گاهی دلت می گیرد اما دلیلش را نمیدانی. وقتی این حس را داری و هوا هم بارانی است ناخودآگاه تو هم شاعر می شوی.دیشب این جا باران می بارید که بعد هم شد برف سپید.
هروقت باران می بارد یاد این شعر مرحوم مصدق می افتم:
باران...
شیشه پنجره را باران شست...
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟!!
آسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دل تنگ...
و با خود زمزمه اش می کنم این بار ادامه اش دادم،امیدوارم زیاد خرابش نکرده باشم:
باران...
شیشه پنجره را باران شست...
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟!!
ترسم این است که هرگز نروی از یادم
سال ها می گذرد
و هنوز
تویی آن کس که به او دل دادم
گرچه از روزنه چشم نبینم نگهت
نشنوم از تو صدایی و ندارم خبرت
آه اما این دل
همچنان روز نخست
پی تو عاشق سرگشته هنوز
تو نمی آیی و او منتظر است
گرچه خود می داند
که به هیچ
که به پوچ
دل خوش کرده هنوز...
م.ر
پی نوشت:
:"نم نم باران است که زیباست.مثل نم نم باران باش" آرام و بی صدا ببار و مثل قطراتش آهسته فرود آی.
استفاده از این مطلب باذکر منبع بلامانع است.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 2:18 عصر روز پنج شنبه 90 دی 22
صبح امروز در حالی یک چهره علمی کشورمان و یکی از همراهانش در یک اقدام تروریستی به شهادت رسیدند که اندیشکدههای آمریکایی دیروز از ضرورت حمله به ایران سخن گفته بودند و مقامات اسرائیلی و انگلیسی نیز پیرامون چگونگی مقابله با برنامه هستهای ایران با یکدیگر در تلاویو ملاقات کردند.
به گزارش خبرگزاری فارس، ساعت 8:30 صبح امروز، 21 دیماه، دو نفر تروریست موتورسوار در خیابان شهید گلنبی و روبهروی دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی با نزدیک شدن به خودروی پژویی با سه سرنشین که یک نفر از آنها مهندس "مصطفی احمدی روشن" دانش آموخته رشته مهندسی پلیمر از دانشگاه صنعتی شریف و معاون بازرگانی سایت نطنز بوده است؛ دو عدد بمب را به داخل خودرو پرتاب و سپس فرار میکنند.
با انفجار این بمب مهندس احمدی روشن بلافاصله به شهادت میرسد و دو همراه وی نیز به شدت مجروح میشوند.
همین دیروز بود که فکر می کردم مباحث علمی چقدر عاشقانه اند....
و امروز فهمیدم این روزها بال علم چه زود می تواند آدم را به خدا برساند ....
گلویمان تشنه شربت شهادت ماند ...
هر روز دانشمندی سبکبال به آسمان می پرد .....
چشم دیدن فکرت را نداشتند که مغزت را نشانه رفتند .........
و نفهمیدند که شکستند شیشه عطر را ....
و جهان را عِطر تفکر و ایمان و اعتقادت سریعتر از پیش درمی نوردد......
ما فرزندان امامیم.....
"بکشید ما را، ملت ما بیدارتر می شود" ......
متن از وبلاگ شاهد
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:53 عصر روز چهارشنبه 90 دی 21
مِّنَ المـُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا مَا عاهَدُواللهَ عَلَیْهِ فَمِنهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَ مِنهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلا
به نقل از سردار قاسم سلیمانی:
هیچوقت فکر نمی کردیم بنا باشد ما برای احمد صحبت کنیم، خاک برسرما که امروز ما زنده ایم و احمد در میان ما نیست و من برای او بناست صحبت کنم، این هم یکی از رسمهای روزگار است. پسر شهید احمد یک جمله قشنگی می گفت روز شنیدن خبر احمد گریه می کرد، زمزمه می کرد با خودش و می گفت: «هی ما را لوس کردی، به خودت عادت دادی، حالاما چه باید بکنیم». شاید در نبود شهید کاظمی بهتر می شود از او حرف زد.، دیگه نیست بگوید: «ول کن پسر، خوشت می آید»، می گفت: حال می کنم وقتی دژبان ها جلوی مرا می گیرند، هل می دهند، دلم می خواهد به من بگویند چکاره ای؟
کسی هر وقت یک عزیزی را از دست می دهد، یکسال، دوسال یا چهل روز به یادش هست، ازش اسم می برد، کمتر اتفاق می افتد یک مدت طولانی آدم درگیر کسی بشود که از دست می دهد، 19 سال احمد، حسین حسین می کرد به یاد شهید خرازی. هیچ جلسه ای، هیچ خلوتی، جلسه رسمی، جلسه دوستانه، جلسه خانوادگی، مسافرتی وجود نداشت که او یاد باکری و خرازی و همت و این شهدا را نکند.
