان ،مرحوم آقا میر علی، در بازارچه ی آذرشهر، شغل بزازی داشت.شهید مدنی در چهار سالگی ، مادر و در 16 سالگی، پدر خود را از دست داد و دوران کودکی را با رنج و سختی به پایان رساند.وی در عنفوان جوانی،به قصد کسب علم وکمال،به شهر مقدس قم عزیمت کرده، به تحصیل علوم دینی مشغول شد.حضور شهید مدنی درجبهه

مبارزات : آغاز مبارزه در شهر قم، مبارزه با بهائیت در آذرشهر، کمک به شهید نواب صفوی، سفر به مصر برای افشای  رژیم طاغوتی ایران، مبارزه با افکار مارکسیستی حکومت  عبدالکریم قاسم درعراق ، تعطیلی کلاس در نجف اشرف در لبیک به مبارزه امام در 1342 ،شروع حرکت تبلیغی از ده مراد بیک همدان، سخنرانی تند در 9 آذر 1341 علیه انتخابات ایالتی و ولایتی  درمسجد جامع همدان، طرح مرجعیت حضرت امام پس از 15 خرداد، ممنوعیت سخنرانی و تبلیغ پس از سال 42 ،اوایل دهه 50 انتقال به بروجرد  و ادامه ی تبلیغ مرجعیت حضرت امام در این شهر،3 سال تبعید به نورآباد ممسنی ،ممنوع الخروج شدن از کشور در سال 1354 ،تغییر محل تبعید به گنبد کاووس به علت ادامه ی  مبارزات در سال 1356، در سال 1357 تغییر محل  تبعید به بندر کنگان،‌ 3 ماه بعد تبعید به مهاباد ، حضور در تبریز پس از اتمام تبعید، دستگیری و تبعید از تبریز به علت فعالیتهای انقلابی،‌ حضور مجدد در همدان :1/10/1357در جریان 22 بهمن،  جلوگیری از حرکت لشگر 81 زرهی کرمانشاه برای  سرکوب مردم به همراه همدانیها ،انتخاب مردم همدان در مجلس خبرگان قانون اساسی ،امامت جمعه همدان به فرمان امام خمینی (ره)،عزیمت به تبریز جهت خواباندن فتنه ی حزب خلق مسلمان ،امامت جمعه تبریز پس از شهادت آیت الله سید محمد علی قاضی طبا طبائی،

حضور در جبهه و همراهی و تشویق رزمندگان اسلام
آقای بهاء الدینی در این زمینه خاطره ای نقل می کند: عده ای می خواستند بروند جبهه. بچه ها که رفتند، دیدم حاج آقا آمدند خانه وسخت ناراحت هستند و اشک در چشمانش حلقه زده است .گفتم: حاج آقا چرا ناراحتید؟ گفتند: تلفن بزنیر به دفتر امام واجازه بگیرید از امام که من با این بچه ها به جبهه بروم. پرسیدیم: چرا حاج آقا ؟ گفتند: آخر من نمی توانم ببینم این بچه ها می روند جبهه، آنجا می جنگند و من نروم بجنگم. خوب من پیر شده ام ،اگر من گذشت این بچه ها را نداشته باشم، ایثار این بچه ها را نداشته باشم ،و ای بر حال من ! اما خوب معلوم بودکه حضرت امام هیچ وقت اجازه نمی دادند ایشان سنگر تبریز را رها کنند و به جبهه بروند. البته این حرکت ایشان هم نشانه عشق ایشان بود به شهادت وانقطاع ایشان بود از دنیا.
شهادت: پس از 69 سال زندگی سراسر درد و رنج و مبارزه در نیمروز جمعه 20/6/60 در محراب عبادت در میدان نماز تبریز به دست منافقی شقی بر اثر انفجار  نارنجک به آرزوی دیرینه خود که شهادت بود رسید.