هیچ نمازی ندیدم، که احمد بخواند و در قنوت یا در پایان نماز گریه نکند وپیوسته این ذکر: «یا رب الشهدا، یا رب الحسین، یا رب المهدی » ورد زبان احمد بود وبعد گریه می کرد. ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 11:55 عصر روز دوشنبه 90 دی 19
کی شود بینم رخ ماه دل آرای ترا
تا کشم بر دیدگان خاک کف پای ترا
سر به بالین با امید دیدن رویت نهم
تا مگر در خواب بینم روی زیبای ترا
گاهگاهی گر شوم بیدار اندر نیمه شب
از خدا پیوسته بنمایم تمنای ترا
زخم ها دارم به دل از داغ هجران رخت
کی شود شامل شوم لطف و تسلای ترا
از خدا خواهم فزون گرداند از لطف و کرم
بر دل مسکین من مهرو و تولای ترا
با دلی سوزان براهت منتظر بنشسته ام
تا خدا قسمت کند روزی تماشای ترا
هرگز گمان مبر زخیال تو غافلم ،
گرمانده ام خموش ،
خدا داند ودلم....
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:45 صبح روز شنبه 90 دی 17
بعد از ده سال خدا قسمتش کرده بود بره مشهد اونم فقط یک روز!
گفت اومدم برم زیارت کنم دیدم خیلی اطراف ضریح شلوغه اگه بخوام برم جلو زائرای امام رضا اذیت می شن؛ حق الناسه!
از دور هم امام رضا علیه السلام صدامو می شنوه!
ایشالا قبوله!
گاهی همین چیزهای کوچک انسان را پیش خدا بزرگ می کند!
کی دلش نمی خواد دستش برسه به ضریح متبرک آقا؟ کی دوست نداره لب هاش رو بذاره روی پنجره های طلایی ضریح ؟ کدوم عاشقی هست که نخواد بچسبه به اون مرقد پر از نور و ازش جدا نشه؟
همه دوست دارند اما به چه قیمتی؟ زیر دست و پا له کردن مردم؟ از دست دادن حجاب؟ یا...
اول که وارد می شی اجازه می گیری، همون جا اقرار می کنی که صاحب این مشهد شریف جایگاهت را می بیند و صدایت را می شنود و سلامت را جواب می دهد... آیا سزاوار است در کنار ضریح انقدر بی احترامی ؟؟
امام تو را می بیند..
در یک زیارت ما بدیدار کسی میرویم نه بدیدار در و دیوار و ضریح و گنبد پس اگر بتوانیم در زیارت از در و دیوار بیرون بیاییم فقط بیاد مَزور حقیقی مثلا حضرت رضا علیه السلام باشیم زیارت واقعی اتفاق افتاده است و البته هرچه بیشتر بهتر
حجت الاسلام والمسلمین جاودان
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 1:49 صبح روز چهارشنبه 90 دی 14
گزیده ای از نیایش دکتر شریعتی:
ای خداوند!
به علمای ما مسئولیت ... و به عوام ما علم
و به مومنان ما روشنایی و به روشنفکران ما ایمان
و به متعصبین ما فهم و به فهمیدگان ما تعصب
و به زنان ما شعور و به مردان ما شرف
و به پیران ما آگاهی و به جوانان ما اصالت
و به اساتید ما عقیده و به دانشجویان ما نیز عقیده
و به خفتگان ما بیداری و به دینداران ما دین
و به نویسندگان ما تعهد و به هنرمندان ما درد
و به شاعران ما شعور و به محققان ما هدف
و به نومیدان ما امید و به ضعیفان ما نیرو
و به محافظه کاران ما گستاخی و به نشستگان ما قیام و به راکدان ما تکان
و به مردگان ما حیات و به کوران ما نگاه
و به خاموشان ما فریاد
و به مسلمانان ما قرآن و به شیعیان ما علی(ع) و به فرقه های ما وحدت
و به حسودان ما شفا و به خودبینان ما انصاف و به فحاشان ما ادب
و به مجاهدان ما صبر و به مردم ما خودآگاهی
و به همه ملت ما همت، تصمیم و استعداد فداکاری و شایستگی نجات و عزت
ببخش.
پی نوشت بی ربط:
دلم اگرچو پرنده
در این زمین قفس بود
به خاک از ملکوتت
گشود بال و پرش را
یاامام رئوف
پاهایم مجبور به برگشتن بودند و دلم!!! دل از حریمت نمی کند.کی شود دوباره دعوتمان کنی؟! اصلا دعوتم کرده بودی؟
اذن دخول را که میخواندم و پا به حرمت میگذاشتم هر بار از خودم می پرسیدم.من اجازه خواستم اما آیا تو اجازه دادی که داخل شوم؟
همیشه برایم وداع آخر سخت بوده،مبادا دیگر...
دوستان سفر ماهم تمام شدو برگشتم.شاید تو پست های بعدیم از خاطرات سفر یه چیزایی نوشتم.
از حضورتون ممنونم ومنتظر پیشنهاد،مخصوصا انتقادتون هستم.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 1:17 صبح روز دوشنبه 90 دی 12
سلام بر تو ای عصمت هشتم!
کوچههای توس، هنوز بوی عطرآگین تو را میدهد و آوای غریب ملایک هنوز در طواف حریم کبریایی ات به گوش میرسند.
نسیمی که از سمت ضریح تو میآید، زخم های ما را التیام میبخشد و جوانههای شکفته در زمین را نوازش میکند.
مولا! موج دریای مهر تو، ما را به اوج میبرد و ما را در دریای دوستی تو به این سو و آن سو میکشد.
ای رضای حق و حقیقت، گل بوستان توحید، روح بیداری در تن زمین!
طنین صدای تو بود که پژواک توحید و رستگاری را در کمال رسایی، بر دل دشتها و کوهها نوشت و شرط ایمان و معنا را به همه گوشزد کرد.
نام تو، برکت جای جای زمین است.
از نگاهت، بوی عشق میتراود و خورشید، با بوسه بر بارگاهت، روز را آغاز میکند و نور و گرما به جهانیان میبخشد.
مولا! اینک این روح ماست که در صحن و سرای نگاه تو، از سقاخانه لطفت سیراب میشود.
این شکوه آینه های حرم توست که ما را به سمت نور هدایت میکند.
ای امام رئوف، ای امام غریب! ما را از قرب خویش مران و از باران رحمت مدام خویش بی نصیب مگردان.
گلدسته ات
کهکشانی است
که سیاهی شهر را تکذیب میکند
پیرامون تو
همه چیز بوی ملکوت میدهد
کاشیهای ایوانت
و این سئوال همیشه
که چگونه میتوان آسمانها را در مربعی کوچک خلاصه کرد
پنجرهی فولاد
التماسهای گره خورده
و بغضهایی که پیش پای تو باز میشوند
شاعری
حنجرهاش را در باد تکان میدهد
و کلمات اوج میگیرند
تا از دست تو دانه برچینند
تازه می فهمم
کبوتر بودن چه نعمتی است
آرش شفاعی کتاب سپیده هشتم
پی نوشت:
سلام دوستان
ایشا... نائب الزیاره همتون دارم میرم پابوس آقا و تا نه روز دیگه نیستم.
ممنون از حضورتون وعلی یارتون
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 8:55 صبح روز جمعه 90 دی 2
متن زیر مشروح سخنرانی دکتر حسن عباسی درباره نقد و بررسی سریال لاست (Lost) است که در دانشگاه سوره انجام شده است.
گمشدگان یا لاست (Lost) مجموعهای تلویزیونی است که پخش آن از 22 سپتامبر 2004 از شبکه ABC آمریکا و تعداد زیادی از شبکههای خارجی آغاز شد وسال پیش به اتمام رسید.
این مجموعه تلویزیونی داستان 47 نفر از بازماندگان یک هواپیما را نشان میدهد که از سیدنی استرالیا به مقصد لس آنجلس در حال حرکت بوده که بر فراز جزیرهای ناشناس در اقیانوس آرام سقوط میکند.
افراد مختلف این مجموعه هر کدام به عنوان نماینده یک تمدن به شمار میروند که مخاطب بعد از دیدن این مجموعه تحت تأثیر القائات فراوانی درباره تمدنهای مختلف قرار میگیرد.
مشروح سخنرانی :
... اینها با تلویزیون استراتژیک امروزبه جان جهان افتادند. از سینمای استراتژیک عبور کردند. ناتوی فرهنگی امروز در تلویزیون استراتژیک است. امروز در ایران جوانان صرفاً به پای فیلم سینمایی نمینشینند، سریالهای بالای 40،50 قسمت میبینند. دانشجوی ما میآید میگوید سه شب غذا نخوردم، 86 قسمت سریال لاست (Lost) دیدم، زحمت بکش اینها را ببین بگو این استنباط من درست است و شما هم این را میبینید؟
سریالهای 24، فرنس و لاست، دورهای که اینها شروع کردند، با فیلم سینمایی صرف نیست. من فقط ابعاد یکی از این سریالها را اجمالی معرفی میکنم، خیلی از شما دیدید. منتهی ملاحظات استراتژیک پشت صحنه فیلم را میگویم.