                                                              فردا20 شهریورسالگردشهادت ایشان است
                                                                      روحشان شاد و یادشان گرامی



نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:57 عصر روز شنبه 90 شهریور 19

هنوز دو سه روزی از ماه مبارک مانده، وقتی یاد دعای وداع امام سجاد علیه السلام ، واین چند فرازش می افتم قدرلحظه لحظه این چند روز را بهتر می فهمم.

خدایا

بدرود ای بزرگترین ماه خداوند و ای عید اولیای خدا
بدرود ای ماه دست یافتن به آرزوها
بدرود ای یاریگر ما که در برابر شیطان یاریمان دادی
بدرود ای که هنوز فرا نرسیده از آمدنت شادمان بودیم
و هنوز رخت برنبسته از رفتنت اندوهناک

«سلام بر تو که در هنگام وداع، ما احساس خستگی نکردیم».  «سلام بر تو! پیش از آنکه بیایی، ما انتظارت را می کشیدیم و اکنون هم که می خواهی بروی، ما را غمگین کرده ای. سلام بر این مهمان گران قدری که به برکت آن، خداوند بسیاری از بلاها را از ما برداشت و خیلی از برکات را به ما بخشید».
«اکنون این ماه بعد از آنکه پایانش فرا رسید، از ما جدا شد و تنهایمان گذاشت و ما این ماه را وداع می کنیم». وداع با این ماه، وداع جانکاه و دشواری است که اهل رمضان را دچار غم و اندوه می کند. اهل معنا، در این ماه خیرشان بیشتر شد و کسانی که گرفتار گناه بودند، کمتر به گناه آلوده شدند. پس با ماه مبارکی وداع می کنیم که رفتنش برای ما دشوار است و غمگینمان می کند. ماهی که ماه رحمت خداوندی بود و هر لحظه اش، خیری برای ما به ارمغان می آورد.
بدرود ای آنکه نه در مصاحبت تو کراهت بود و نه در معاشرتت ناپسندی
بدرود که سرشار از برکات بر ما درآمدی و ما را از آلودکی های کناه شست و شو دادی.
بدرود که چه بدی ها با آمدنت از ما دور شد و چه خیرات که ما را نصیب آمد.
بدرود تو را و آن شب قدرت را که از هزار ماه بهتر است.
بدرود تو را وآن فضل و کرم تو را که اینک از آن محروم مانده ایم.
 دانلود دعا با صدای حاج سعید حدادیان و حاج منصور ارضی



نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 7:47 عصر روز یکشنبه 90 شهریور 6

محتشم کاشانی پسری داشت از دنیا رفت. اشعاری در رثای او سرود.شبی حضرت رسول*ص* را در خواب دید.حضرت فرمودند: تو برای فرزند خود مرثیه می گویی؟چون بیدار شدم سررشته ای پیدا نکردم، چون در این وادی کار نکرده بودم. شب دیگر حضرت را در عالم رویا دیدم.به من عتاب فرمودند و من عرض کردم راه ورود پیدا نکرده ام .فرمود بگو:" باز این چه شورش است که در خلق عالم است"وقتی بیدار شدم آن مصرع را مطلع قرار دادم تا رسیدم به این مصرع"هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال" در اینجا ماندمچه بگویم که به مقام الاهیت جسارتی نکرده باشم. شب حضرت ولی عصر*عج* را در خواب دیدم.فرمودند: چرا شعر خود را تمام نکرده ای؟ عرض کردم: در این مصرع به بن بست رسیده ام.حضرت فرمودند: بگو: "او در دل است هیچ دلی نیست بی ملال



نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 9:50 عصر روز دوشنبه 89 آذر 15

قضا به کرب و بلا چون کشید زینب را                          قدر به قیمت هستی خرید زینب را
مگو چرا ز حسینش جدا   نمی گردد                           خدا برای حسین   آفرید    زینب را
                                               روح الله اسماعیلی



نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 7:29 عصر روز یکشنبه 89 آبان 30

<      1   2   3   4   5   >>   >