سریال لاست که هم، گمشده معنا میدهد و هم گمشدهها، داستان یک هواپیمایی است که از سیدنی استرالیا راه میافتد برود لس آنجلس بین راه گم میشود و سقوط میکند، در یک جزیرهای میافتد پایین مجمعالجزایر اندونزی، گوشههای اقیانوس آرام. 47 نفر زنده می ماند؛ اولاً آنجایی که سقوط میکنند در جزایر هاوایی است که عین بهشت است، یعنی تمام این فیلم کارت پستال است. القای اینکه بهشتی که مدنظر بود، همین است. در این فیلم برای شما یک بهشت ترسیم می شود. بروید در اینترنت ببینید فقط به زبان فارسی درباره این فیلم چه خبر است! اگر افلاطون بود میخواست امروز "جمهورش" را بنویسد فیلم لاست را میساخت. اگر سر توماس مور میخواست کتاب "اتوپیا" را بنویسد، لاست را میساخت. اگر بیکن بود میخواست "آتلانتیس نو" را بنویسد، لاست را میساخت.
جزیره جهانی جزیرهای است که اینها در آن گمشدهاند. 47 نفر باقی ماندند، که اینها افراد و عناصری هستند از مکانهای مختلف جمع شدند. این 47 نفر را به تمدنهای مختلف در کره زمین تقسیم کردهاند.
از تمدن اسلامی با یک میلیارد و 300 میلیون نفر یک نفر را آورده است. یک افسر شکنجهگر عراقی زمان صدام. اسم آن سعید جراح (Sayid Jarrah) که یک هنرپیشه بسیار فاسد آمریکایی است. این هنرپیشه یک رگش هندی است، یک رگش غربی است، همانند سلمان رشدی؛ این در زندگی خانوادگیاش یکی از فاسدترین هنرپیشههای غرب است. یعنی بکگراندی که مخاطب از او دارد، این را انتقال میدهد به جامعه اسلامی. یعنی نمایندهی یک میلیارد و 300میلیون مسلمان، در آن جزیره جهانی این آدم است. ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 6:59 عصر روز دوشنبه 90 آذر 28
پایگاه اطلاع رسانی سپاه عاشورا: یک روزنامه آمریکایی فاش کرد که ظرف دو سال گذشته ایران توانسته است یک ماهواره جاسوسی سیا را از کار بیندازد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی سپاه عاشورا به نقل از فارس، روزنامه آمریکایی کریستین ساینس مانیتور در گزارشی که به نحوه دست یافتن ایران به پهپاد RQ170 اختصاص داشت نکاتی را در خصوص توانمندیهای ناشناخته جمهوری اسلامی ایران در حوزه جنگ الکترونیک فاش کرد.
بنابراین گزارش، منابع اطلاعاتی اروپایی که ساینس مانیتور نامی از آنها نبرده است گفتهاند که ایران توانسته است با تاباندن اشعه لیزر یک ماهواره جاسوسی آمریکایی را از کار بیندازد. این توانمندی غربیها را به شدت دچار تعجب کرد.
تاکنون تنها یک کشور دیگر از توانمندی چنین کاری برخوردار بوده است. این نشریه در خصوص شیوه دستیابی ایران به پهباد نیز از زبان یک مهندس ایرانی که نامی از وی نبرده است، نظرات فنی خود را ابراز داشت. ادامه مطلب...
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 12:52 صبح روز یکشنبه 90 آذر 27
تیمم دو فایده و فلسفه مهم دارد:
1. فایده بهداشتى
خاک به جهت داشتن باکترىهاى فراوان، مىتواند آلودگىها را از بین ببرد. این باکترىها معمولاً در سطح زمین - که از هوا و نور آفتاب بهتر مىتوانند استفاده کنند فراوان هستند و از این نظر مىتواند تا حدودى جانشین آب شود. با این تفاوت که آب حلاّل است؛ یعنى، میکروبها را حل کرده و با خود مىبرد؛ ولى خاک میکروبکش است و خاکى این اثر بخشى را دارد که کاملا پاک باشد. از این رو قرآن از آن به «صعیداً طیباً» (سطح زمین پاک) تعبیر کرده است.
2. فایده اخلاقى
تیمم یکى از عبادات است؛ زیرا انسان پیشانى خود را که شریفترین عضو بدن او است با دستى که بر خاک زده، لمس مىکند تا فروتنى و تواضع خود را در پیشگاه او آشکار سازد و به دنبال این کار، متوجه نماز و یا سایر عباداتى مىشود که در آن وضو و غسل شرط است. به این ترتیب تیمم در پرورش روح تواضع و عبودیت و شکر گزارى در بندگان اثر مىگذارد.
تفسیر نمونه، ج 3، ص 443.
با دل تنگت بگو دلدار می آید ز راه *** این حقیقت را من از گل های نرگس خوانده ام.
*** اللهم عجل لولیک الفرج ***
پی نوشت:
دانلود داستانی درس آموز از زندگی عقاب به صورت پاورپوینت کلیک کنید.
نویسنده » م.ر. بسیجی » ساعت 4:31 عصر روز جمعه 90 آذر 25